نشریه پیشرو

سیاسی ـ اجتماعی ـ فرهنگی مدیر مسوول نورانی

نشریه پیشرو

سیاسی ـ اجتماعی ـ فرهنگی مدیر مسوول نورانی

پیشرو شماره ۱۷ و ۱۸ جوزا و اسد ۱۳۸۶

 

چرا تنها ایران؟

اخیراً به خاطر مداخلات ایران در امور افغانستان، اتهاماتی از سوی صدراعظم سابق انگلیس، وزیر دفاع امریکا و قوماندانان ناتو و ائتلاف در افغانستان علیه آن کشور وارد گردید، ولی دولت افغانستان درین مورد سکوت کرده و واکنشی نشان نداد.

اینکه ایران مثل بسیاری از کشورهای منطقه و جهان در امور داخلی افغانستان مداخله می کند، جای شکی نیست؛ اما بحث اصلی اینجاست که آیا فقط کشف چند ماین و چند تفنگ می تواند، اینقدر وسوسه برانگیز باشد. آیا نیروهای خارجی حاضر در افغانستان نمی دانند که کدام کشورها لحظه به لحظه در کشور ما دستی در آتش دارند و تنور داغ آن را پف می کنند؟

مردم افغانستان به این قضایا به گونه ای دیگر دیده  و منافع ملی خود را طور دیگر تعریف می کنند، نه به شیوه ای که غربی ها مسایلی را به خاطر برآورده ساختن امیال خود علم می کنند. غربی ها با تمام جنگ و تلفاتی که امروز در افغانستان روان است و تمویل و تسلیح کننده اصلی طالبان، پاکستان می‌باشد، با این کشور برادری عمیق داشته، ملیاردها دالر برایش کمک می کنند، برایش فانتوم می بخشد و رفت و آمدهای دیپلوماتیک و غیردیپلوماتیک گرمی میان هم دارند و به این خاطر بسیاری از تحلیل گران بدین باور اند که هر چه در پاکستان می گذرد با منافع غربی ها همخوانی داشته، اعتراضی در مورد این عملکردهای پاکستان صورت نمی گیرد. همه می پرسند که اگر ایران در چنین مراوده قرار می داشت، در کار مداخلاتش اعتراضی صورت می گرفت؟

ایران در گذشته برخورد هایی با طالبان داشته است و همین طالبان ده دپلومات ایرانی را در مزار شریف به قتل رساندند، ولی در آخر دوران آمارت طالبی ایران با طالبان در حد معینی رابطه برقرار کرده، دید و بازدید هایی داشتند. حال هم منافع هر کشوری میتواند دشمنان دیرین را به دوستان نوین مبدل سازد. مخصوصاً اینکه ایران از مداخله در امور عراق درسهای بسیاری گرفته، به این خاطر در افغانستان هم مداخله میکند. اما اگر قضیه برسر چند تاماین باشد باید در نظر گرفت که اکنون کشور ما به انبار مهمات و سلاح های 36 کشور جهان مبدل شده است و از جنوب روزانه صدها میل سلاح و صدها تن مهمات وارد افغانستان میگردد. باز هم منافع ملی ما در این است که به غیر از کنترول مردم، یک پوچک هم از هیچ طرفی وارد افغانستان نشود، زیرا هر مرمی فقط قلب افغان بیگناهی را هدف قرار میدهد.

 منافع ملی افغانستان ایجاب می کند که هیچ خارجی در افغانستان حضور نداشته باشد و نه از هیچ جایی مداخله ای صورت بگیرد. در غیر آن ایران در جریان جنگ های ضد شوروی، در تهران و قم تنظیم های هشت گانه را سازمان داد، در درگیری های صفحات مرکز، پاسداران فعالانه دست داشت، در مقابله با طالبان از هر کشوری بیشتر جبهه متحد شمال را کمک می کرد و بعد از یازدهم سپتامبر حضور بالفعل اش را از راه های مختلف حفظ کرد. زیرا منافع جیوستراتژیک و جیواکانومیک خاصی در افغانستان مخصوصاً از منظر سرک و آب داشته است که هیچ کشوری را بیشتر از آن در قضایای داخل افغانستان دخیل نمی سازد.

در افغانستان، امریکایی ها با 20 هزار نیروی مسلح در قالب ائتلاف و ناتو، پایگاه هایی در بگرام، قندهار و شیندند، صدها مشاور و ده ها زندان و ده ها فروند جت و هلیکوپتر با 35 کشور دیگر مستقر بوده و چون با ایران بعد از استقرار دولت خمینی همیشه شاخ به شاخ می باشد، لذا فعالیت های ایران یا از طریق حمایت از جبهه ملی، یا طالبان و یا هر دو، طوری که مداخله گران دیگر عمل می کنند، عمل کرده، با منافع ملی ما کاملاً متضاد می باشد و هم هیچ وقت این مداخلات قطع نشده اند، لذا هیاهوی کشف ماین های ساخت ایران، و یا قطع کمک های نظامی ایران، برای کشور ما چاره ساز اصلی نبوده، افغانستان باید از وضعیتی که هر کس آن را چون نمدی قرار داده، برای شان کلاه می برند، نجات یابد و حاکمیت را خود مردم افغانستان، بدون اینکه نیروی دیگری زندگی آنان را حمایت و حفاظت مستقیم نماید، به دست گیرد و ازین ننگ و نکبت که به محل داربازی های گوناگون داخلی، منطقوی و جهانی مبدل شده، خود را برهاند.

 

 

 

مشت نمونه ی خروار

اصف ننگ: بتاریخ 9 سرطان محمد آصف ننگ سخنگوی اداره امور با سه تن دیگر دستگیر شد. جرم او را تلویزیون طلوع عضویت در حزب اسلامی و وابستگی به آی.اس.آی پاکستان اعلان کرد. بعد گفته شد که چون وی مدیر مسوول دو هفته نامه مجله "د امن جرگه" است  و در آن حامد کرزی عامل سیا خوانده شده، دستگیر گردیده است. این مجله در شماره هشتم، ثور 1386 خود مقاله طویلی زیر نام"افغانستان مثل توپ فتبال میان شرکت های بزرگ نفتی" ترجمه جعفر پویا از کتاب "جنگ و جهانی شدن" به چاپ رسانده و در بخش های آخر آن می نویسد: "... روز نامه الوطن چاپ عربستان سعودی می نویسد که کرزای از سال های هشتاد در خدمت سیا بود و یا برای آن کار می کرد ، وی در 1994 که ایالات متحده تصمیم گرفت طالبان را به قدرت برساند، با سازمان سیا برای رساندن کمک به طالبان همکاری مستقیم داشت."

آب و بی آبی: در کشوری که هر چیز غیر قابل کنترول باشد، در هر حالت قربانی می گیرد. سال گذشته فریاد و فغان بالا بود که امسال عده ای از خشکسالی جان خواهند داد، هر چه زود تر به فکر جمعاوری پول و مقابله با خشکسالی باشید . اینکه چطور پول جمع شد و کجا به مصرف رسید والله اعلم و هنوز مقابله با خشکسالی در دستور کار بود که در هفته اول ماه سرطان سیلاب هایی در شمال کابل، شهر کابل، کنر و سواحل دریای آمو بیش از یکصد کشته بجا گذاشت و مردم فریاد می زدند که گاه آب و گاه بی آبی ما را می کشد و معلوم نبود که این مردم از کی شکایت دارند!!

جرگه امن: از یکسال به این سو دهل برگزاری جرگه امن نواخته می شود و بسیاری در این طرف حنا بسته اند که با برگزاری این جرگه مشکلات زیادی حل خواهند شد. این در حالیکه پاکستانی ها می گویند که نه ما این جرگه را از قبل میشناختیم و نه با آن اشنایی داریم. فقط منطقه سرحدی ما با این کار آشنایی دارد و زنان هم نباید درین جرگه شرکت کنند. چون تصمیم گیرندگان سیاست در پاکستان پنجابی ها اند و آنها هم جرگه را نمی شناسند و از سوی دیگر آنانیکه جرگه شناس اند و در مرز زند گی دارند، بیشتر با افکار طالبی همگام اند و طالبان در وزیرستان، باجور، مالاکند و دیر بیشترین نفوذ را دارند. لذا به نتیجه رسیدن چنین معجونی و حل پرابلم دولت و طالبان ماورای نیروهای خارجی ودولت پاکستان ناممکن به نظر می رسد و چون بسیاری به این اعتقاد اند، حتا جنب و جوش ظاهری هم درین مورد به چشم نمی خورد.

صدای شریعت: اخیراً رادیوی صدای شریعت طالبان با موج اف.ام 88 در جوار ولسوالی برمل ولایت پکتیکا به کار اغاز کرده است و می گویند که صدای آن در مناطق سرحد شنیده شده است . اینکه این رادیو چطور کار میکند و چرا در کشف محل استقرار آن تلاش صورت نمی گیرد، همه متعجب اند.

مگر امریکایی ها فراموش کرده اند که روزی لاف و پتاق می زدند که شی 18 انچی را به روی زمین دیده و آن را نابود کرده میتوانند، حال اگر زیر کاسه نیم کاسه ای نیست، چرا چنین استیشنی را از میان بر نمیدارند؟ شاید بخاطر اعتقاد ایالات متحده به آزادی بیان و رسانه ها است که اجازه میدهند این شی چند صد انچی به فعالیت ادامه دهد!!

توره بوره: امریکایی ها بعد از 11 سپتمبر با قوت توره بوره را بمباران کرده و القاعده را از سوراخ های آن راندند. گرچه این پایگاه به نماد مقاومت طالبان و القاعده مبدل شده، اکنون طالبان با آن نام مجله ای را انتشار میدهند، ولی هر گز به این فکر که برای ابد توره بوره را رها کنند، نبودند. اخیراً پسر مولوی خالص با هزار جنگجو درین پایگاه مستقر شده، امریکایی ها را به مصاف طلبید. اینکه این بار چرا امریکایی ها اقدامی به سرکوب توره بوره نمی کنند و به نحوی اظهار عجز می نمایند، بسیاری آنرا سیاست طالب پسندانه امریکایی ها  می دانند که از چند ماه به این سو بدان مصاب شده اند.

نقش منفی: اخیراً آقای قانونی در دیدار با سکرتر جنرال سازمان امنیت و همکاری اروپا گفته است که بعضی همسایه های افغانستان، نقش منفی و بعضی هم نقش مثبت در قبال این کشور بازی می کنند. آقای قانونی نام این همسایگان را نه گرفته است. این عام گویی آقای قانونی بیشتر به ایران رابطه میگیرد که از یکطرف با جبهه ملی رابطه نزدیک دارد و از سوی دیگر درین روز ها شایعاتی وجود دارد که ایران با طالبان در همکاری نزدیک قرار گرفته است. معلوم نیست آقای قانونی سیاست دو پهلوی ایران را چطور ارزیابی میکند؟

امریکا به تنهایی نمیتواند: بیست سناتور امریکایی اخطار کرده اند که اوضاع در افغانستان از کنترول خارج میشود و در صورتی که ناتو در این رابطه سهم بیشتری نگیرد، امریکا به تنهایی قادر به مهار کردن وضعیت نیست. این که چرا این سناتوران اینطور اظهار نظر کرده معلوم نیست. در حالیکه طالبان در وضعیتی که کل افغانستان را تسخیر کنند، قرار ندارند و امریکا هم گفته است که با پیمان استراتیژیک شاید سالها در بگرام بمانند و انگلیس حضور خود را تا سی سال اعلان کرده است، آیا این دو اظهار نظر با هم متضاد نیستند؟

خارجی ها می کشند: اخیراً نیرو های ائتلاف در اثر بمبارانی در حیدر آباد گرشک بیش از صد نفر را به قتل رساندند . قبل از این بمباران گفته شده بود که این نیرو ها سی در صد بیشتر از طالبان، افراد ملکی را به قتل رسانده اند. بسیاری میگویند وقتی که قاتلان در هیچ جایی مورد باز پرس قرار نمی گیرند و بهای هر افغان فقط دو هزار دالر تعیین شده است ، چرا این قتل ها به این آسانی و به این گستردگی صورت نگیرد؟

بان کیمون به کابل آمد: بان کیمون سرمنشی سازمان ملل متحد بعد از تقرری، اولین باری به کابل امد و مثل بغداد حین صحبتش کدام راکتی پرتاب نشد.

او خواهان جلوگیری از کشتار بی گناهان، مبارزه با مواد مخدر، مبارزه با فساد اداری شد و از جرگه امن با پاکستان حمایت کرد.

این سفر در حالی صورت گرفت که دو روز بعد از آن کشتار دستجمعی در گرشک اتفاق افتاد و امسال مواد مخدر کمتر از پار سال تولید نخواهد شد و جرگه امن هم چیزی تراوش نخواهد کرد. رفت و آمد های خارجی ها در این سال به کابل آنقدر زیاد شده و صحبت های خسته کن و تکراری آنقدر بالا گرفته که حال کسی از این که کی آمد، چه وقت آمد و چه گفت کسی اطلاع نمی یابد.

32 ملیون دالر : آقای عصمتی رئیس جدید شرکت پرجنجال آریانا گفته است که در مورد آریانا خیانت های زیادی صورت گرفته است . 32 ملیون دالر بدون آن که آریانا در جریان باشد با سازش به بیرون انتقال یافته است. 4 ملیون دیگر بدون سرو صدا در کشور دیگری باقیمانده است. در بدل هر مسافر آریانا سه کارمند استخدام شده است . خرید طیارات به دلالان صورت گرفته، نه مراجعه به مارکت. مبلغ 5 ملیون دالری که برای خرید دو بوینگ پرداخته شده، هردو راجستریشن پرواز ندارند. پول بیمه، پول تیل، پول عبور از فضای کشور ها و پول کرایه از درک میدان به وزارت هوانوردی تا حال پرداخته نشده است. معلوم نیست آقای عصمتی این لحاف پاره پاره را چطور وصله خواهد زد!!

قانون در ایتالیا: گردهمایی جهانی بخاطر قانون مداری و جلوگیری از فساد در افغانستان روز دو شنبه، 11 سرطان به راه افتاد. ایتالیا از مدت ها خواهان کنفرانس بین المللی در قبال افغانستان شده بود. اینکه خود ایتالیا همیشه با جنجال های لا قانونی، فساد و مخصوصاً مافیا گیرایی روبرو بوده، حتا دولت های ایتالیا بار بار به این خاطر سقوط کردند، معلوم نیست این کشور چگونه قادر به تعلیم قانون مداری به افغانستان خواهد شد؟

 

 

 

لوموند دیپلوماتیک، د مخکښه ژورنالیزم ځلانده بیلګه

 

پداسې حال کې چې د نړۍ لویې او وړې رسنۍ د ګڼ-ملیتی کمپنیو او پانګه والو په انحصار کې دی، لوموند دیپلوماتیک میاشتنۍ د هیلې یو څرک دی.

له فرانسې نه د خپریدونکی لوموند دیپلوماتیک آریزه ژبه فرانسوی ده او په درې نیم سوه زره نسخو کې چاپیږی. تر څنګ یې په شپاړس نورو ژبو هم خپرونې کوی چې ټولټال تیراژ یې یو نیم ملیون ته رسیږی.

سره لدې چې ډیری مقالې او لیکنې یې اوږدې دی خو په هیڅ ډول ساخفه او ملال آورې ندی. لوموند دیپلوماتیک چې لوستونکی یې"لو دیپلو" هم بولی او له فرانسوی ورځپاڼې لوموند څخه توپیر لری، د ژورې شننې او انسانی دریځ له امله یوه بې سارې خپرونه ده. یوه خپلواکه او د ژورې شننې څښتن، دې میاشتنۍ خپرونې خپله لاره له ګڼو پلونو له نورو دودیزو او حاکمو رسنیو او رسنیز سازمانونو څخه بیله کړې ده.

د دې پاریس-میشته خپرونې بنسټ په ۱۹۵۴ کې کیښودل شو او له هغه وخت نه راهیسې یې د کیڼ او خپلواک دریځ څخه، امپریالیستی نیولیبرالیزم او نړیوال کیدنه (ګلوبلایزیشن) تر کلکو نیوکو او ګوزارونو لاندې نیولی او د امریکا او متحدینو امپریالیستی موخې او اغراض یې بربنډ کړی دی. هر چیرې چې امریکا د جګړې لمبې بلې کړی دی، لوموند دیپلوماتیک هملته وررسیدلی او د ځایی خلکو دردونه، کړاونه او ربړې یې نورو ته ورپیژندلې دی.  

له ۱۹۹۱ نه راهیسې لوموند دیپلوماتیک د ایناسیو رمونې  په مشرۍ چاپیږی. د هغه تر څنګ نور وتلی، پوه او ژمن او کیڼ لاسی لیکوالان او شننونکی د دې خپرونې لپاره قلم وهی. همدا امر لامل ګرځیدلې چې خپرونې او لیکنې یې تل د ولسونو د هیښتیا، روشنګری او لارښوونې په ډګر کې بریالۍ او کارنده پاتې شی. لوموند دیپلوماتیک تروسه هڅه کړې خپله سیاسی خپلواکی له خپلی مالی خپلواکی له لارې خوندی وساتی.

د لوموند دیپلوماتیک یوه ځانګړنه دا ده چې د خپل فرانسوی ریښې سره سره بیا هم په لومړی سر کې د فرانسې دولت په وړاندې کلک انتقادی دریځ لری او د ګڼو لویدیځوالو خپرونو په خلاف هیڅ کله هم د خپل دولت پر ستمګرو کړو-وړو سترګې نه پټوی. د بیلګې په توګه، دوه کاله وړاندې کله چې د فرانسې په خټه افریقایی استوګنو او قومی لږکیو د خپل ژوند د ټیټې کچې او د کاری فرصتونو د نشتوالی له امله د پاریس او شا و خوا ګاونډ واټونو ته راووتل، لوموند دیپلوماتیک لومړنۍ خپرونه وه چې د قهروړو قومی لږکیو او کډوالو ملاتړ یې وکړ او د هغوی د ژوند او کړاوونو پړه یې د هیواد پر واکمن سیستم واچوله. هغه سیستم چې پر پانګوالی ولاړ دی او د فرانسوی پرګنو پر زبیښاک او د وروسته پاتې هیوادونو پر ښکیلاک یې ماڼۍ درولې دی.

 لو دیپلو په ژورو شننو او د اوسمهالی ټولنپیژندنې په رڼا کې، د فرانسې د قومی لږکیو او کډوالو له کړاو نه ډک ژوند په پرلپسې لیکنو کې وسپړه. تر څنډې یې دا ټکې هم ورپه ګوته کړ چې قومی لږکی او کډوال نه یوازې دا چې د فرانسې پر اقتصاد پیټی ندی او فرهنګی ودې ته یې نه خنډ کیږی، بلکې په پراخه پیمانه، د دوې ارزان کار ځواک او استعداد د فرانسې په اقتصاد او فرهنګی وده کې خپله ونډه درلودلې ده. د همدې کډوالو ګڼ شمیر اصطلاحاتو او ژبنی جوړښتونو، بډایه فرانسوی ژبه لاپسې بډایه کړې ده. 

که همدې یوې سترې ځانګړتیا ته پام وکړو او بیا یې خپل هیواد سره پرتله کړو، و به مومو چې لوموند دیپلوماتیک چیرې او زموږ د هیواد "رسنۍ" چیرې! دلته ډیری رسنۍ د جنایتکارانو په مالی ملاتړ چلیږی او موخه یې هم د جنایت کارانو او جنګ سالارانو له لمنې د تیرو څو لسیزو جنایتونو د رټې او داغ پاکول دی. د همدې ناوړه نیت سره سم، ټوله ورځ په قومی شخړو کې تر ستونی ډوب او د برتری غوښتنې په لټه کې دی. د دې رسنیو موخه په لږو بیلګو کې د خپلې ژبې ودې او نورو ژبو ته درناوی دی. خپله ژبه پر نورو بره او برلاسې ګڼل یې ځانګړتیا ده او د ودې پر ځای فخر خرڅوی -یوه ژبه که هر څومره بډایه او د اوسمهالی تکنالوژی او پرمختګونو بیان ته چمتو هم وی، بیا هم ودې ته اړتیا لری.

همدا دې چې زموږ د هیواد رسنۍ کولې شی ډیر څه له لوموند دیپلوماتیک څخه زده کړی؛ ډیر څه.

 

 

 

 

نړیوال بانک؛ دموکراسی که زورواکی؟!

 

        له دویمې نړیوالې جګړې نه وروسته د امریکا د متحدو ایالتونو په برټین ووډز ښار کې د نړیوال بانک او د پیسو نړیوال صندوق بنسټ کیښودل شو. د یو "دود" ( د پانګې د ونډې) له مخې دا دوه مالی ټولنې د امریکا او اروپا امپریالیستی هیوادونو تر منځ ویشل شوی دی. د نړیوال بانک مشری امریکا او د پیسو نړیوال صندوق مشری اروپا په غاړه لری.  نړیوال بانک او د پیسو نړیوال صندوق د امپریالیستی زبیښاک او ښکیلاک په موخه

پاتې هیوادونو د پرګنو زبیښاک دى. دا دوه مالی ټولنې چې په ټولیزه توګه د واشنګټن د سیاستونو تر اغیزې لاندى کار کوی، نږدې ۳۰ کاله یې د نیکاراګوا د دیکتاتور آناستازیو سوموزا څخه ننګه او ملاتړ وکړ  او  په  ګواتیمالا کې یې د ژاکوبو آربنز پرمختللی دولت سره پریکون وکړ او د هغې د دولت د ړنګولو په رامنځ ته شوی دی.  د دې دوو ټولنو له  رامنځ ته کیدو وروسته، په بیوزله هیوادونو کې د بیوزلۍ ټغر د ټولولو پر ځاى، بیوزلی پراختیا موندلې او بیوزله  هیوادونه یې له سیاسی او اقتصادی پلوه د امریکا او اروپا امپریالیستی هیوادونو په منګلو کې ورښکیل کړی دی.

         که په سویلی امریکا کې  د نړیوال بانک او د پیسو نړیوال صندوق کړنو ته پام وکړو،  دې پاپلې ته رسیږو چې د دې دوو مالی ټولنو اصلی دنده د وروسته موخه یې  د پوځی وزمه باندونو ننګه وکړه. په همدې ډول نړیوال بانک او د پیسو نړیوال صندوق د سویلی امریکا هغه دموکراتیک حکومتونه د خنډ سره مخ کړی دی چې د ټولنیزې نابرابرۍ د کموالی لپاره یې اقدامات تر سره کړی. په  ۱۹۵۸ کال کې د برازیل ولس مشر جوساینو کوبیتزیک سره، چې د پیسو نړیوال صندوق استعماری شرطونه یې و نه منل، مخالفت وکړ او د هغه د ځاى ناستی خوئوا ګولارت ددولت سره چې ارضی اصلاحات او د نفتو ملی کیدل یې اعلان کړل، پریکون وکړ.  په همدې توګه د ۱۹۷۳ کال په سپتامبر کې،  وروسته له هغې یې په چیلی کې په کار پیل وکړ چې  د سلوادور آلنده دموکراتیک دولت ړنګ او په خپله ووژل شو او د پینوشې دیکتاتور دولت رامنځ ته شو. په ۱۹۷۶ کال کې د پیسو نړیوال صندوق په ارژانتین کې د جنرال ژُرژ ویدلا څخه ملاتړ وکړ. او د ۲۰۰۲ کال په اپریل میاشت کې د هغه لنډمهاله دولت ننګه وکړه، چې د امریکا متحدو ایالتونو او اسپانیا په ملتیا یې  د هوګو چاویز په وړاندې  په کودتا لاس پورې کړ.

نړیوال بانک او د پیسو نړیوال صندوق هڅه کوی چې بیوزله هیوادونه پوروړی کړی. دې دوو ټولنو د ۱۹۷۰ او ۱۹۸۲ کلونو  تر منځ د لاتینې امریکا د بهرنیو پورونو کچه د ۱۶ څخه ۱۷۸ ملیارد ډالرو ته لوړه کړه. دې ټولنو د "پور وسلې" په کارولو سره وکړاى شول چې د واشنګټن سیاستونه (د حکومتونو بدلون، خصوصی کیدنه، د اقتصادی دروازو پرانیستل، پر ارزی مبادلاتو د څارنې لغو کیدنه، بهرنۍ پانګه اچونه، د ټولنیزو لګښتونو کمول، د سود د نرخ لوړوالى او ...) د دې وچې په ځینو هیوادونو کې پلی کړی.

همدا ښکیلاکی سیاستونه لامل شوی دی چې ارژانتین، برازیل، مکزیک، اروګوئې، ونزویلا او همدارنګه تایلند، اندونزیا او سویلی کوریا د خلکو د اعتراضونو له امله خپل پورونه د پیسو نړیوال صندوق سره سپین کړی. له بلې خوا سږکال د ارژانتین او ونزویلا په څیر د سویلی امریکا ځینې هیوادونو د امریکا د مالی ټولنو په وړاندى  د سویل بانک بنسټ کیښود، چې وروسته  بولیویا، اکوادور، برازیل او پاراګوئې هم په دې بانک کې د خپل غړیتوب اعلان وکړ. د دې بانک غړی هیوادونه وایی چې دا بانک باید د نړیوال بانک او د پیسو نړیوال صندوق په خلاف  چې  د رایې د څومره والی حق د پانګې له مخې ټاکل کیږی او یواځې  متحده ایالتونه په سلو کې ۱۵ رایی لری، باید پهدموکراتیکه توګه  ( هر هیواد یوه رایه) رهبری شی او د خصوصی پانګې اچونې  د پراختیا پر ځاى،  د خلکو د ټولنیزې هوساینې لپاره په دولتی پروژو کې پانګه اچونه وشی.  

د نړیوال بانک او د پیسو نړیوال صندوق کړنې په سویلی امریکا او په افریقا کې ښکاره کوی چې دا دوه مالی امپریالیستی ټولنې په افغانستان کې  د امپریالیستی موخو لپاره کار کوی او د آزاد بازار داقتصاد په دودولو سره زموږ  هیواد  له اقتصادی او سیاسی پلوه د سترو کمپینو په منګلو کې ښکیلوی

 

 

شعر پیشرو و بالنده، چنانکه از نامش پیداست، ابزاری در خدمت تبارز دادن احساس در برابر نابرابری ها، ستم ها و نارضایتی های همگانی است که راه را برای ترقی، بالندگی، مردم گرایی و عبور از خاره راه های خارائین هموار می سازد. در شعر بالنده، بر خنثی نویسی ها و خنثی گویی ها لگد حواله می گردد، با این که برای محتوا و شکل پیوند دیالکتیکی برقرار می دارد، هرگز از اینکه چه پیامی در بیان وجود دارد و در خدمت چه کسانی قرار دارد، طفره نرفته آن را در فغان و فریاد اصل قرار می دهد.

این شعرها اصالتمند بوده، بر زندگی خلق اثر گذارده، راه گشای تیره روزی های شان به حساب می آید.

 

امروز شعر

       حربۀ خلق است

زیرا که شاعران

خود شاخه یی ز جنگل خلق اند

نه یاسمین و سنبل گلخانه ای فلان

 

آنانی که شعر را صدای تفنن و داستان و طنز را دل مشغولی های شخصی می پندارند، یا از تعهد و توده ها بریده اند و یا اصالت را از دید کاملاً شخصی و جدا از روز و روزگار دانسته، خود و دیگران را به بازی می گیرند و با کثیف نامیدن چنین اشعاری، در برابر زورمداران روزگار دلقک شده، شعر بزرگ ترین شاعران تاریخ و قلم بدستان بارسالت را در برابر چکمه های شان حلال می کنند.

عموماً در نقدهای شعری فقط به واژه ها و دستورها چسبیده، از این که در درون چه دارد حرفی بر زبان رانده نمی شود. شاعران شوریده و از دنیا بی خبر که مصروف مشکلات فردی خود اند، و یا جرئت و شهامت بیان درد و داغ را ندارند به این اصل ها نه تنها خود را پایبند می بینند که دیگران را هم در چنین راهی ارشاد می نمایند. اما برای اینان فقط دار شعر شاملو لازمی است که چون حمیدی ها آنان را آونگ بسازند.

شعرهایی که با توده ها و تاریخ قدم بر می دارند، هرگز نمی میرند و در تاق های نسیان نمی پوسند. این شعرها گر چه به قول گلسرخی شعار هم باشند، جاودانه اند و در هر کنجی از جهان که "تبسم را بر لبان جراحی می کنند"، زمزمه می شوند و مرزها را می پیمایند. واقعیت چنین واژه های سربین و مصراع های استخوان سوزی است که نوشته های کم سوادانی را که اداهای استادان شعر و ادب را عرضه می دارند، و چنین اشعاری را کثیف و بی مصرف می دانند، چون تفی به قعر زمین می خشکانند. فریادهایی که از برشت، نرودا، شاملو، محمود درویش، طوغان، آزاد، رستاخیز و دیگران به ما مانده، چون فروزان ترین و درخشان ترین سرایش ها، سرتاسر تاریخ را فتح کرده، طنین آنها نه تنها توده های جهان استثمار شونده که خلق های دنیای سرمایه داری را نیز به تحرک درآورده، گاه گاه بر اوج موج و توفان می نشانند و چنین استادان بی مصرف و کم سوادی را در گود رسوایی بی آبرو می سازند. 

 

 

فاروق فارانی

نشانی

 

فقط جامی ز خون سرخ در رگهای خود دارم

بخواه از من کجا ریزم

                    من آن را از تو بگرفتم

                    برایت باز خواهم داد.

سراسر ریشه ام تا عمق

همچون ریشه ی یک کوه

                      در جسم تو پیچیده ست

ترا در شیر مادر جُستم

                           و در خویش پروردم

ترا از باد، از باران

                    بوییدم

ترا از قلب خود، نزدیکتر دیدم

تو ای پهناور زیبای دلبندم

تنت را جامه ای از زخم پوشیده ست

هزاران بار

         این خورشید بر روی تو تابیده ست

تویی همزاد با خورشید آزادی

                             تو با خورشید زاییدی

                             تو با خورشید خواهی مُرد

                  *         *         *

هجوم شب

        با خون فلق

 

                   در صبح می پاشد

و خورشید رهایی

              زخمهایت را

                   شفا - بوسه خواهد داد

هوا سرد است

              اما سینه از گرمای گلوله

                                       گرم می گردد

و از گرمای آن، صدها هزاران

                                    سینه می سوزد

                                    و قلب منجمد بیدار می گردد

افق غرق است

               در اشباح و سنگرها

درختان در تب خورشید

                 بادها را گرم می بوسند

                 و دست خویش می سایند بر اندام توفانها

هزاران باد سرگردان و خون آلوده می گریند

                        و خود را بر تن بیمارِ کوهستانِ دردآلود می کوبند

کوه می غرد

              و رود از جای می خیزد

برادر راه پر پیچ است

                       و فرصت نیست.

نشانی را بخاطر دار!

              باید بگذری از کوره راه صعب و طولانی

              دره ی پر پیچ بیداری

              بعد دریاهای خون

                    در هر قدم سنگر

 

                    می رسی در دشت قربانی

              می روی بالا بروی کوهسار صبر

بر سر اجساد بیگانه

              بر تلی از استخوان خصم

              وعده گاه تازه ی دیدار می باشد

              وعده گاه تازه ی دیدار،

                                       این نشانی را بخاطر دار!

 

                                                            29 دسامبر 1978

 

 

  

 

فرد یا سیستم؟

از دیر زمانی قلم بدستان بسیاری با برخوردهای فردی و علم نمودن افراد واشخاص به انتقاد از روزگار پرداخته، مخصوصاً بعد از یازده سپتامبر و تشکیل سیستم جدید با حضور نیروهای خارجی در افغانستان، بیشتر نامها را مورد حمله قرار داده، در حالیکه سطری در مورد کلیت و موقعیت نظام ننوشته، در باره حضور نیروهای ائتلاف، ناتو و آیساف صفحه ای سیاه نکرده، از ظهور دوباره طالبان، مداخلات پاکستان و ایران کوچکترین تحلیلی ارائه نکرده، این نارسایی ها را آگاهانه و یا ناآگاهانه در پشت کلمات ظاهراً چپ و تند پنهان نموده، هیچگاه تبر را به درز اصلی نگرفته و به این گونه طرفداران و خوانندگان شان را مصروف نگه داشته اند.

وقتی بسیاری این نوشته ها را می خوانند، فکر می کنند که مشکل به صورت مشخص میان دوطرف وجود دارد، زیرا هر آدم کم سوادی می داند که حضور فلان فرد در رأس فلان بخش قدرت لزوم دید بوده و با روابط و تأیید "همگانی" صورت می گیرد و جدا کردن فلان فرد به عنوان پیچ و مهره ای سیستم از "همگان" و مورد حمله قرار دادن آن و نادیده گرفتن سیستم به معنی دیدن یک درخت و ندیدن تمام جنگل است و اینکه چرا این قلم ها همیشه جنگل را نمی بینند و یا نمی خواهند ببینند، مسئله را سوال برانگیز می کند.

امروز مرجع قدرت در کشور ما به ترتیب ائتلاف، ناتو، آیساف، سه قوه داخلی که دولت را می سازند، رهبران جهادی و قوماندانان، یوناما، سران انجوها و دونرها می باشند که در زمینه های نظامی، اقتصادی، سیاسی، اداری و روابط خارجی کشور تصمیم می گیرند و مشترکاً این تصامیم را پیاده می سازند. بناً افرادی که درین نظام با این ترکیب کار می کنند، مهره هایی اند که در محدوده خود درین کلیت قرار دارند. افرادی که عموماً روی منافع شخصی، گروهی، سمتی، قومی و مذهبی با "شعار ملی" در جدل و کشمکش دایمی قرار دارند تا حدی که گاه یکی دیگری را نفی می کنند، ولی  تمام اینان در کل بخاطر تأمین منافع "همگانی" همسو عمل کرده، یکی به موقعیت دیگری احترام گذارده، اگر کشمکش میان شان بالا بگیرد حتی آن را با گوسفند هم حل می سازند. بدینگونه تمام این پیچ و مهره ها تلاش دارند تا از محور و یا حول و حوش این نظام به جاه و جلالی برسند. درینجا دیگر فرقی نمی کند که کی با کجا پیوند دارد، زیرا طی 30 سال گذشته اینان در کشورهای مختلف مهاجرت ها را گذرانده و در کنفرانس ها، سیمینار ها، حزب و تنظیم سازی ها، تضاد و هماهنگی ها، تحصیل و کمک ها با بسیاری در بیرون آشنا شده، هر یک از آنان دوست و رفیقی در مراجع قدرت این کشورها پیدا کرده، در روابط تنگاتنگی قرار دارند. به اینصورت اعمال و کارکردهای سیستم فعلی به تمام اینان مربوط می گردد. در چنین اوضاع و ساختاری کلیت را رها کرده و به اشخاص و افراد چسبیدن، بی شباهت با جدال های درونی خود اینان با تفاوت لحن، چیز دیگری نیست که در نهایت همان برخوردهای لیبرالی و بی ریشه را به نمایش می گذارد.

در ترکیب بالا، علاوه به خارجیانی که موضع و هدف شان از حضور در قدرتی که تذکر داده شد، معلوم است، طیف های گوناگونی از طالب، جنگسالار، مردمدار، بقایای دموکراتیکی ها، تکنوکراتهای وابسته به غرب، نظریه پردازان دموکراسی لیبرال و جامعه مدنی، انحصارطلبان، رهبران احزاب قانونی، بقایای دولتهای گذشته و واماندگان چپ غیر دموکراتیکی وجود دارند که تمام آنان در کلیت هم سیستم کنونی را می پذیرند و هم حضور خارجی ها را جهت تأمین منافع خودی و جلوگیری از قدرت یابی طالبان به سر و چشم قبول دارند، جز آنانی که وقت کمی از گردونه قدرت بدور می مانند، ضد خارجی شده، جهت امتیازگیری انتقادچی می گردند.

درین میان سه گرایش به صورت رادیکالی وجود دارد. بعضی ها ترکیب قدرت کنونی را مردود دانسته، خواهان براندازی آن و جاگزینی جریان نوینی شده که با قدرت، اداره کشور را به دست بگیرد، با همسایگان در روابط دوستانه، فعال و برابر قرار داشته باشد، نیروهای خارجی را رخصت کند و مردم را در تصمیم گیری بر سرنوشت شان آزاد بگذارد. بعضی ها فرصت طلبانه و ریفورمیستیک به قضایا برخورد کرده، کجدار و مریز می تازند. با کلیت سیستم برخورد نکرده، افراد را نشانه می گیرند و در سایه روشن به خارجیان اطمینان می دهند که حضورشان را اشغال ندانسته، طوری ابراز نظر می کنند که گویی با عوض کردن افراد و اشخاص مشکل حل می گردد. آنان مشکل خود را جانشین مشکل عمومی قرار داده بدینگونه به انتقاد و اعتراض می پردازند و عده ای دیگر که از شرایط کنونی سودهای کلانی می برند، در کل از وضعیت موجود راضی بوده، آنرا برای مردم غنیمت می شمارند و در بعض جاها با انتقادات سرسری مردم همزبانی کرده، بیشتر به نصیحت و ارشاد می پردازند.

افراد طیف میانه همیشه با مشکل روبرو بوده، در میان دو صندلی می نشینند و به اینصورت نه قادر اند مشی مدونی را ارائه کنند و نه دوستان و هواداران خود را سمت و سو داده می توانند. این ضعف توان اثرگذاری به وضعیت کلی را نداشته، یا سوراخ دعا را گم کرده، یا آن را گل زده تظاهر می نمایند. عوض اینکه در کلیت، راه را از چاه تمیز دهند، کاسه و کوزه را بر فرق افراد می شکنند.

 

وسله ایزه سیالی او د وسلو غوړیدلې سوداګرۍ

 

       امپریالیستی هیوادونه له مودې راهیسې د خپلو هیوادونو د کلنۍ بودجې ډیری برخه په وسلو لګوی او په نړۍ کې د وسلو د تولید سیالی او سوداګری ورځ تر بلې پراختیا مومی. متحده ایالتونه د امپریالیستی منځپانګې او محتوا له مخې او په افغانستان او عراق باندی د پوځی یرغل له امله د وسلو د سوداګرۍ ترټولو لوی هیواد شمیرل کیږی. د امریکا د وسلو سوداګرۍ آن لامل شوی ده چې کوچنی شرکتونه هم د وسلو په تولید لاس پورې کړی او د کابل او بغداد د بازارونو څخه د پام وړ سود یوسی. د ساری په توګه د ناروې د وسلې جوړونې "نامو" شرکت چې د سپتامبر یولسمې پیښې څخه مخکې یې ۱۰۰ تنه کارګران درلودل، وروسته له هغې چې د امریکا سفارشونه یې لاس ته راوړل، د خپلو کارګرانو شمیره یې ۲۰۰ کسانو ته ورسوله. دا شرکت ادعا کوی چې  له سرب پرته داسې  مردکی تولیدوی چې چاپیریال ته کوم ګواښ نه پیښوی!!

      ګارډین ورځپاڼې د فبروری په ۲۲ مه رپوټ ورکړ چې د بریتانیا د وسلې جوړونې سترې کارخانې BAE Systems   کلنې خالص سود په ۲۰۰۶ کال کې په سلو کې ۴۰ زیاتوالى موندلى دى. په ۲۰۰۶ کال کې  د دې کمپنۍ سود ۱،۰۵۴ ملیارد پونډو ته ورسید، دا سود د ۱۳،۸ ملیارد پونډ وسلې له پلورنې څخه لاس ته راغلی دی. ګارډین کاږی چې دا سود د افغانستان او عراق له جګړو وروسته د امریکا د وسله ایزې سوداګرۍ له غوړیدو څخه تر لاسه شوى دى. د دې شرکت چارواکی د امریکا د وسلو مارکیټ د تودوالی له امله ډیر خوشاله ښکاری او وایی چې ۲۰۰۷ کال به هم دې شرکت ته له بریاوو سره مل وی. هغوی په ویاړ وایی چې د کمپنۍ ارزښت یې د امریکا د سوداګرۍ له امله لوړ شوی دی!! بغداد او کابل هغه دوه نومونه دی چې په اوریدو سره یې د وسلې جوړونې د کمپنیو د مالکانو او د آزاد بازار د دلالانو پر شونډو مسکا غوړیږی. د Systems Bofors  وسلې جوړونې شرکت ویاند کریستر هنبک په خوښۍ وایی چې د عراق جګړه د وسلو د تولید لپاره یو رنسانس او بیازیږنده وه.

     همدا ډول  د ۲۰۰۷ کال د مارچ میاشتې  په نیمایی کې رسمی رپوټونه څرګندوی چې د سویډنی وسلو صادراتو یو بی ساری ریکارډ ټینګ کړی دی. په ۲۰۰۶ کال کې د سویډنی وسلو صادرات په سلو کې ۲۰ ډیر او ۲۰ ملیارده سویډنی کرون ته ورسیدل. په ټولیزه توګه د ۲۰۰۲ او ۲۰۰۷ تر منځ، د سویډن وسلو د  صادراتو کچې څه د باندې دوه برابره زیاتوالی موندلی دی. سویډن دا وخت د نړۍ ۵۰ هیوادونو ته وسله صادروی چې ۱۶  هیوادونه  ېې د عراق په نیواک کې ونډه لری.

د وسلی جوړونې شرکتونه د آزاد بازار د اقتصاد سره سم په دې سیالۍ کې کوم برید او پوله نه پیژنی. د سویډن د وسلې جوړونې شرکت  دا وخت د کابل، بغداد، کشمیر، فلسطین، پاکستان، هند، اسراییل او چچن بازارونو ته وسله برابروی.

پدې وسلو کې ګونګوری بمونه هم راځی چې یو آلمانی شرکت یې تولیدوی. دې ګونګوری بمونه چې هر یو یې  ۷۲ کوچنی بمونه لری، وروسته له هغې د نړیوالو پام  ځان ته راوګرځوه چې اسراییل  د لبنان په یرغل کې وکارول. د ملګرو ملتونو د رپوټ له مخې د لبنان په جګړه کې یو ملیون ګونګوری بمونه د ځمکې پر مخ ناچاودی پاتې دی.

په افغانستان کې هره میاشت ۱۰۰ کسان د ناچاودو توکیو او بمونو له امله ټپی یا  ژوند له لاسه ورکوی.  په داسې حال کې چې ۱ ملیون ګونګوری بمونه د لبنان په سویل کې کرل شوی دی او د لبنانیانو ژوند ګواښی، د سویډن دفاع وزیر وایی چې باید یواځې د ناانسانی وسلو  مخنیوی وشی، زموږ ګونګوری بمونه انسانی دی او انسانانو ته کوم تاوان نه رسوی!!

د دې شرکتونو مدیران وایې چې د وسلې جوړونې شرکتونه او دولتونه یو بل ته اړتیا لری. دولتونه اړ دی چې د خپلې اړتیا وسله  له دې شرکتونو څخه  لاس ته راوړی او شرکتونه هم  د دولت لپاره د کار  او  کورنی ناخالص تولید د ودې زمینه برابروی او پدې ډول د آزاد بازار د سیالۍ کړۍ بشپړیږی!!

 

افغانستان:نقطه ای در منافع قدرت ها

 

جمله ای بی تفسیر آقای کرزی که «اگر وضع بر این منوال پیش برود، ناکامی جامعه جهانی و پیروزی افغانستان را در پی خواهد داشت»، با تفاسیر گوناگونی همراه بود. این بیان در حقیقت اشکریزی های گذشته رئیس جمهور از کشتار افراد ملکی به وسیله ائتلاف و ناتو را بار دیگر بیان داشت که با نوعی یأس و ناامیدی بدرقه می شد.

آقای کرزی در زمانی به این جملات پناه می برد که نیروهای انگلیس گفته اند "حداقل تا 30 سال دیگر در افغانستان باقی خواهند ماند" و امریکایی ها قبلاً از پیمان استراتیژیک با افغانستان و حضور حداقل 50 سال دیگر در کشور ما اظهار نظرهایی نموده بودند. چیزیکه به نحوی رئیس جمهور ازین حضور حمایت کرده و حداقل باری بر کاغذی با امریکایی‌ها چنین تعهدی را مهر نموده است.

گرچه ظاهراً امریکایی ها و انگیس ها مدعی مبارزه بر ضد تروریزم و مخصوصاً القاعده در افغانستان می باشند، اما این بیان ها با چنین حضورهای درازمدتی در خاک ما، واضح می‌سازد که امریکایی ها و متحدان انگلیس شان چیزی فراتر ازین مبارزه در استراتیژی خود داشته و به این خاطر باید چنین جنگی سالها ادامه داشته باشد و آن را به عنوان تمسکی به کار گیرند. برای اینکه این دشمن بتواند حضور ملموس خود را حفظ کند، از یک طرف باید در میدان های نبرد حضور بیابد و از سوی دیگر در پشت این میدان ها تقویت گردد. ورنه هر آدم کم سوادی به آسانی این محاسبه را کرده می تواند که چطور ایالات متحده صرف با نیروی هوایی اش در بعد از 11 سپتامبر توانست طالبان را از چهار کنج افغانستان جاروب کند، ولی امروز با قوای خودی و قوای ناتو قادر به سرکوب شان صرف در هلمند، قندهار و ارزگان شده نتواند؟! امریکا از یکطرف می داند که پاکستان با تمام قوا از طالبان حمایت می کند و از سوی دیگر در شش سال گذشته ده میلیارد دالر برایش کمک می کند و طیارات اف 16 را هم برایش هدیه می دارد. بی 52 های امریکایی در ظرف سه روز قادر شدند که نیروهای القاعده را از توره بوره بیرون کنند، اما امروز پسر مولوی خالص با هزار جنگجو دوباره آنرا فعال می سازد و برای امریکایی ها چلنج رویارویی صادر می کند، ولی اینبار امریکایی ها به گونه ای اظهار عجز کرده، اقدامی درین جهت نمی نمایند. با چنین وضعیتی قرار است امریکایی ها برای افغانستان صلح و ثبات بیاورند، ایتالیوی ها که خود نسبت به تمام کشورهای غربی در لاقانونی و مافیاگرایی غرق اند، برای افغانستان قانون مداری بیاموزانند، برضد مواد مخدر انگلیس هایی ماموریت گرفته اند که اعلان می کنند به زرع و قاچاق مواد مخدر کاری ندارند، دفتر مرکزی شورای سنلس در لندن قرار دارد و با طالبان که حامی زرع و قاچاق مواد مخدر اند در خوش و بش دایمی قرار داشته به دنبال پاکستانی نمودن سیاست در هلمند می باشند. علاوتاً آلمانی ها و فرانسوی ها از دور دستی بر آتش دارند و قسم خورده اند که قدم به معرکه نخواهند گذاشت، فقط کانادایی ها و هالندی های زیر دست امریکا و انگلیس در قندهار و ارزگان در برابر طالبان صف آرایی دارند.

اگر ادعای سرباز فرانسوی حین اشغال توره بوره راست باشد که گفته بود، اسامه در تیررس کامل مسلسل او قرار گرفته ولی افسر امریکایی مانع ماشه چکاندنش شده بود، دیگر جای شکی باقی نمی ماند که امریکایی ها تا سال ها با کجدار و مریز جنگ کنونی را ادامه خواهند داد و بر تلفات افراد ملکی روز تا روز خواهند افزود و فقط "شکیبایی" آقای کرزی را در دوسال باقی مانده ریاست جمهوری اش خواهد طلبید و راهی غیر از این برای او وجود ندارد. آقای کرزی پرداخت 2 هزار دالر نرخ مرگ و هزار دالر نرخ معیوب افغانها را باید به صورت مستمر ادامه دهد. چون پذیرش نیروهای خارجی در وطن، خود با چنین بها هایی همراه می باشد. در حالیکه نرخ یک اروپایی هرگز کمتر از دو میلیون دالر نمی باشد و این را رهایی خبرنگار ایتالیوی در هلمند به اثبات رساند.

حضور سران القاعده که با شیر ایالات متحده در مقابله با اتحاد شوروی بزرگ شدند، دیگر درین منطقه قرین به صرفه نبوده، دهلیز هایی که این جریان با اکثر کشورهای ثروتمند عربی حاشیه خلیج باز کرده و از اکثر شیخ های این منطقه باج و مستمری می گیرند، بیشتر ازین نمی شوند به عنوان شمشیرهای دموکلس بر فراز سر شاهان و امیران این منطقه استعمال گردند. لذا ایالات متحده و یاران اروپایی او هرچند خواهان نابودی کامل آنها نیستند، ولی نمی خواهند که ازین بیشتر برو بازو بیابند و به این خاطر گاه ناگاه توسط نیروهای پاکستانی به دام می افتند و کشته می شوند. اما حکایت طالبان چیز دیگریست. در صورتیکه جنگ با طالبان به فرجام برسد و ایالت متحده، انگلیس و پاکستان به صورت واقعی آنها را بروبند، حضور 30 سال انگلیس و 50 سال امریکا در افغانستان بی تمسک باقی مانده، ممکن نیست سالی هم قادر به حضور در افغانستان گردند و به این خاطر صدای شریعت با موج اف ام تازه در جوار برمل پکتیکا فعال شده و ایران متهم می گردد که به طالبان کمک نظامی می کند.

ایران که تمام سرمایه گذاری هایش را بر جبهه ملی گذاشته بود، بعدها متوجه شد که سران این جبهه متعهد به "دموکراسی لیبرال" شده، تغییر سر و وضع و میزان نمودن شان با این دموکراسی، واقعی بوده، اکثر شان نسبت به شعارهای ضد امریکایی ایران، علاقمند با امریکا بودن را در ضمیر دارند و به این خاطر رخ به طالبان کرده، لایه های معینی از آنان را با دادن امکانات تسلیحاتی و غیر تسلیحاتی در کشتن امریکایی ها ترغیب می نمایند، چیزیکه در حد معینی با مذاق روسها، ازبکها و چینی ها سازگار می باشد. تجربه ای که ایرانی ها از کمک به عراقی ها در جنگ خونین کنونی به دست آورده اند  و در چند نشست امتیازات خاصی را از حریفان غربی خود گرفته اند، بیشتر به این کار تشویق شده، حتماً در آینده این رویارویی در افغانستان میان شان بیشتر خواهد شد و بدین ترتیب ایرانی ها بار دیگر می خواهند از غربی ها امتیاز بگیرند.

مداخلات ایران در افغانستان و عراق، مخصوصاً در افغانستان به طولانی شدن ناامنی ها می انجامد که با استراتیژی امریکایی ها چندان در تضاد قرار ندارد. امریکایی ها علاوتاً با پروژه تسلیحات اتومی ایران، کشورهای ثروتمند عرب را تهدید کرده، از حالا عربستان سعودی و مصر خواهان ریکتورهای هستوی از امریکا شده و در صورتی که این تهدید بیشتر گردد، مجبور اند با پول هنگفتی به خریداری دستگاه های دفاع موشکی (پتریوت) از امریکا دست بزنند. کاری که جاپان کرده و پروژه آن را با پرداخت یک میلیارد دالر به امریکا، آغاز نموده است.

بسیاری، از جمله آقای کرزی از امریکا و ناتو انتقاد دارند که چرا قادر به پیشرفت بازسازی، جلوگیری از فساد و مواد مخدر، تأمین امنیت و اعمال فشار بر پاکستان نمی شود و درین روزها به تبلیغات گسترده علیه مداخلات ایران می پردازد. در حالیکه با توجه به توضیحات بالا، امریکا قدم به قدم در جهت برآورده ساختن استراتیژی اش در افغانستان که فقط نقطه تلاقی چهارسمت آسیا می باشد، عمل می کند و درین تابلو افغانستان فقط نقطه مهمی به حساب می آید که حداقل باید طبقه ای که با این منافع هماهنگ و سازگار باشد، قبل از همه به وجود آید. کاری که اکنون بر عده ای جریان دارد و بی دلیل نیست که غربی ها در مجموع مخالف فساد، چپاول و مواد مخدر در افغانستان نیستند و می خواهند ازین طریق افرادی را درین طبقه جابجا بسازند تا در آینده به عنوان محل تأمین قدرت غرب عمل نمایند.

انگلیس ها که بعد از جنگ دوم جهانی با امریکا در یک اقتصاد مختلط به سرمایه گذاری در جهان پرداخت، بعد از فروپاشی اتحاد شوروی، اروپا با پول واحد، بازار مشترک واحد و پارلمان واحد در مقابل یکه تازی امریکا قرار گرفت و انگلیس ها را با چالش سختی روبرو ساخت. اکنون انگلیس ها در میان منافع متضاد امریکا و اروپا چون دانه ای میان دو سنگ قرار گرفته، به دنبال منافع مشخص خود در جهان سرگردان اند. سرمایه گذاری های مساوی انگلیس و امریکا در پاکستان و گراف رو به رشد نفوذ انگلیس در آن کشور، به نحوی رقابت میان امریکا و انگلیس را درین منطقه دامن می زند که در آینده رویارویی های روسیه، چین، هند، ایران، پاکستان، عربستان سعودی و کشورهای آسیای میانه با امریکا، انگلیس را به چالش دیگری خواهد کشاند تا جایش را درین صف آرایی ها پیدا کند و به این صورت بار این همه تضاد و رقابت بر دوش ملت ما گذاشته خواهد شد.

روی در رویی های منطقوی متحدانی چون پاکستان، عربستان سعودی  و امارات از یک طرف؛ ایران، هند و تاجکستان از سوی دیگر و هماهنگی قدرت مندانی چون چین و فدارتیف روسیه از جانب دیگر همه در افغانستان گره گاه خود را یافته، از سوی دیگر امریکا، اروپا، روسیه و چین در سطح جهانی بخاطر کنترول بر منابع بزرگ نفت و گاز آسیا به نحو دیگری در رویا رویی های در افغانستان قرار گرفته اند. همانطوریکه ایران طالبان را در زدن امریکا و ناتو یاری میرساند، پاکستان عربستان سعودی به طالبان کمک کرده، نمیخواهند با حمایت هند از آقای کرزی جای پای شان را در افغانستان سست کنند. روسیه نیز از فرورفتن ائتلاف و ناتو در باتلاق افغانستان ناخشنود نبوده، اینان کوشش میکنند جنگ را در افغانستان از کنترول پاکستان، در نهایت از کنترول امریکا خارج بسازند و پول کمپنی های نفتی امریکایی – اروپایی را در افغانستان با خون عساکر ائتلاف و ناتو بشویند. به این صورت دیده میشود که تمام این قدرت ها که چه در سطح منطقوی و چه در سطح جهانی مطرح اند، در کشور ما بدنبال منافع خود هستند و درین گیرودار خون مارا می ریزند و پروای هم به آن ندارد.

با این استراتیژی ها و سیاست های کلان جهانی و منطقوی، شکوه های آقای کرزی مؤثریت چندانی نخواهد داشت، زیرا رئیس جمهوران بعد از او هم  با فریادها و اشک هایی ازین قبیل مواجه خواهند بود و بدین صورت به روشنی دیده می شود که این رشته سر درازی دارد که هیچکس از جمله آقای کرزی نباید آن را به این زودی طی شده بپندارد.

 

 

گوسفندمداری

عجب سیستم و عجب نظامی! صحنه ای را تصور کنید که یکی از بالارتبه ترین مقامات پیش روی چشم مردم در روز روشن به وسیله یکی از منفک شدگان دولتی بر روی سرک عمومی خوابانده شده و مورد لت و کوب قرار میگیرد. دیدن همچو صحنه هایی در نظام کنونی افغانستان روز به روز عادی شده و عوض تطبیق قانون در نهایت آن جدال با گوسفندی حل ‌می گردد.

چندی قبل زمانی که بین لوی څارنوال و قوماندان دین محمد جرئت در منطقۀ شمالی زدوخورد مسلحانه رخ داد و در جریان آن آقای ثابت لوی څارنوال کشور توسط جنرال جرئت نقش زمین شد، آقای ثابت مانند گذشته و با الفاظ جدی از محاکمه کردن جرئت حرف زد و بدین منظور نیروهای وزارت داخله نیز برای خلع سلاح افراد وفادار به قوماندان جرئت که صاحب شرکت امنیتی خصوصی است، به حرکت درآمدند که بنابر گزارش هایی، نیروهای پولیس از سوی افراد مسلح قوماندان جرئت خلع سلاح شدند (این درحالی که جامعۀ جهانی ملیون ها دالر را بخاطر خلع سلاح و جمع آوری اسلحه از قوماندانان گذشته به مصرف رسانیده اند).

لوی څارنوال در گرفتاری قوماندان جرئت چنان مصمم و جدی به نظر می رسید که فکر می کردی همین فردا او را پشت میله های زندان خواهی دید و به خاطر بدمعاشی ایکه کرده است، به پای میز محاکمه کشانده خواهد شد، اما طوری که گذشتۀ تمام این افراد تنظیمی نشان داده (آقای ثابت مربوط به حزب اسلامی و قوماندان جرئت مربوط به جمعیت اسلامی است)، در همچو قضایا فقط برای چند روزی شکررنجی بین طرفین پیدا می شود و بعد با پادرمیانی بزرگان شان، مسئله حل و یکدیگر را می بخشند، تو گویی که اصلاً آب از آب تکان نخورده است (چیزی که عاملان ویرانی کابل با خود بخشی خود به نمایش گذاشتند). این بار نیز عین قضیه تکرار شد و از آنجاییکه این افراد به گوسفند مداری خو گرفته اند، قوماندان جرئت با فرستادن ریش سفیدان و گوسفندی نزد لوی خگارنوال از او عذر خواست و هر دو طرف مسئله را پایان یافته اعلام نمودند و به همین خاطر است که وقتی نظام سراپا دچار مشکلات  و در فساد غرق باشد، گوسفند مداری تا چه حد می تواند نقش ایفا کند. به جای اینکه قانون رعایت شود و قانون شکن به جزای اعمالش رسانده شود، قضایا را با گوسفند مداری حل می کنند. خوب، حالا تصور کنید که طرف مقابل لوی څارنوال کسی باشد که با افراد بلندرتبه در دولت ارتباطی نداشته و صاحب نیروی مسلحی هم نباشد، لوی څارنوال و نظام دولتی با او چه خواهد کرد؟ جواب آن بر همگان روشن است. برخورد فوق فقط گوشه ی کوچکی از وضعیت نظام کنونی افغانستان را به نمایش می گذارد که بر گوسفند مداری استوار است.

هموطنان ترا از بلند منزل ها به زیر می اندازند

 

نثار بهاوی: «وقتی در میدان مسابقه  مقابل «هادی ساعی» قهرمان جهانی تکواندو از ایران میرفتم، مربی کوریایی‌ام برایم گفت: «به یاد داشته باش که نیروهای امنیتی ایران هموطنان ترا از بلند منزل ها به زیر می اندازند.»

 

نثار بهاوی: «وقتی در میدان مسابقه  مقابل «هادی ساعی» قهرمان جهانی تکواندو از ایران میرفتم، مربی کوریایی‌ام برایم گفت: «به یاد داشته باش که نیروهای امنیتی ایران هموطنان ترا از بلند منزل ها به زیر می اندازند.»

 

بهاوی، در مسابقات جهانی تکواندو که در ماه می در بیجنگ پایتخت چین با حضور تیم هایی از  182 کشور جهان برگزار شد با غلبه بر پنچ حریفش، لقب نایب قهرمانی جهان را در این رشته ورزشی بدست آورد که با استقبال گرمی از سوی افغانها روبرو شد.

این که در اوضاع کنونی کشور ما با چه بحرانهایی امنیتی و اقتصادی روبرو است، و مردم دنیا افغانستان را به عنوان مملکتی با هزار مشکل دست به گریبان میدانند، و واقعیت آن هم چنین است، دستیابی یک افغان به چنین موقف ورزشی واقعاً قابل تمجید میباشد.

"پیشرو"، این پیروزی را به مردم افغانستان و خانواده بهاوی تبریک می گوید.

اسلام هم مرز داشت!!!

 

بیش از دو ملیون مهاجر ما در کشور ایران در بدترین شرایط،  سخت ترین کارها را با حداقل دستمزد انجام می دهند. کارهای شاقه یی که هیچ ایرانی نه توان و نه رغبتی به انجامش دارد. اخیراً دولت ایران اعلان نمود که یک ملیون افغان را که مدرک زندگی در ایران  ندارند، اخراج می کند و از همین رو آخوند های جمهوری اسلامی ایران  در  یکماه ده ها هزار افغان مهاجر را " جمعاوری" و با بیرحمانه ترین و غیرانسانی ترین شکلی از مرزهای شان برون انداختند!!

نزدیک به سه دهه است که ملیون ها افغان به مثابه آواره های جنگی سوسیال امپریالیزم، بنیادگرایان جهادی و طالبی و فقر روزافزون کنونی در ایران به سر می برند و از سوی کارفرمایان ایرانی به بدترین نوع استثمار می شوند.  این نیروی ارزان کار که نه بیمه می شناسند، نه قانون کار و نه هم دستمزدهای بالا، سالهاست که برای عمران و آبادی زیرساخت های ایران عرق می ریزند،  زحمت  می کشند و توهین و تحقیر می شوند و اکنون مدعیان "اسلام مرز نمی شناسد" آنان را از دو منزله ها پایین می اندازند و مشکلات و دشواری های درونی شان را بر شانه های این خیل ارزان کار بار می کنند.

با وجود درآمدهای باورنکردنی از رهگذر نفت در ایران،  اقتصاد ایران با بحران های بسیار جدی روبرو است و نرخ بیکاری در این کشور روز تا روز افزایش می یابد ( در حال حاضر بین سه تا شش ملیون نفر در ایران بیکار هستند) و دامنه ی فقر وسیعتر شده میرود. با آنکه درآمدهای دولت محمود احمدی نژاد نسبت به زمان فرمانروایی رفسنجانی و خاتمی به ترتیب هشت برابر و چهار برابر افزایش یافته است، اما  آخوند های فاشیست ایران به جای اینکه "نان بر سفره مردم ببرند"، درآمد های کشور را به جیب های شان می ریزند و یا هم برای نابودی اسراییل!! و کشتار مردم عراق آن را به کار می گیرند. ولی برای  نجات از اعتراضات مردمی تلاش می ورزند، بیکاری و جرم و جنایت کنونی در ایران را به شانه های مهاجران افغان بار کنند. این درحالیست که  چهار سال پیش فرماندار کرج به روزنامه های ایران گفته بود که نرخ جرایم در بین افغان های مقیم ایران نسبت به خود ایرانی ها هشت برابر کمتر است و حتی ریش سفیدان آنان کار می کنند اما دست به تکدی نمی زنند.

ایران با قیرریزی چند سرک ( کار ساختن خط آهن مشهد، هرات را نیز شروع کرده) تصمیم دارد بنجلهایش را که از صدور آن سالانه بیش از 500 ملیون دالر نفع می برد، با سهولت به بازارهای کشور ما عرضه کند. از سوی دیگر با ایجاد مسیر ترانزیتی در کشور ما  در تلاش است سطح تجارت اش را با  ازبیکستان افزایش دهد و با کنترول راه های ترانزیتی و آب های هلمند و هریرود به اهداف استراتیژیکش در افغانستان برسد.

اخراج  غیر انسانی افغان ها از ایران، بدست آمدن سلاح های تولید ایران در شماری از ولایات کشور، تربیه دلالان فرهنگی و اطلاعاتی ها در افغانستان، توهین و تحقیر ملت ما و مداخله ی آشکار رژیم آخوندی این کشور بوضوح نشان می دهد که  نقش رژیم ایران در بربادی کشور ما به هیچ صورت از نقش دولت پاکستان کم نیست

دو جبهه

 

رستاک

 

در جـبهـه شهیدان

آن دختر دلیر

چادر کشود و سینه سپر کرد و داد زد:

ناکس!- بزن منم،

من ایرانم

دو شیزه ای ز نسل دلیرانم.

آن یک برادرم

افتاده زیر خاک

و آن دیگری به زندان

زیر شکنجه مرد

مادر به سوگ فرزند

دق کرد و جان سپرد

اینک:

بازمانده یک خانواده ام

من ایستاده ام

با دست خالی

پیکار میکنم

تا ریشه تباهی و بیداد برکنم.

په نړیوال اقتصاد کې بې وسی او نابرابری

 

نن، پانګوالی نظام د نړۍ د اقتصاد د دالان یکه تاز دی او د خپلو سردمدارانو د پراخه تبلیغاتو په مرسته یې ځان د نړۍ یوازینی کاروړی او د منلو وړ نظام راپیژندلی دی؛ داسې چې ډیر لږ خلک زړه کولی شی د دې نظام د ناکارایی او جوړښتی پاتې راتلونو په هکله وغږیږی.

پانګوالی نظام د سلګونو کلو زړښت لری او اوس یې هم شاوخوا د نړۍ ټولې سیمې د خپل تسلط لاندې راوړی دی. د دې سردمداران مدعی دی چې دا نظام، تر ټولو پیاوړی تولیدی موتور دی چې نړۍ تر اوسه لیدلی. همدا شان وایی چې د نړۍ د ټولو انسانانو د ژوند ستندردونو د تامین لپاره، د دې نظام وس بې ساری دی. ځکه چې د برادفورد دلانګ په وینا، اوس موږ "د آرمان ښار په لور د خوځښت" په حال کې یو. چیرته چې د ټولو خلکو ژوند به د امریکا د متوسط ژوند له سطحې سره معادل وی. د پانګوالی د اوږدې سیطرې او د ده د پلویانو بې وقفې هیاهو په پام کې نیولو سره ښه به وی چې د "آرمان ښار په لور خوځښت" ادعا په سموالی کې تأمل وکړو. راځﺉ چې درې ټکیو ته پام وکړو: د بې وسۍ او نابرابرۍ کچه په بډایه پانګوالی هیوادونو له هغه جملې امریکا کې ؛ د نړۍ په بې وسه هیوادونو کې د بې وسۍ او بابرابرۍ کچه او د پانګوالی هرم د بر او لر هیوادونو تر منځ واټن.

ډیر ځله له امریکا څخه د داسې هیواد په توګه نوم اخیستل کیږی چې حاکمیت یې د منځنۍ طبقې سره دی او یو بې وسه کس کولې شی په لږې هڅې سره ځان د ټولنې منځنۍ اقتصادی کچې ته ورسوی. دې مطلب ته د پرمختګ د فرصتونو برابری وایی. د "منځنۍ طبقې" یا "د فرصت برابری" درک ستونزمن دی؛ خو کولی شو تصور وکړو چې پداسې یوې ټولنه کې باید پراخه بې وسی شتون ونلری او خلک باید له مناسبې اقتصادی سوکالی څخه برخمن وی. د بې وسۍ او د عاید او شتمنۍ دویش په شمیره کې نابرابری، هډو له داسې ادعاو سره اړخ نه لګوی. د امریکا مرکزی دولت، یوه کچه د "عاید د بې وسۍ کرښې" په نوم ټاکلې؛ کومې کورنۍ چې تر دې کچې لاندې راځی، بې وسه ګڼل کیږی. او دا هغه مقدار عاید دی چې تر دې ښکته عاید کورنۍ په سختۍ سره پرې ګوزاره کولی شی، او د مالی کړکیچونو لکه د ماشوم ناروغۍ یا د کار په بهیر کې د ژوبلیدو له جدی ستونزو سره مخامخ کیږی.

د بې وسۍ کرښې رسمی کچه، د هرې کورنۍ د خوراک د حداقل اندازې درې چنده معادل ده چې د کرهنې څانګې لخوا اټکل کیږی، چې دا کچه د هغه غیر واقعی وړاندفرضونو په خاطر چې د دې د سنجونې لپاره په پام کې نیول شوی، د رښتونې کچې نه ډیره ښکته ده. د بیلګې په توګه: فرض شوې چې یوه کورنۍ دې خوراکی توکی په پرټولو ټیټې موجوده بیې په بازار کې واخلی او پخپله کورنۍ باید پوه شی چې څنګه لدې توکیو څخه ترټولو مغذی خوراکی توکی لاس ته راوړی. په ۲۰۰۲ کې دا کچه د هر فرد لپاره د ورځې ۱۲،۶ ډالره وه. په ۲۰۰۲ کې، ۳۴،۶ ملیون خلک یا د امریکا ۱۲،۱ په سلو کې وګړی د بې وسۍ تر کرښې لاندې راتلل. (دا کچه د تور پوستکو په منځ کې په سلو کې ۲۴ وه). په ۲۰۰۱ کې، په سلو کې ۳۵،۲ تر شپږو کلو تورپوستکی امریکایی ماشومان په بې وسۍ کې ژوند کوه. دا شمیره د وخت په تیریدو سره ښکته او پورته کیږی او آن کله چې د پانګوالی د پلویانو له نظره، وضعیت ښه دی، بیا دا شمیرې پورته دی، او که چیرې له بې وسۍ څخه یو لاپسې واقع پلوه تعریف ارایه کړو، لکه د منځنی عاید پربنسټ د بې وسۍ کچه تر ۱۷ په سلو کې (په ۱۹۹۷ کال کې) او د ۴۵ ملیونو څخه ډیرو خلکو ته پورته خیژی. څومره چانس شتون لری چې داسې پراخه بې وسی له منځه یوسو؟ د دې ټکی په پام کې نیولو سره چې بې وسی او مخ په ودې نابرابری، عاید او شتمنی کې عجین ده او دا نابرابری د پانګوالی د لوبو په ټولو قوانینو کې، بنسټی ده، ډیر چانس نلری. په ۲۰۰۰ کال په امریکا کې د عاید نابرابری (د ۱۹۲۰ لسیزې نه تر اوس پورې) ترټولو ډیر مقدار درلودلی دی، او په سلو کې پنځه ترټولو بډایه کورنیو عاید شپږ چنده په سلو کې شل کورنیو په اندازه شوې دې.

پل کورګمن (هغه اقتصادپوه چې په نیویارک ټایمز کې پخپلو ستنو کې د بوش پر دولت کلک انتقادونه کوی) اټکل کوی چې په اتیایمې لسیزې کې د امریکا د عاید ودې په سلو کې اویا برخه د امریکا په سلو کې یو بډایه کورنیو جیب ته تللې ده. د شتمنۍ کچې له پلوه، ۱۹۹۵ کال په امریکا کې په سلو یو بډایه کورنیو، په سلو کې ۴۲،۲ ټول سهام، په سلو کې ۵۵،۷ د قرضې پاڼې، په سلو کې ۷۱،۴ غیرتعاونی مشاغل او ۳۶،۹ غیرکورنۍ شتمنۍ په اختیار کې درلودلې. د عایداتی نابرابریو په حساب کولو سره، دا نابرابری په تیرو شلو کلو کې مخ په ډیریدو ده. دا ستره او مخ په زیاتیدونکی نابرابری، د فرصتونو د تساوی په ادعا ملنډې وهی. دا بیلګه په پام کې ونیسی: په پنسلوانیا، پترزبورګ او ... کې د هیلمنانو بډایه کورنۍ د څو ملیارد ډالرو شتمنۍ سره ژوند کوی. د هغوی یو کور په پنځم سرک کې یوه ستره او پرتمینه ودانۍ ده. لدې څخه په دیرش میلی واټن کې، د ښار د بې وسانو ګاونډ دی. بې وسی او بدبختی د ښار پدې برخه کې نارې سورې وهی او دا برخه د ماشومانو د مړینې یو ترټولو جګ نرخ لری.

عایداتی نابرابری ګڼ شمیر عوارض رامنځ ته کوی. څیړنې ښیﺉ که د دوه هیوادونو یا ایالتونو د مساوی منځنی عاید سره لرو، هغه څه چې ورته "ټولنیز سلامت" وایی په هغه هیواد کې لږ موندل کیږی چې لاډیر عایداتی نابرابری ولری.

کارپوهانو پام دې ټکی ته اوښتې چې د هر ایالت د کورنیو د نیمه بې وسۍ ټول عاید، چې د عایداتی نابرابرۍ مقیاس دی، پدې ایالتونو کې د مړینې نرخ سره معکوس نسبت لری. همدا شان، دا مقیاس د نورو ټولنیزو خصایصو سره په آزمیښت کې نیولی. هغه ایالتونه چې پکې عایداتی نابرابری ډیره ده، د بیکارۍ نرخ او د زندانیانو لااوچته شمیره لری او د وګړو اوچته سلنۍ یې مالی او خوراکی مرستې لاس ته راوړی او لااوچته سلنۍ یې کولی شی د ټولنیزو خصایصو وړاندوینه وکړی. په زړه پورې ده هغه ایالتونه چې ډیر عایداتی نابرابری لری، د هر فرد د ښوونې او روزنې لپاره لالږې پیسې لګوی؛ د هر فرد لپاره په ښوونځی کې د کتابونو شمیره لاټیټه ده او دا ایالتونه ضعیف ښوونیز حالت لری او د خلکو ټیټه سلنۍ له لیسو څخه فارغیږی. په هغه ایالتونو کې چې عایداتی نابرابری پکې ډیره ده، ماشومان د سپک وزن سره زیږیږی او د انسان وژنې نرخ پکې اوچت دی. همدا شان خلک د معلولیت له امله له کار نه محروم دی او د مخدره توکیو کارونه هم پکې ډیره ده. پراخه او زیاتیدونکې نابرابری ورو – ورو د ټیټو طبقو سیاسی قدرت له منځه وړی او په پایله کې ټولیزې برنامې چې تر یو بریده د بې وسۍ څخه د ناشی آسیبونه لږوی، مخ په زوال ږدی او دې سره جوخت، هغه سیاستونه چې د بډایه قشر په ګټه دی، ځایناستی کیږی او بې وسه طبقه د ځان او بډایه طبقې تر منځ د واټن په لیدلو، ورځ تر بله نهیلی کیږی.

سره لدې چې بې وسی او نابرابری په بډایه پانګوالی هیوادونو کې هم زیاته ده، دا کچه له هغې بې وسۍ او نابرابرۍ سره په هغه غوڅ اکثریت هیوادونو کې د پرتلې وړ نده چې هم پانګوالی او هم بې وسه دی. نړیوال بانک سره لدې چې پخپله د پانګوالو هیوادونو انځور دی، هر څه موده وروسته، هغه شمیر کسان اټکلوی چې په ټولې نړۍ او بیا د هر هیواد په تفکیک سره، ورځې له یو یا دوه ډالرو څخه په ښکته عاید ګوزران کوی. د بیلګې به توګه، د ۱۹۹۰ لسیزې په لومړیو کې، د نایجریا په سلو کې ۹۰،۸ وګړو د ورځې په دوه یا لږو ډالرو ګوزران کوه. په ۱۹۹۷ کې دا کچه په هند کې په سلو کې ۶۸،۲ وه. په ټولې نړۍ کې د نړیوال بانک د اټکل پر بنسټ د نړۍ د ټولو وګړو څخه ۲،۸ ملیارد (شاوخوا په سلو کې ۴۵) په دوه یا لږو ډالرو او ۱،۲ ملیارد وګړو (شاوخوا شل په سلو کې) په یو یا لږ ډالر ژوند کوه. همدا شان، نړیوال بانک هغه شمیرې خپروی چې د امریکا د بې وسۍ له کرښې سره د پرتلې وړ دی. څنګه چې وویل شو په ۲۰۰۲ کې د امریکا د بې وسۍ کرښه ۱۲،۶ ډالره وه، پداسې حال کې چې د بې وسۍ کرښه په بې وسه هیوادونو کې، له یو ډالر څخه اندک لوړ دی.

د دې شمیرو نه په ګټې ادعا کیږی چې نړیواله بې وسی له نویمې لسیزې راهیسې، مخ په لږیدو ده. په هر حال، دا ادعا د خدشې وړ ده. که څه هم چې دا سمه ده چې د ورځې یو ډالر په بې وسه هیوادونو کې، د بیو د ټیټوالی له امله د امریکا په پرتله د پیرودلو ډیر ځواک فراهموی؛ داسې چې په دې سره نشو کولی په امریکا کې ژوند وکړو. که د بیو عمومی کچه په بې وسه هیوادونو کې راښکته شی او نور ټول عوامل ثابت پاتې شی، د هغه کسانو شمیره به راټیټه شی چې په بې وسۍ کې ژوند تیروی؛ ربړه دا ده کله چې نړیوال بانک په بې وسه هیوادونو کې له بیې څخه غږیږی، موخه یې د ټولو بیو شاخص دی، نه هغه کالی چې ډیر بې وسه هیوادونه یې پیری. په ټولیزه، کالی او هغه خدمات چې پرتلیزه بیه یې ټیټه یا په وروستیو کې راښکته شوې، هغه ندی چې بې وسه کورنۍ یې پیری.

ورځپاڼه لیکونکی، جرج مونبیوت وایی: "په بې وسه هیوادونو کې د پیرودنې ځواک په اړوند د نړیوال بانک سنجونې، د هغه وس پر بنسټ چې د ټول کالی او خدماتو د پیرودنې لپاره دی چې په یو اقتصاد کې عرضه کیږی. د خوراکی توکیو او اوبو او سرپناه ترڅنګ، د الوتکې ټکټ، لوړې زده کړې... هم پدې شاخصونو کې رادننه شوی دی. ربړه دا ده کله چې بنسټی کالی په بې وسه هیوادونو کې، له بډای هیوادونو څخه ګران بیه دی، په بې وسه هیوادونو کې د خدماتو بیه مخ په لږیدو ږدی چې پدې هیواد کې د کار ځواک د شدیدې عرضی څخه غږیږی، پداسې حال کې چې ډیری بې وسه کسان هیڅکله هم د روغتیایی او سینګاری خدماتو تقاضا نلری. د کلمبیا پوهنتون دوه څیړونکو سنجونه کړې که چیرې د نړیوال بانک په روش کې سموالی راشی د هغه خلکو شمیره به په سلو کې له دیرش نه تر څلویښت پورې زیاته شی چې بې وسۍ کرښې لاندې ژوند کوی او نور به څوک په نړۍ کې د بې وسۍ د لږیدو ادعا ونکړی."

 هغه ټکې چې باید د نړیوال بانک لخوا د بې وسۍ کرښې په هکله د مخامخ کیدو په وخت کې په پام کې ونیسو دا دی چې نړیوال بانک بې وسو هیوادونو ته د کرهنیز محصولاتو د لیږدولو په پراختیا کې اغیزمن پاتې شوی دی. ډیری خلک چې د نړیوال بانک د بې وسۍ کرښې لاندې دی، د پولی نظام څخه بهر، کلیوال ژوند لری او اقتصادی شرایط یې په ورځ کې له یو ډالر څخه ښه دی. که چیرې هغوی د نړیوال بانک د سیاستونو له کبله لدې وضعیت نه بې برخې او ښارونو ته کډه وکړی، کیدی شی پولی عاید یې ډیروالی ومومی؛ خو په حقیقت کې شرایط یې تر ډیره بریده له مخکنی حالت څخه لابدتر شوی. په نړیوال مقیاس، بې وسی د پراخې عایداتی نابرابرۍ له ودې سره یو ځای دی.

په چین او هند کې چې د نړۍ دوه ترټولو ډیر وګړی لری او اقتصادونه یې چټکه وده لری، نابرابری په چټکۍ مخ په ډیریدو ده. په چین کې نابرابری، په سختۍ سره په امریکا کې د نابرابرۍ له کچې څخه د تشخیص وړ ده، او دا پداسې حال کې چې شاید چین د تاریخ ترټولو ستر د عاید بیاویش تجربه کړی دی. په هند کې د چټکې اقتصادی ودې د ګټې ستره برخه د ټولنې په سلو کې شل بډایه جیبونو ته ځی. له ۳۵۰ ملیون څخه زیات خلک په بې وسۍ او فلاکت کې ژوند کوی. په کلکته کې په یوازې، ۲۵۰۰۰۰ ماشومان شپه د سړک غاړې ته سهاروی.

د نړیوال بانک اقتصادپوه، برانکو میلانویچ، د نړۍ په کچه د عایداتی نابرابرۍ د سنجونۍ پر یوې سترې طرحې نظارت کوی. د سراسر نړۍ د کورنیو یوې پراخې ارزونې له لارې، هغه دې پایلې ته رسیدلې: د نړۍ په سلو کې یو وګړی (ترټولو بډای)، عاید یې د سلو کې اوه پنځوس (ترټولو بې وسه) په اندازه دی. په نړۍ کې د بې وسۍ ډیریدنه، دننه په هیوادونو او د هیوادونو ترمنځ د نابرابرۍ زیاتیدو په خاطر ده. بډای هیواد، لا بډای، او بې وسه لا بې وسه کیږی.

د ملګرو ملتونو د انسانی پراختیا رپوټ چې بیا هم یو پانګوالی سازمان دی، ښکاره کوی چې د امریکا د ۲۵ ملیون بډایانو عاید، د نړۍ د دوه ملیارده بې وسه وګړو سره برابر دی.

دننه په هیوادونو کې هم د بې وسه او بډای ترمنځ واټن، مساوی دی. د امریکا، ناروې، جاپان، آلمان او فرانسې په څیر هیوادونو جی ډی پی، د اتیوپیا، مالاوی، افغانستان او بولیوی په شان هیوادونو جی ډی پی سل چنده دی. د جی ډی پی په رتبه بندۍ کې د لاتینې امریکا هیڅ یو هیواد هم په ۳۵ لومړیو هیوادونو او د افریقا هیڅ یو هیواد په ۵۵ لومړیو هیوادونو کې نه راځی. د نړۍ په پنځوس بې وسه هیوادونو کې له نیمایی څخه زیات یې افریقا کې دی او له پنځوس بډایه هیوادونو څخه په سلو کې شپیته یې اروپا او شمالی امریکا کې دی.

لانس پریچت، د نړیوال بانک یو اقتصادپوه، قانع کونکی دلایل وړاندې کوی چې له ۱۸۷۰ نه ۱۹۶۰ پورې د نړۍ هیوادونو په عاید کې شاتګ وجود درلودلی او توپیرونه ډیر شوی دی. د پریچت د کار پر روش حاکم منطق په زړه پورې دی. هغه یو ترټولو بډایه هیواد یعنې امریکا، له یو ترټولو بې وسه هیواد یعنې اتیوپیا سره پرتله کړی. هغه د امریکا او اتیوپیا د جی ډی پی نسبټ (د امریکا جی ډی پی پر اتیوپیا جی ډی پی) لاس ته راوړی او متذکر شوې چې یوازې هغه مهال د عایداتو ترمنځ د انډول ادعا کولی شو او د اختلاف لږیدل ومنو چې دا نسبت په ۱۸۷۰ کې له ۱۹۶۰ کال نه غټ وی. پریچت نتیجه اخیستې چې د عایداتو ترمنځ شاتګ وجود لری او د عایداتو اختلاف ډیر شوی دی. همدا شان موږ ښه شواهد لرو چې دا شاتګ له ۱۹۶۰ نه وروسته هم ادامه موندلې او له ۱۹۸۰ نه وروسته، کله چې د "آزاد بازار" سیاست په ټوله نړۍ کې په پراخه پیمانه تبلیغیده، دې شاتگ سرعت موندلی. د ۱۹۸۰ او ۲۰۰۰ کال ترمنځ، هغه هیوادونه چې ترټولو ډیر جی ډی پی یې درلود، د نورو هیوادونو په پرتله ډیره وده درلودلې ده چې دا د ملتونو ترمنځ د نابرابرۍ د زیاتیدو څخه خبرې کوی.

پریچت د هند په هکله د داسې هیواد په توګه چې له یوې مودې لپاره د امریکا په پرتله چټکه وده وکړه او همدا اوس چټکه وده کوی، وایی: "مخ په ودې هیوادونو په منځ کې یو څو یې واقعاً د انډول په حال کې دی؛ پدې معنا چې له امریکا څخه چټکه وده کوی. و به ګورﺉ چې دا طالعمند انډول شوی به کله ځانونه امریکا ته ورسولی شی. د بیلګې په توګه، ۱۹۸۰ نه تر ۱۹۳۳ کلو په منځ کې کلنۍ منځنۍ وده نرخ، په سلو کې درې ثبت کړی. که هند وکولی شی همدې تیزوالی سره مخې ته ولاړ شی، سل کاله وروسته د نړۍ بډایه هیوادونو ننۍ کچۍ ته ځان ورسوی. که هند وکولی شی د ودې په نرخ کې دا توپیر د ۳۷۷ کلونو لپاره وساتی، زما د لمسی د لمسی، د لمسی، لمسی، لمسی، لمسی، لمسی، لمسی، لمسی، لمسی، لمسی، لمسی، لمسی به وکولی شی د نړۍ بډایه هیوادونو سره د هند د عاید د کچې انډول ووینی."

دې ټولو ربړو ته په کتنې سره، ناګزیر شو دا نتیجه واخلو چې دا نابرابری، څه په دننه او څه د هیوادونو ترمنځ، باید د پانګوالی سیستم زیږنده وی. د پانګوالی اقتصاد په تعریف کې، د شتمنۍ ویش په نامساوی ډول دی. پانګوالی یو اقتصادی سیستم دی چې په هغه کې د تولید غیرانسانی سرچینې (چې د دې مکتب پلوی اقتصادی پوهان یې پانګه ګڼی) د یو کوچنی لږکی په تصاحب کې دی؛ او د بازار په اقتصاد کې د شتمنۍ نابرابری، پخپل وار د دې سیستم د پنځ او طبیعت په کبل د دې عایداتی نابرابری د رامنځ ته کیدو لامل ګرځی.

هغه څه چې د نابرابرۍ شاته پرته ده، د پانګوالی د ذات طبیعت دی. د پانګې لږکی څښتنان، د ناڅښتن ډلې په وړاندې هم د کار ځای کې د اقتصادی واک له پلوه او هم په ټولنه کې د سیاسی واک له پلوه، ذاتی مزیت لری؛ او د پانګې څښتنان تر شونی بریده دا مزیت د ټولنې د عاید د لازیاتې ونډې تصاحب لپاره کاروی.

د یادولو لپاره یې بیلګې پریمانه دی. هغه څه چې د هیوادونو ترمنځ او د هغوی دننه شته نابرابری ته لمن وهی، د پانګې څښتنانو زیاتیدونکی واک او د کارګرانو (او په بې وسه هیوادونو کې بزګرانو) د واک زوال دی. که په عینی توګه د نړۍ هیوادونو ته وګورو، و به ګورو چې هر څومره چې د کارګرانو او بزګرانو واک ډیروی، د عاید ویش ډیر تساوی لور ته متمایل کیږی. په هره اندازه چې د بې وسه هیوادونو کارګران او بزګران، بې واکه وی، هیواد به د بډای ملتونو  د لاډیرې سلطې او فشار لاندې راشی او د هیوادونو ترمنځ نابرابری به لاپسې ډیره شی.

کله چې د بې وسه قشر عاید تر هغه حداقل کچې پورې راټیټ شی چې ژوندی پاتې کیدو ته په کار ده، پدې هیوادونو کې نابرابری به هم زیاته شی. دا مساله آن کله چې جی ډی پی اوچت هم وی، صادق ده، ځکه چې جی ډی پی نشی کولی شته واقعیتونه، ښکاره کړی. همدا شان په بډایه هیوادونو کې چې څومره کارګری غورځنګ ضعیف وی، په هماغه پیمانه به نابرابری ډیره وی، او دا احتمال چې کارګران وکولی شی د خپلو ګټو د خوندی کولو لپاره خپلو ورونو او خویندو سره یووالی او پیوستون وکړی، لږوی. دا چې د بډای هیوادونو په منځ کې امریکا د ترټولو ضعیف کارګری غورځنګ او ترټول ډیر عایداتی نابرابری لرونکې ده، تصادفی خبره نده. پانګوالی اقتصاد کې هر څوک آزاد دی چې منګولې په پیسو کې ښخې کړی، خو باید ووینو چې دا مساله تر کومه بریده پیښیږی. پانګوالی اقتصادپوهان، د عدالت غوښتونکو ارزښتونو د ملاتړ ادعا لری، خو په عمل کې د هغوی کړه وړه، شدیداً غیرعادلانه دی. همدا تناقض د هیوادونو په اړیکو کې هم لیدل کیږی. هیوادونه په آزاد سوداګریزو اړیکو پیل کوی؛ خو د دې سوداګرۍ پایله د هیوادونو په جی ډی پی کې د شدید توپیر رامنځ ته کوی. داسې فاحش تناقض باید له منځه ولاړ شی. له یوې خوا کارګران او بزګران ګڼ سازمانونه ایجادوی چې کله – نا - کله د اوضاع د مدیریت له لارې یې له پانګوالو څخه امتیازات لاس ته راوړی او ندرتاً یې هم داسې فرصتونه موندلی چې انقلاب او د ټول سیتسم بدلون یې پایله وه. خو له بلې خوا پانګوال او ګوډاګیان یې هڅه کوی دا تناقضونه له هغه فعالیتونو او حرکتونو څخه وژغوری چې د دوی ګټې ګواښی.

څرګنده ده چې زور او تاوتریخوالی د واکمنې طبقې یوه تر ټولو مهمه وسله ده؛ په ځانګړی کله چې د یو انقلاب د پیښیدو ګواښ موجود وی. البته نورې وسلې هم شته، لکه: د کارګران او بزګرانو د مشرانو تطمیع، په مصلحتی توګه د امتیاز او پراخ ایدیولوژیک هڅو سپارنه، تر څو خلک متقاعد کړی چې اساساً داسې تناقض وجود نلری. د دې وروستی مورد په هکله باید ووایو د پانګوالی تبلیغات او ډنډورې یو مکمل خوراک د ورځې موږ ته راکول کیږی چې د اطلاعاتو د تکمیل د وړلو سره یا تحریف سره بشپړیږی هغه دا چې کارګران واقعاً په سود کې شریک دی؛ دا چې ویل کیږی دې سیستم کې د بډایانو سود د زیان له لارې لاس ته راځی، یوه عیب جویی ده چې د "کرکې سیاست" پر بنسټ رامنځ ته کیږی، او داسې نور شیان.

په امریکا کې کارګران، د دولت د هغه سیاستونو لکه پر شتمنۍ او عاید باندې د مالیې لغو، څخه ملاتړ کوی، چې دا مساله په شدت سره د بډایانو په ګټه ده. لدې سره، داسې شواهد وجود لری چې د قدرت او شتمنۍ څښتنانو په وړاندې ستونزو په رامنځ ته کیدو دی. یو ډول "ټولنیزه جګړه" د نړۍ په بې وس میشته سیمو کې رامنځ ته کیږی چې ډیر ځله د طبقاتو ترمنځ تاوتریخوالی هم سره یو ځای کیږی. دې مسالې د پانګوالی نخبګان اندیښمن کړی. داسې بریښی چې سیاسی منازعې به په راتلونکو لسیزو کې د شدیدې نابرابرۍ سره چې د معاصرې بانګوالی نظام له مشخصاتو څڅه ده، نژدې تړاو ولری. لدې اوصافو سره، داسې نه ښکاری چې دا سیستم دې وکولی شی د هیرو لاندې د نارضایتی، پاڅون او په پاې کې د کارګرانو د انقلاب د لمبو له بلیدو څخه مخنیوی وکړی.

مشت نمونه ی خروار

 

سگ و سنگ:

 گویند مردی از شهری می گذشت، سگی به سوی او دوید، مرد سرخم کرد تا سنگ بردارد، اما سنگ چنان به زمین محکم بود که هر چه تلاش کرد نتوانست آنرا بردارد، در حالیکه سگ به او حمله ور شد، فریاد کشید: « این چه شهریست که سنگ را می بندند و سگ را رها می دارند » در شهر ما هم اکنون قصه بدین منوال است. در پارلمان، جنایتکارانی که دست شان به خون صد ها هموطن ما آلوده است و صرف در کابل 65 هزار کابلی را در آتش سوزاندند، مورد عفو قرار می گیرند، اما ملالی جویا که بر این جنایتکاری ها اعتراض می کند به محاکمه کشانده می شود و به تعلیق می افتد. اینکه چه درکی در پارلمان از تعلیق وجود دارد خود سوال انگیز است. تعلیق عموماً در زمان معینی اعمال می گردد تا اگر فرد در شیوه کارش تغییر بیاورد، دوباره جذب کار و یا ارگانی که دارد، گردد نه اینکه تا ختم کارهمان ارگان به تعلیق محکوم گردد ، این تصمیم از نظر شکلی هم بسیار مضحک و مسخره می باشد.

 

یک معاش مساوی به 225 معاش:

اخیراً معاش 187 تن از سران حکومت و قضا، طی مکتوبی به تایید رئیس جمهور رسید که شامل 2 معاون رییس جمهور، 26 وزیر کابینه، 9 نفر شورای ستره محکمه، 13 رییس مستقل، لوی خگارنوال، 34 والی، 62 معین، 40 وزیر مشاور که جمله 187 نفر می باشد، جمع معاش این 187 نفر 152367000 افغانی می شود که اگر به 3500 تقسیم گردد هر یک ازین 187 نفر برابر 225 نفر مامور یا معلم معاش می گیرند. این مقدار،  معاش رسمی است، اینکه بسیاری اینان از بیرون چقدر می گیرند و " در آمد " های دیگر شان چقدر است آنرا خدا می داند زیرا این همه موتر، با دیگارد، مهمانخانه، حرمسرا، شیرپور سازی، تحصیل فرزندان در پر مصرفترین مراکز تحصیلی خارجی وغیره را با این مقدار پول نمی توان سامان داد و لابد باید مدارک دیگری هم نزد ایشان وجود داشته باشد.

 

کشته 2000 دالر، معیوب 1000 دالر:

قیمت کشته و زخمی در هیچ نقطه جهان به اندازه افغانستان ارزان و یا حتی رایگان نمی باشد. وقتی در جایی انفجاری رخ می دهد و یا نیرو های امریکایی با بمباران یا فیر مستقیم افغان ها را می کشند، در بدل هر کشته 2000 دالر و در بدل هر زخمی 1000 دالر از طرف دولت افغانستان برای خانواده های شان پرداخته می شود، این در حالیکه برای رهایی یک نفر ایتالوی 2 ملیون دالر پرداخته شد و دیده می شود که ارزش یک اروپایی با ارزش هزار نفر افغان برابرمیباشد. وقتی این افغان ها به این پیمانه ارزان باشند، چرا امریکایی ها و اروپایی ها دست به کشتار نزنند و چرا طالبان و القاعده در بازار های عام عملیات انتحاری نکنند، آیا در هیچ جای جهان، انسان ها را اینقدر مفت و ارزان دیده اید؟

 

چاپ اژدهای خودی:

اخیراً کلید گروپ به حمایت سفارت فرانسه دست به چاپ کتاب "اژد های خودی" اثر سید بهاءالدین مجروح زد و روزیکه پخش آن آغاز گردید، جلسه ای در مرکز فرهنگی فرانسه در لیسه استقلال دایر شد. درین جلسه که افراد زیادی از نویسندگان و دوستان مجروح شرکت  داشتند. پیام کرزی به وسیله وحیداله سباوون از سرگروپان حزب اسلامی و وزیر دفاع آن  در زمان درگیری های تنظیمی که حال وزیر مشاور کرزی است خوانده شد و پیام وزیر اطلاعات و فرهنگ به وسیله حلیم تنویر که او هم یکی از کادر های حزب اسلامی در اروپا بود، قرائت  گردید. چون همه از جمله خانواده آقای مجروح معتقد بودند که سید بهاءالدین مجروح به وسیله عمال گلبدین به قتل رسیده و درین مورد دهها نوشته صورت گرفته است، قرائت این پیام ها از سوی این افراد در حقیقت به تحقیر گرفته شدن این جلسه و این افراد بود که متاسفانه کسی صدای خود را بالا نکرد.

د دلت (نجس) کاست طغیانی ادبیات

 

دلت کاست د هندوستان د وګړو  په سلو کې ۲۴ جوړوی. دا کاست،  چې په استعماری ژبه ورته "وروسته پاتې طبقې" ویل کیږی،  د ډیر پخوا څخه له ټولنیز پلوه د هندوستان تر ټولو کښته او بیوزله کاست شمیرل کیږی او د "نجسانو" په نوم یادیږی. دا وخت د هند په بنګلور ایالت کې ۱۵۰۰۰ میرمنې چې په دلت کاست پورې تړاو لری، د  کنارآب پاکولو په "سکټور"  کې کار کوی. دلت میرمنې  ۱۵۰۰ کاله کیږی چې د بنګلور ایالت د کنارآب پاکونې "دنده" پر مخ بیایی. دا میرمنې د سهار په ۶  بجو په کار پیل کوی او د شپې تر یولسو بجو پورې په کنارآب پاکولو بوختې وی. د آزاد بازار  دلالان لدې " دود" څخه ګټه پورته کوی او دې میرمنو ته په ورځ کې د ۳۰ تر ۴۰ کلدارې د مزد په توګه  ورکوی. همدا ډول د ممببی په سلو کې ۹۰ بدلمنې میرمنې په دلت کاست پورې تړلی لری.

د دلت کاست سره د هندی فیوډالانو او پانګوالو دا ناوړه چلند، د بنګلور د کوڅو د قهریدلی ولس  د کرکې سره یوځای  د دې کاست د شاعرانو او لیکوالانو په کلېمو کې د مقاومت بڼه غوره کړې ده. د دلت شعر چې د رنځونو او د دې کاست د مبارزو هنداره شمیرل کیږی، د لومړی ځل لپاره په ۱۹۶۰ کال کې د مهراشترا په ایالت کې  د خپلواکۍ غورځنګ رامنځ ته کړ. دا شعرونه د هغه رنځونو او کړاونو څخه غږیږی چې واکمنو طبقو د دود او سنت تر نامه لاندې د دې کاست پر وګړو تپلی دی.

دلت لیکوالان، لیکنه او شعر د ښکلاپیژندنې یو ژانر نه ګڼی، بلکې  خپل شعر او لیکنه یوه سیاسی مبارزه ګڼی او د خپل قلم څخه د هغه طبقاتی ناورینو د بربنډولو لپاره کار اخلی،  چې  د فیوډالانو او پانګوالو لخوا د کاستی دودیز سیستم تر نوم لاندې پر خلکو پلی کیږی. دې ولسی لیکوالانو له تورپوټکو امریکایی شاعرانو څخه په الهام اخیستنې سره د خپلو شعرونو او لیکنو د کلیمو ځواک  د پانتردلت غورځنګ په بڼه رامنځ ته کړ،  چې د دې غورځنګ  موخه  د راډیکالې سیاسی مبارزې سره د شاعرانه غبرګون ګډول وو. د دې غورځنګ پیل  په ښه توګه وکړای شو په هند کې  د دودنو ناانسانی اړخونه برملا کړی او په دې ډول د دلت شعر او ادبیات  په هند کې د آزادی د رښتونی ادبیاتو بڼه غوره کړی ده.

 د دلت کاست  نامتو شاعر نامدئو دهاسال هغه ناتار او ‌ظلم چې پر  دې کاست تیریږی، داسې کاږی:   

ما هغه مهال  نړۍ ته سترګې پرانیستې چې لمر په ډوبیدو و

او لمر  ورو  ورو پریوت

زه، د شپې په تروږمو کې، په کړکیچونو         کې زیږیدلی یم

په زړې ټوټې کې تړل شوی وم

لکه د یو چا په شان چې په تن کې د مردکی سره لوی شی

ما مدفوع وخوړه او لوی شوم

پنځه قرانه راته راکړﺉ

پنځه قرانه راته راکړﺉ

او په بدل کې یې، پنځه ښکنځلې وپېرﺉ

 

درگیری دوستم با یاران پیشین

 

دامن زدن به مسایل قومی، زبانی و سمتی و ایجاد غندهای قومی در دوران حکومت نجیب برای افراد فرصت طلب و جنایتکار جهت انجام جنایات و غارت و چپاول اموال مردم بود. در زمره این افراد، یکی هم دوستم است که در قطار دیگران درج لیست جنایتکاران جنگی دیده بان حقوق بشر نیز می باشد.

بریدن دوستم از حکومت نجیب، وضع رژیم پوشالی را دگرگون نمود. پیوستن او به جمعیت اسلامی و شورای نظار و بعد رفتن در کنار گلبدین همه و همه سبب خرابی بی شمار و ریخته شدن خون هزاران هموطن ما گردید.

حمایت بعضی از کشورهای همسایه با کمک های مالی بیدریغ شان در پهلوی غارت و چپاول منابع زیرزمینی چند ولایت در شمال با عواید سرشار گمرکی و تجارتی سبب شد تا دوستم تعدادی از قوماندانان جمعیت، حزب اسلامی و سایر تنظیم ها را به سوی خود بکشاند و تمویل نماید. ولی زمانی که روزنه های دیگری با امکانات بهتر به روی این قوماندانان باز شد، آهسته آهسته از دوستم فاصله گرفتند. در عکس العمل به این، دوستم تا حد ممکن این افراد را به گونه های مختلف تهدید و توبیخ کرد. این سلسله از قتل پهلوان رسول که به او نسبت میدهند، شروع شد که تا حال ادامه دارد. زدوبند های پارلمانی باعث تشدید بیشتر اختلافات گردید. اظهارات اکبر بای دوست قبلی دوستم در مخالفت با وی، لت و کوب فیض اله ذکی در سال گذشته توسط دوستم ، توطئه بمب گذاری علیه جمعه خان همدرد والی جوزجان که زمانی دوست و متحد دوستم بود و سوء قصد ناکام به جان احمدخان سمنگانی (بنابه ادعای خودش) که تا چندی قبل معاون دوستم بود، اوج این اختلافات را نشان می دهد. حادثه اخیر سبب شد که در ولایت سمنگان تظاهراتی برعلیه دوستم صورت گرفته و تصاویر وی به آتش کشیده شود. در عکس العمل متقابل، دوستم هم تظاهراتی به راه انداخت و خواهان برکناری جمعه خان همدرد دوست دیرینه اش شد و در ضمن تهدید نمود که به جای بیرق ملی کشور، بیرق جنبش ملی را برخواهد افراشت. در نتیجه برخورد افراد دوستم با جمعه خان، هشت نفر کشته و 40 تن دیگر زخمی گردیدند. مردم رنجدیده ما که خودسری ها و جنگ های تنظیمی را فراموش نکرده اند، چشم به راه روزی اند که بساط این جنگ سالاران برچیده شده و به پای میز محاکمه مردمی کشانده شوند.

وینه تویول او داسې جزا ورکول؟

 

د طالبانو له راپرځیدو او افغانستان ته د ائتلاف په مشرۍ د امریکایی ځواکونو له راتګ وروسته سلګونو افغانانو نه یوازې د طالبانو په لاس، بلکې د امریکایی او ناټو ځواکونو په بمباریو او ډزو کې خپل ځانونه له لاسه ورکړی دی. هر وار د خلکو د کورونو د ویجاړولو او د بې ګناه وګړو له وژلو وروسته لوی لوی کمیسیونونه د پیښې د څیړلو لپاره جوړیږی او د یوې اعلامیې په ترڅ کې د ائتلاف او ناټو ځواکونه له خلکو څخه بخښنه غواړی. د بې ګناه وګړو د وژلو دا لړۍ لا تر اوسه دوام لری.

څو میاشتې وړاندې هم کله چې امریکایی سرتیری د تورخم-جلال اباد پر سړک د تیریدو پر مهال تر برید لاندې راغلل، نوموړو سرتیرو په پټو سترګو په ډزو پیل وکړ او څو کیلومتره لیرې یې عام وګړی چې په خپلو کروندو کې په کار بوخت وو، په مردکیو وویشتل. د دې پیښې په ترڅ کې نږدې 16 ښځې، ماشومان او نارینه په شهادت ورسیدل. د امریکایی ځواکونو د دې غیرانسانی چلند په وړاندې د سیمې خلک واټونو ته راووتل او عمومی لاره یې د دوو ساعتونو لپاره وتړله، تر څو دولت د دې پیښې عاملین محاکمه او جزا ورکړی. دولت او امریکایی ځواکونو هم د پیښې د څیړلو ژمنه وکړه او په پای کې یې وویل، کومو سرتیرو چې دا ناوړه چلند سر ته رسولی دی، د جزا په ډول له افغانستان څخه ایستل کیږی او بیرته امریکا ته ستنیږی!! دا لومړی ځل دی چې امریکایی سرتیری له داسې جزا(!) سره مخامخ کیږی چې له خوشحالۍ څخه لاس او پښې نه پیژنی. ښایی تورنو سرتیرو په زړونو کې ویلی وی چې کاشکې دا کار مو له دې وړاندې سر ته رسولی وای تر څو جزا(!) را ته راکړل شوی وای.

امریکایی سرتیری له هرو څلورو میاشتو وروسته بدلیږی او د هغوی پر ځای نوی سرتیری افغانستان ته راستول کیږی. د جلال اباد له پیښې څخه له درې میاشتو زیاته موده تیره شوې وه چې امریکایی سرتیرو ته دا جزا(!) واورول شوه، ښایی په دې موده کې د هغوی د بیرته ستنیدو نیټه هم پوره شوې وه، خو دا مهمه نه ده. مهمه د جزا(!) ورکولو نفس دی. ایا د 16 بې ګناه انسانانو د وژلو په بدل کې یوازې د امریکایی سرتیرو ایستل د هغوی د وینو ځواب ورکولای شی؟ دا په داسې حال کې چې امریکایی سرتیرو ته افغانستان د دوزخ بڼه لری او که چیرې هغوی د جزا په شکل ورڅخه ایستل کیږی، دا په خپله هغوی ته امتیاز ورکول دی. نوموړې جزا(!) دې ته ورته ده چې که یو سرتیری د پهرې پر مهال ویده شی، د هغه قوماندان خپل سرتیری ته جزا ورکړی چې د یوې اونۍ لپاره حق نه لرې، پهره ورکړې! تاسې فکر وکړئ هغه سرتیرې به په زړه کې څومره خوشحاله وی؟

له بل پلوه نوموړې جزا(!) کولای شی نور امریکاییان هم دې ته وهڅوی چې کله یې زړونه په افغانستان کې تنګ شول او یا تر زیاتو بریدونو لاندې راغلل، د بې ګناه افغانانو په وژلو لاس پورې کړی تر څو جزا(!) ورکړل شی او له افغانستان څخه ووځی. وینه تویول او داسې جزا ورکول؟!

خلیلزاد: "آینده جهان به آینده افغانستان بستگی دارد."

 

زلمی خلیلزاد، افغان امریکایی شده که در پوهنتون امریکایی بیروت درس خواند و بعد از تابعیت گرفتن ایالات متحده به سرعت برق از پله های قدرت در آن کشور بالا رفت و یکی از طراحان دکترین"مهار اژدهایان کوچک" بعد از فروپاشی اتحاد شوروی با دیک چینی و کولین پاول بود، مدت مدیدی با کمپنی های بزرگ نفتی امریکایی کار کرد، لذا علاقمند حضور امریکا در مناطق نفت خیز آسیا شده و درین راستا به وزارت خارجه آن کشور مشوره می داد.

خلیلزاد بعد از یازده سپتامبر با قوت کنفرانس بن را هدایت کرد و کرزی را به قدرت رساند، بعد از آن به عنوان فرستاده ای ویژه ی رییس جمهور امریکا، به افغانستان آمد و چون شیفته ی جنگسالاران بود، تلاش نمود تا در کنار کرزی آنان را بر اریکه قدرت سوار کند. وی به عنوان قدرت اول در افغانستان عمل میکرد تا اینکه به عراق فرستاده شد و اکنون نماینده خاص امریکا در سازمان ملل که یکی از مهمترین کرسی های قدرت در ایالات متحده است، می باشد.

خلیلزاد در اولین روز احراز این پست به دیدار ظاهر طنین نماینده دایمی افغانستان در سازمان ملل رفت و ابراز داشت که: "آینده جهان به آینده افغانستان بستگی دارد". بسیاری این را یک بیان تشریفاتی ارزیابی کرده و فکر می کنند که خلیلزاد جهت خوش نگهداشتن طنین و افغان هایی که بدون حضور ایالات متحده در افغانستان زندگی را ناممکن می دانند ، گفته شده است. در حالیکه بعداً بوش در ملاقات با دهوپ شیفر سرمنشی ناتو ابراز داشت که افغانستان برای امریکا منطقه حیاتی به حساب می آید و شیفر هم گفت که نیرو های ناتو تا زمانی که در افغانستان ضرورت باشد، خواهند ماند.

این بیانیه ها برای آنانی که تشویش دارند، امریکایی ها روزی از افغانستان خارج خواهند شد و به خیال خام شان « دوسیه افغانستان بار دیگر به پاکستان سپرده خواهد شد» خبر بی نهایت خوش می باشد، ولی برای آنانیکه تحلیل و ارزیابی علمی از اهداف امریکا به عنوان قوی ترین امپریالیزم جهان دارند، چنین ابراز هایی از سوی این سردمداران اگر صورت بگیرد یا نگیرد، می دانند که امریکایی ها و یاران اروپایی اش نه بخاطر خدمت به افغانستان و مردم افغانستان بلکه بخاطر اهداف خاص خود شان به آسیا مخصوصاً جهت ایجاد پایگاه های دایمی آمده اند.

دلایل بسیاری وجود دارد که اگر حادثه یازده سپتامبر صورت نمی گرفت، باز هم امریکایی ها چکمه ها را محکم بسته بودند تا به افغانستان لشکر کشی کنند و پایگاه های استراتیژیک خود را درین جا مستقر سازند ( بسیاری یازده سپتامبر را سناریوی خود امریکا می دانند) زیرا آسیا با داشتن وسیعترین بازار های جهان، بیشترین نیروی کار، بزرگترین ذخایر نفت، گاز، یورانیم، سنگهای قیمتی و دهها ماده خام دیگر مثل رابر، پنبه، کنف وغیره  نمی توانست در شرایطی که امریکا یکه تاز جهان است و امکان ظهور قدرتمندانی چون چین و روسیه در آینده می باشد، به افغانستان نیاید.

ایالات متحده و متحدان اروپایی او (انگلیس، فرانسه و آلمان) که هر یک در آسیا دوستانی دارند و به دنبال سرمایه گذاری اند، ارزش ذخیره گاه های نفت و گاز را در جریان جنگ جهانی دوم خوب دانسته اند، زیرا یکی از عوامل مهم شکست آلمان نازی، عدم دسترسی آن به چاه های نفت و گاز جهان، مخصوصاً شرقمیانه بود.

ایالات متحده امریکا قبلاً با حضور نیروهایش در عربستان سعودی، کویت، داشتن گرگ هاری چون اسراییل درین منطقه و حضور ناوگان قدرتمند آن در بحیره مدیترانه و خلیج فارس، در حقیقت شرق میانه را در چنبره خود در آورده، تشویش ازین منطقه ندارد. در شرق دور نیز امریکا با داشتن قوی ترین پایگاه نظامی در جزیره دیگوگارسیا، حضور نیرو هایش در جاپان، کوریای جنوبی، تایوان، فلیپین و هم چنان شناور بودن ناوگان دریایی اش در بحر هند و دریای جنوب چین از کنترول بر شرق دور و جنوب شرق آسیا نیز مطمئن می باشد. اما تشویش ایالات متحده ازآسیای جنوبی و آسیای میانه بوده که باید با حضور نظامی به کنترول این مهمترین، پر در آمد ترین و پر چالش ترین منطقه آسیا بپردازد. زیرا درین منطقه نیم نفوس جهان زندگی می کند. 5 قدرت اتمی جهان (روسیه، چین، هند، پاکستان و ایران) در آن  قرار دارند. تضاد های منطقوی و جهانی درین جا گره خورده: روسیه، چین و هند زمینه ای تبدیل شدن به ابر قدرت را دارند و قادر خواهند بود تا این منطقه را جداً تهدید نمایند.

تیوریسن های بورژوازی این را خوب می دانند که رشد ناموزون و بی کنترول سرمایه در جوامع امپریالیستی باعث شاخ به شاخ شدن استثمارگران شده، ممکن نیست روزی این کشور ها منافع ایالات متحده را در آسیا تهدید نکنند و به این خاطر بعد از فروپاشی اتحاد شوروی تلاش مستمر امریکا درین بود تا این منطقه در قلب آسیا را به کنترول خود در آورد و بالاخره به این هدف دست یافت. حضور نیرو های امریکایی درین منطقه، چین و روسیه را بر آن داشت تا در پیمان شانگهای متحد شوند و تلاش دارند پای هندوستان را نیز به آن بکشند. متقابلاً امریکا با تلاش و دادن امتیاز کوشش می کند که هندوستان را ازین معادله خارج سازد.

به این ترتیب استقرار پایگاه های ایالات متحده در افغانستان به خاطر پاسخ گفتن به آخرین و جدی ترین خواست های امریکا می باشد و بی تردید حکم حیاتی برایش دارد و امریکا زمانی ازین منطقه خواهد رفت که  یا مجبور به رفتن شود و یا در امیال امپریالیستی اش تغییر به وجود آید. چیزی که اولی اش ممکن و دومی اش نا ممکن به نظر می رسد.

خلیلزاد این جمله را تصادفی و یا تشریفاتی بیان نکرده است، بلکه از  روی منافع جهانی و مخصوصاً آسیایی امریکا گفته است و به دوستان و همفکرانش در افغانستان بصورت مستقیم بیان داشته که تا امریکا و آسیا است، ما در کشور تان حضور داریم و جای تشویش برای تان وجود ندارد.

تا زمانیکه آخرین قطرات نفت خاور میانه و نفت و گاز آسیای میانه توسط امریکایی ها مکیده نشود، ممکن نیست از افغانستان بیرون بروند و به این خاطر شب و روز تلاش می نمایند، تا میدان های هوایی بگرام و قندهار را به پایگاه های بزرگ دایمی شان مبدل سازند. اشتغال این همه کارگر درین میدان ها  و توسعه سفارت امریکا در کابل این را واضح می سازد که امریکا به این خاطر نیامده است که زود بر گردد.

د پانګوالو میلمستیا خرابه کړﺉ!

 

د آلمان په رستوک ښار کې د اته شتمنو هیوادونو د مشرانو د ناستې په درشل کې نژدې ۸۵۰۰۰ اعتراض کوونکو د اقتصاد د نړیوال کیدو پر ضد لاریون وکړ، چې  د پولیسو ( د پانګوالو په لاس د بې وسانو د ځپلو ماشین)  سره  د نښتې په ډګر  واوښت. په دې لاریون کې کین اړخو د سرو بیرغونو په رپولو سره، چې د چه ګوارا عکسونه په کې انځور شوی ول، د اقتصاد د نړیوال کیدو او د خصوصی کېدنې پر خلاف شعارونه ورکول.

که څه هم د اته شتمنو هیوادونو د مشرانو د ناستې سیمه د بالتیک ساحل ټاکل شوی  او دا سیمه په اغزنو مزو راچاپیر شوې،  لدې سره سره د آلمان  دولت د اعتراض کوونکو د ځپلو لپاره ۱۶۰۰۰ پولیسان سیمې ته استولی دی او په داسې حال کې چې لاریون کوونکو اعتراضی  شعرونه او سرودونه ویل، پر سرونو ېې د پولیسو چورلکو   الوتنه کوله. د رویټرز خبری آژانس  د دې لاریون د ځپلو په موخه  د پولیسو امنیتی اقدامات د دویمې نړیوالې جګړې وروسته  بی ساری ګڼلی دی. که څه هم د اته شتمنو هیوادونو د کلنۍ ناستې موخه، په سمبولیکه توګه د پانګوالۍ او د نیولیبرالیـسی سیاستونو د ځواک  ښودل دی، خو په تیروو څو کلونو کې د دې هیوادونو د مشرانو ناسته د ډار او ویرې له امله د سختو امنیتی تدابیرو په منځ کې په لیرې پرتو سیمو کې تر سره کیږی. دا وخت د آلمان په رستوک ښار کې د اته شتمنو هیوادونو د مشرانو د ناستې هوټل شاوخوا درې کیلومتره اوږد او درې نیم متر پلن  دیوال جوړ شوى دى، چې پر هر متر یې دولس نیم ملیونه یورو مصرف شوی دی. څه باندې ۲۰۰۰۰ امنیتی کسان د دې  دیوال ساتنه کوی.

د اته شتمنو هیوادونو د کلنۍ ناستې  دود په ۱۹۹۰ کال کې پیل شو؛ دا ناسته د اته کلونو را پدیخوا د نړیوال اعتراض سره مخ کیږی او بیلابیل غبرګونونه راپاروی، خو سږنی اعتراض تر ټولو جدی او مهم اعتراض و، چې بیلابیلو سیاسی او ټولنیږو ډلو په کې ونډه درلوده. لاریون کوونکو شعار ورکوه چې هغه نړۍ چې اته شتمن هیوادونه ورباندې واک چلوی، د جګړې، بیوزلۍ او  د ټولنیزو توپیرونو نړۍ ده او باید د دې نړۍ په وړاندې اعتراض وشی او  د طبقاتی توپیرونو  پرته  یوه نوی نړۍ جوړه شی.

همدا ډول  د دې لاریون پر ډیری پوسترونو باندې د طبقاتی توپیرونو پرضد شعارونه لیکل شوی ول . پر ځینو پوسترونو، د اته شتمنو هیوادونو مشران "د  تورتم پیړۍ د پاچاهانو"  نومول شوی ول، چې د اقتصاد په نړیوال کیدو سره هڅه کوی په وروسته پاتې هیوادونو کې بیوزلی لاسیوا کړی. لاریون کوونکو چیغې وهلې چې د  پانګوالو میلمستیا خرابه کړﺉ  او ویل یې امپریالیستی ځواکونه باید له افغانستان او عراق څخه ووځی.

 د اقتصاد نړیوال کیدو سره په نړۍ کې بیوزلی سیوا شوى ده او په هرې یوې ثانیې کې یو کس د بیلابیلو لاملونو له امله مری؛ نړیوال کیدل ورځ تر بلې د پانګوالو لوی  انحصارات شتمن کوی او  وروسته پاتې هیوادونه لا د بیوزلې د کرښې لاندې وړی. نړیوال کیدل  د دې پر ځاې چې پوځی وسایل له منځه ویسی پر ځاى یې د دولتی او ټولنیزو خدماتو کموالی ته پیڅې پورته کړی دی او د پوځی سیالۍ لمن یې پراخه کړی ده. د اقتصاد د نړیوال کیدو  اصلی  ګټه د انرژۍ او پوځی انحصاراتو  جیبونو ته ولیږی. همدا ډول د اقتصاد  نیولیبرالیستی سیاستونه لامل شوی دی چې کمپنۍ د میرمنو څخه د ارزان کاری ځواک په توګه ګټه پورته کړى  او په  سکس بازار کې یې وګماری. د اقتصاد نړیوال کیدل اته شتمنو هیوادونو ته دا وخت په لاس ورکړی چې د پوځی سکټور وروسته د سکس سکټور څخه ډیره ګټه تر لاسه کړی.

دا ناورینونه لامل کیږی چې ورځ تر بلې د نړیوال کیدو په وړاندې نړیوال غورځنګونه پیاوړی شی او د یوې نوې نړۍ زیری ورکړی چې پر انسانی ارزښتونو ولاړه وی.

قوماندان کُشی

 

جنگ مقاومت افغان ها که بعد از کودتای ثور، به ویژه اشغال توسط اتحاد شوروی سابق ابعاد گسترده تری به خود گرفت از اعتراضات و عدم همکاری مردم با دولت وقت آغاز و تا سرحد مبارزه مسلحانه پیش رفت. صفوف وسیعی این جنگ رهایی بخش را توده های ناراضی و خشمگین مردم تشکیل می دادند که به کوه ها و تشکیل گروپ های مسلح کشانیده شدند. آغاز این خیزش های مردمی، خودجوش و بی رهبری بود که بعدها در اثر دخالت سازمان های استخباراتی کشورهای همسایه، عربی و دول غربی و ایجاد و رشد تنظیم های جهادی که از حمایت مالی بیدریغ آن کشورها برخوردار بودند، از رسالت اصلی منحرف شد. بعد از حاکمیت و درگیری پیوسته تنظیم ها، گروپ های مسلح و قوماندانان شان حاکمان خودمختاری شدند که هیچگونه حدوحصری در لگام گسیختگی نمی شناختند. هر کدام دارای زندان های شخصی بودند و می توانستند ببندند، بکشند، دارایی های مردم را چپاول کنند، زنان شوهردار را به نکاح افراد دلخواه درآورند و مرتکب ده ها جنایت دیگر شوند. در جریان جنگ های تنظیمی جنایاتی صورت گرفت که تاریخ نظیرش را ندیده بود. اما اگر فغان مردم به آسمان بلند می شد و شکایتی به "رهبران" می شد، استدلال می کردند که گویا اگر بر قوماندان فشار وارد کنند آنان به جبهه مخالف شان می پیوندند. بناً هر یک عده ای از جنایتکاران را مورد حمایت و نوازش قرار داد و تشویق به جنایت کرد.

مردم داغدار ما با سقوط رژیم قرون وسطایی طالبان و تشکیل دولت های انتقالی و انتخابی و حضور هرچه گسترده تر جامعه جهانی تصور می کردند روزنه ای امیدی برای تامین عدالت باز شود، اما این آرزو  با همچو سیستم و ترکیب دولت چیزی بیش از سراب نبود. به ویژه زمانی که عده ای از همین جنایتکاران به جای محاکمه در دادگاه ها، به عنوان نمایندگان مردم در پارلمان کشور جا داده شدند و برای ملت قانون تدوین نمودند و منشور خودبخشی را تصویب کردند. سردسته های همین جنایتکاران که زمانی خون جانب مقابل را ریخته بودند، همدیگر را به آغوش کشیده به ریش قربانیان همدیگر و ملت رنجدیده خندیدند.

فساد اداری روز افزون در ادارات و دستگاه قضایی دولت، رشد باندهای مافیایی آدم ربایی، قاچاق مواد مخدر در رده های بالایی دولت مسایلی بود که مردم آسیب دیده را از دادخواهی کاملاً نومید نمود.

مسایل و عوامل فوق سبب شده تا مردم ما در مواردی خود مستقیماً وارد عمل شده و دست به انتقام جویی بزنند. قتل و حمله بالای تعدادی از قومندانان در یک سال گذشته نمونه ای از عطش انتقام جویی مردم است که به طور نمونه می توان از چند مورد نام برد: قتل امان اله در شیندند، ترور مولوی اسلام محمدی و فرید صدراعظم دوران ربانی در کابل و یکی دیگر از قومندانان حزب اسلامی در خیرخانه کابل، قتل قوماندان شینو جمعیتی در مارجه ولایت هلمند، مرگ مرموز بشیر بغلانی و همچنان اجرای چند حمله ناموفق دیگر نظیر حمله به جان قوماندان کینتوز قومندان امنیه بدخشان، حمله به جان قوماندان عبدالولی جمعیتی-دوستمی در ولایت تخار، چندین حمله بر شیرعلم ابراهیمی والی غزنی مربوط حزب سیاف، بمب گذاری نافرجام در راه جمعه خان همدرد والی جوزجان و حمله ناکام بر احمدخان سمنگانی جمعیتی-دوستمی در هفته گذشته و ده ها مورد دیگر. در کشتارهای یاد شده می توان عوامل گوناگون را برشمرد، از جمله رقابت های مافیایی، تنظیمی و سیاسی و انتقام گیری مردم دردکشیده.

ترور، قتل و حملات ناموفق بر قوماندانان روی هر عاملی که باشد، چلنج بزرگ برای دولت تحت الحمایه غرب است که نتوانسته برخورد روشنی به گذشته ای این جنایتکاران بنماید و این امر سبب می شود که مردم برای انتقام گیری ازین ددان خود دست به کار شوند.

مشت نمونه ی خروار

 

 مهاجران و ایران:

دولت ایران در حالیکه 13 ولایت را منطقه ممنوعه اعلان کرده است، مهاجران افغان را بدون کوچکترین گذشتی از خانه هایشان بداخل موتر ها انداخته به هرات و نیمروز رد مرز می کنند. بسیاری ازین مهاجران که مشکلاتی از قبیل  اخذ پول از کارفرمایان، اخذ پول گروی خانه وغیره دارند، پول های شان مانده، آنان را به زور روانه افغانستان ساخته اند. بعضی از افغان ها به روی جاده ها دستگیر شده، زن و اطفال شان در خانه باقیمانده، انتظار آمدن سرپرست فامیل را دارند و به هیچ عنوان توان برگشت دوباره را نداشته، معلوم نیست زن و فرزندان شان چگونه زندگی کنند. برخورد نیرو های امنیتی ایرانی این بار در برابر افغان ها چنان شدت دارد که قطعاً قابل پیشبینی نبود. در نیمروز صد ها خانواده بی جا و سرپناه در دشت افتاده تا زمانیکه موتر برایشان میسر می گردد، زندگی دوزخ آسا دارند. اطلاعات در دست است که تا حال چندین افغان را نیروهای بسیج ایرانی به قتل رسانده اند. اینکه اینها اینطرف چطور زندگی خواهند کرد با توجه به بیکاری و فقریکه دامنگیر مردم است و بیکفایتی های دولت افغانستان گراف بیکاران چندین در صد بالا خواهد رفت و زندگی مردم دوزخ آساتر خواهد شد.

 

 

څارنوال و طلوع:

کشیدگی های که اخیراً میان څارنوال و طلوع به وقوع پیوست، ناشی از عقده هایی بود که طی چند سال بر بستر مخالفت های سمتی، ملیتی و زبانی شکل گرفته است. تلویزیون طلوع از چندی به این سو بحث های زبانی را در تلویزیون  به راه انداخته بود و څارنوال هم بدنبال فرصت مناسبی می گشت. تا اینکه با این تمسک  که تلویزیون صحبت های اورا تحریف کرده است، دستور دستگیری مسوولان تلویزیون را صادر کرد و بعد آقای صدیق احمد زاده را با کش و گیر فراوان  بردند و چند لحظه بعد رها کردند. طلوع تبلیغات دامنه داری را علیه څارنوال به راه انداخت و حامیان څارنوال هم خواهان بسته شدن این تلویزیون گردیدند. کمیسیون بررسی تخلفات وزارت اطلاعات و فرهنگ هم طلوع را ملامت کشید و خواهان عذر خواهی آن از څارنوال شد. طلوع  عذر نخواست  ولی برنامه شش و نیم اش را که در مورد کارکرد څارنوال بود به بهانه مشکلات تخنیکی منتشر نساخت. این تشنج که به شکلی مهار شده است ولی څارنوال اخیراً هیئتی را به منظور باز پرسی از طلوع موظف کرده است. این برخورد نشان داد که چگونه جنجال های سی سال گذشته  میان عده ای ریشه دارد و بمجردیکه زمینه مساعد گردد، خود را نشان می دهند.

 

   شیرپاو و انتحار:

آفتاب احمد خان شیرپاو که وزیر داخله پاکستان است روز نهم ثور حین سخنرانی در چارسده پشاور با حمله انتحاری روبرو شد و در حالیکه 20 نفر کشته و چندین نفر زخمی شدند خود شیر پاو و پسرش که عضو پارلمان ایالتی است زخم برداشتند. نظامیان پاکستانی  از جمله شیر پاو که از حامیان طالبان به حساب می آیند، اخیراً مورد حملات  شدیدی از سوی برادران طالب و القاعده  شان قرار گرفته اند.

شیر پاو که زمانی از رهبران ارشد پیپلز پارتی بی نظیر بوتو به حساب می آمد و بعد از کودتای مشرف با دولت  او سازش کرد، در جریان متار که وزیرستان و تشدید حملات طالبان در افغانستان نقش داشت. این انتحار که او را تا دروازه مرگ برد، نشان داد که سیاست بازی های پاکستان در افغانستان و تقویت تروریزم بالاخره گلوی خودش را هم می گیرد.  زیرا انتحار کنندگان بیشتر از نیروهای خارجی افغانهای بیگناه را به قتل می رسانند.

اگر مشرف به این بازی با آتش ادامه دهد، ممکن است که این بار ریش خودش را هم بسوزاند. کشتار 300 نفر ازبک پیرو القاعده در وزیرستان که به تحریک قبایل توسط دولت پاکستان صورت گرفت، حتماً چنین بهایی را می طلبد که در آینده انتظار بیشتری از آن میرود.

 

 7 ثور و تحلیل حکم خان:

آقای الحاج حکم خان الماس مسوول کمیسیون روابط خارجی " د افغانستان ملی یووالی گوند" برای اینکه حقانیت 7 ثور را نشان دهد و ثابت سازد که 7 ثور کودتا نه بلکه انقلاب و شرایط عینی و ذهنی جامعه ایجاب چنان تحولی را داشته است، تحلیلی را ارایه داشته است. این تحلیل که جز قصه جریان به راه افتادن کودتا چیز دیگری نیست و آن هم برای هر کوچک و بزرگ افغانستان روشن می باشد، چیزی بنام تحلیل در آن دیده نمی شود. این آماده بودن شرایط عینی و ذهنی  و این تحول را بالاخره مربوط به زندانی شدن چند تن از رهبران حزب دانسته و بالاخره ضرورت "انقلاب" را بیان داشته است. اینکه این حزب با این کودتا چه عملکردهای داشت و بالاخره چطور به دعوت شوروی ها جهت تجاوز به افغانستان پرداخت، همه را به گردن پرچمی ها انداخته  خود را با یک قلم برائت داده است. علاوتاً جهت براه افتادن این "انقلاب" قتل یک نفر به نام خیبر تمسکی شده تا صورت بگیرد، این آقا که خواسته است با این سادگی مردم را قناعت بدهد و این طور حکایتی را تحلیل نام بگذارد، قادر به هیچ خدمتی برای رژیم تره کی، امین و کودتای ثور شده نمی تواند. خوب بود عوض اینکه آقای حکم خان زور میزد تا از کودتا انقلاب بسازد و دلایل عینی و ذهنی  را اینطور ساده بجای واقعیت ها بنشاند و تره کی و امین را برائت بدهد، فعالیت های این حزب را بیان می داشت و بار سنگین این همه قتل، ویرانی، تجاوز  و وابستگی را از شانه هایش پایین میکرد و آن وقت با گردن افراشته به تمام جریاناتی که به مزدوری و وطنفروشی درین سه دهه دست زده اند، انتقاد می کرد و ثابت میکرد که  او وطنپرست واقعی می باشد. در غیر آن ماهیت و کار سردمداران 7  ثور برای تمام مردم افغانستان روشن بوده، خیانت های شان با دریا های پر از آب شسته نمی شود، چه رسد به این نوشته بسیار پیش پا افتاده که هر چیز در آن دیده می شود، جز تحلیل و ارزیابی.

 

 

ثابت و شیرپور:

لوی څارنوال که چند بار در برابر شیرپور چوران جدل به راه انداخته و اعلان میکرد که حتماً پول این زمین‌ها را از آنان خواهد گرفت، اخیراً خودش نیز توانست در این منطقه صاحب زمینی شود که حتماً به زودی قصری بر آن اعمار خواهد کرد. شاروال کابل این خبر را تایید نمود و گفته میشود که بلدوزری نیز در آن به کار مصروف است. این لوی څارنوال اینقدر دندانخایی کرد و بالاخره خود به چنان زمینی دست یافت که خود نشان میدهد، ایشان در کار خود چقدر پیگیر میباشند و در آخر کارش به کجا می انجامد!! این کار دو "فایده" داشت یکی اینکه څارنوال صاحب در محل زورمندان، خود صاحب خانه شد و از سوی دیگر زور مندان بعد از این به آرامی می خوابند، زیرا با آقای ثابت در این مورد هم صنفی شدند.

 

ناتو، ائتلاف و کشتار:

 نیروهای ائتلاف و ناتو که بی‌پروا دست شان را در قتل و کشتار مردم، آزاد می بینند و بعد از آن کرزی هم اظهار تأسف کرده، چیزی از دست اش بر نمی آید، در این روز ها باز هم کشتارهایی سنگینی به راه انداختند. در حمله به خانه ای در غنی خیل ولایت ننگرهار، چند زن و مرد را به قتل رساندند و حد اقل دو زن را با خود بردند. همچنان در حمله به منطقه زیرکوه ولسوالی شیندند ولایت هرات 167 تن را کشته و عده زیادی را زخمی کردند. در این دو مورد هم مردم غنی خیل و هم مردم شیندند دست به تظاهرات خونین و گسترده ای بر ضد این نیروها زدند و در شیندند تا رسیدن قوای امنیتی از هرات، تظاهر کنندگان کنترول ولسوالی شیندند را به دست گرفتند. قرار است که به اصطلاح این خارجی ها مردم افغانستان را از شر تروریزم برهانند و دموکراسی را در افغانستان پیاده کنند، در حالیکه خود بدتر از تروریستان دست به قتل و کشتار میزنند. وقتی انفجار عده ای از مردم بی گناه را به کام مرگ میبرد، دیگر چه فرقی دارد که این انفجار را طالبان انجام میدهند یا امریکایی ها؟

 

مافیا و زمین:

چندی پیش وزارت انکشاف شهری اعلان کرده بود که سه ملیون و هفتصد هزار  جریب زمین از سوی جنگسالاران غصب شده است. در برنامه حقیقت تلویزیون آریانا، وقتی گرداننده از وزیر انکشاف شهری آقای پشتون پرسید که این مافیا کیانند که این قدر زمین را به زور گرفته اند؟ وزیر ضمن اینکه تعهد انتشار حرفش را از گرداننده گرفت، گفت: «فهیم مافیای زمین است و هفتصد جریب زمین را به زور غصب کرده است.» و به این صورت میتوان دانست که بسیاری از افراد بر قدرت در پنج سال اخیر با میله تفنگ خود را به چه دارائی های رسانده اند.