نشریه پیشرو

سیاسی ـ اجتماعی ـ فرهنگی مدیر مسوول نورانی

نشریه پیشرو

سیاسی ـ اجتماعی ـ فرهنگی مدیر مسوول نورانی

نه امریکا، نه طالب و جنگسالار؛ فقط نیروی سوم

مردم افغانستان در طول تاریخ هیچگاهی لذت زندگی را نچشیده و کمر شان همیشه زیر بار ستم و استعمار  شکسته و بدبختی های دوزخ آسایی را تحمل کرده اند. مخصوصاً در 30 سال اخیر که گاه زیر لوای دروغین سوسیالیزم و برابری، گاه دین و شریعت مداری و اکنون زیر نام دموکراسی و جامعه مدنی این ستم ها زننده تر از گذشته اعمال می گردد و دادرسی نیست که داد شان را به آنجا ببرند. این روز و روزگار، مردم افغانستان را سخت به ستوه آورده و با نشان دادن واکنش های منفی، اینک شاهد خودکشی ها، فرارها، خودسوزی ها، تجاوزها و هزاران جرم و جنایت دیگر در سراسر کشور می باشیم و هیچکس به این باور نمی باشد که روزی دریچۀ خوشبختی بر روی شان باز گردد.

امروز که از یک طرف نیروهای 41 کشور جهان که اوباما آن را اشغالگرانه می خواند (اوباما در مصاحبه با تلویزیون «پی. بی. اس» امریکا گفت: «همانطوری که می دانید افغانستان تاریخچة طولانی دربارة بیرون راندن نیروهای اشغالگر دارد و ما باید این تاریخچه را حین بررسی ستراتیژی خود درین کشور مد نظر بگیریم») در افغانستان حضور دارند و از سوی دیگر القاعده و طالبان با تمامی شاخه پنجه های خود به کشتار توده های مردم پرداخته، معلوم است که هردو طرف برنامة خدمت به مردم نداشته، با بدمستی های آنان هر روز زندگی مردم بد و بدتر شده، به تباهی و بربادی کشیده می شود. مردمی که کوچکترین صلاحیتی بر تعیین سرنوشت خود نداشته، آنانی که خود را  «نمایندگان» مردم می گویند، دستان اکثر شان تا مرفق به خون توده ها آلوده بوده، توقع نمایندگی از آنان  خیال واهی بیش نیست، به این خاطر شرایط زندگی دوزخ آسای کنونی مردم افغانستان، نیروی سومی را برای جاگزینی هر دو طرف می طلبد، تا از یکسو چنگال نیروهای اشغال کننده از گلوی شان رها گردد و از سوی دیگر دست نیروهای بنیادگرا بیش ازین حلقوم شان را نفشارد.

امریکاییان که به زودی تعداد نیروهای شان را در افغانستان به 72 هزار نفر می رسانند و افغانستان را سکویی برای رسیدن به اهداف آسیایی شان قرار داده اند، با وعده وعیدهای بسیاری که در ابتدای ورود شان به افغانستان (با سقوط طالبان و حمایت جبهۀ شمال) به مردم زجرکشیدۀ افغان دادند، با علم کردن پروسة دموکراتیک، ایجاد سیستم قانونمدار و بازسازی و چاپ نقشه های کابل 2020 که این شهر ویرانه را بر اوج پیشرفت و ترقی خواهند نشاند، عده ای را چنان مجذوب نمودند که  جز «دوستان بین المللی» و «فرصت طلایی» چیزی بر زبان نمی آوردند، کابلی که اکنون بعد از سپری شدن هشت سال جز تعفن، زباله، ویرانی و سنگربندی چیزی در آن به چشم نمی خورد. درین مدت نیروی ویژة امریکایی به تلاشی شبانة خانه ها، دستگیری و زندانی و به گلوله بستن و گلو بریدن مردم اشتغال داشته، 24 زندان از جمله زندان بگرام که در آن افغان ها بی هیچ محاکمه ای در بدترین وضعیت قرار دارند و امریکایی ها به زودی زندان «طلایی» 60 هزار دالری را در بگرام می سازند. این ها همه نشان می دهد که بازسازی امریکایی ها در افغانستان چه مفهومی داشته است. امریکایی ها بعد از سقوط امارت طالبی کوشش کردند تا هرچه جنایتکار تنظیمی، طالبی و دموکراتیکی را که به میل شان برابر بودند و از بربادی افغانستان خم به ابرو نمی آوردند، بر اریکة قدرت سوار کنند، چیزی که امروز خود شان این دولت را فاسد و بی کفایت می خوانند، در حالی که مردم افغانستان از مدت ها نسبت به آنان نفرت داشته و همیشه خواهان محاکمة شان بوده اند. خلیلزاد و لخضر براهیمی نماینده های دوقلوی امریکا و یوناما در زمان شکل دادن این دولت اعلان کردند که «عدالت را فدای صلح می کنند» و به این شکل بار دیگر دست جنایتکاران را برهست و بود مردم باز کردند و امروز عده ای سالوسانه بر دروازة یوناما صف می کشند تا داد دادخواهان را ازین در به دست آرند و به این صورت برای دادخواهی سرابی را به مردم آدرس می دهند. امریکایی ها که در سال گذشته بیش از 1600 افغان بی گناه و ملکی را به قتل رساندند و پیشبینی می کنند که در سال روان میلادی به علت خونین تر شدن وضع، این کشتار بیشتر خواهد شد. امریکایی ها در زیرکوه شیندند، عزیزآباد شیندند، بکوای فراه، زرمت، لغمان، فارم های جلال آباد، تگاب، پنجوایی، ژیړی، نادعلی هلمند، هسکه مینه، شاه ولی کوت، ارزگان، درۀ پیچ، گذرۀ هرات، لوگر و دهها جای دیگر با بمباران های کور به قتل صدها افغان دست زده اند (جالب اینکه به خاطر کشتار 90 زن و مرد و کودک در عزیزآباد، دولت افغانستان یک افغان را که گویا گزارش غلط داده، به اعدام محکوم کرد و کاسه و کوزه را بر سر او شکست تا کسی نگوید که امریکایی ها قاتلند). به اینصورت ثمرة فرصت طلایی در افغانستان با آمدن امریکایی ها و به قدرت رسیدن جنگسالاران، تکنوکرات ها و دموکراتیکی ها به عنوان حواریون کرزی؛ بیش از 60 در صد مردم زیر خط فقر رانده شدند، چهار ملیون نفر بیکار گشتند، پنج ملیون نفر آواره ماندند، فساد اداری در دنیا بی نظیر گشت، فساد دونرها، انجوها و کمپنی های غربی مردم افغانستان را در تیره روزی و دربدری غرق کرد (78 هزار میل اسلحه ای که کمپنی های غربی به افغانستان آورده اند، همه گم شده اند)، گراف خودکشی و خودسوزی افغان ها مخصوصاً زنان در تاریخ کشور بینظیر شد، فرار از دهات به شهرها و بیکاری در شهرها دهها گروپ مافیای مواد مخدر، اختطاف اطفال و قاچاق زنان را پرورش داشت، افغانستان به بزرگترین کشور تولید کنندة مواد مخدر تبدیل گشت که در آن بیش از یک و نیم ملیون نفر معتاد شدند، راه جاسوسی 26 کشور جهان با 60 هزار جاسوس در افغانستان باز گشت؛ همسایگان افغانستان مخصوصاً ایران و پاکستان به مداخلۀ 24 ساعته در افغانستان آغاز کردند؛ گراف روسپی گری زنان، تن فروشی اطفال و گدایان در شهرها، مخصوصاً پایتخت به اوج خود رسید و با این همه قرار است امریکایی ها با معاهدات ستراتیژیکی که با دولت افغانستان به امضا رسانده به زودی نیروهای شان را تا دل شان بخواهد بالا ببرند که در حال حاضر دهها پایگاه و میدان هوایی در سراسر کشور در دست احداث می باشد. به این خاطر گروپ بزرگ انجنیری امریکایی وارد افغانستان شده است. این نیروها که می دانند بهای هر افغان فقط دو هزار دالر می باشد، از فیر بر افغان ها در راه ها و جاده های شهرها کوچکترین دریغی نکرده، هر که را دل شان بخواهد به گلوله می بندند.

طالبان که پنج سال در افغانستان حکومت راندند، در روابط نزدیکی با استخبارات پاکستان قرار دارند. مردم در مدت حکومت شان از هیچ نعمت زندگی برخوردار نبودند؛ آنان دروازه های مکاتب را بستند، مواد مخدر را گسترش دادند، شنیدن موسیقی را ممنوع نمودند، به زور و استبداد حکومت کردند، در بازسازی گامی بر نداشتند و کوچکترین برنامۀ خدمت به مردم نداشته و جز خود کسی را حق کوچکترین بیانی نمی دادند. حال که در برابر خارجی ها و دولت افغانستان می جنگند، کوچکترین توجهی به زندگی مردم نداشته، در میان مردمی که هیچ پیوندی نه با دولت و نه با نیروهای امنیتی دارند خود را منفجر کرده، کارگران را می کشند، از مردم باج ستانی می کنند و با این گمان که روندگان به ایران عساکر اردوی ملی هستند، 33 نفر را توته توته می کنند و به این ترتیب بسیاری از عملکردهای آنان زمان حضور خارجی ها در افغانستان را افزایش می دهد و خارجی ها ازین رقابت برای حضور درازمدت شان سود می برند. مردم امید زندگی بهتر را  با به قدرت رسیدن طالبان هرگز ندارند و به این صورت در میان دو نیرو گیر مانده، در بحر بیکرانی از فقر، بیکاری و بی عدالتی دست و پا می زنند. لذا مردم در حالات بسیاری دست به تظاهرات زده، راه های عمومی را می بندند. تا حال ساکنان  اکثر ولایات کشور بر ضد اعمال نیروهای امریکایی، دولت افغانستان و طالبان دست به تظاهرات زده اند که این خود عمق نارضایتی عمومی مردم را در برابر اینان به نمایش می گذارد، تظاهراتی که نمونۀ آن در بسیاری از کشورهای جهان دیده نشده است.

با تمام موارد بالا برای مردم افغانستان یک راه باقی می ماند و آن این که به فکر ایجاد نیروی سومی باشند. این نیرو می تواند از روشنفکران آزادیخواه در داخل و خارج کشور، سران قومی که تا حال ننگ وابستگی و ریزه خواری را نداشته، افراد دموکراتی که در خدمت این دو نیرو قرار نداشته و جریانات سیاسی که تا حال به هیچ زورگویی خوش آمد نگفته باشند، با افراد صفوف تمام جریانات سیاسی که به واقعیت وطنفروشانه، استبدادگرانه و ضد مردمی رهبران شان پی برده باشند، در یک جبهه واحد جمع و از طرق مختلف در اخراج خارجی ها و کوتاه نمودن دست همسایگان و مزدوران شان تلاش نمایند. این نیرو قادر خواهد شد تا در جریان شکل گیری رهبران واقعی خود را پیدا کنند و با داشتن رابطة متقابل با همسایگان، کشورهای منطقه و جهان و پافشاری بر روی استقلال، آزادی و بیطرفی در نجات توده های مردم از شرایط خونبار کنونی تلاش نماید. زیرا آنانی که دست شان به خون مردم آلوده است و در فروش کشور دست داشته و فرمان خون و آتش را داده اند، عدۀ قلیلی اند که شمار شان به دو هزار نفر نمی رسد و با طرد اینان میتوان فردایی برای کشور طراحی کرده در آن خوشبختی ملت نامراد ما رقم خورده باشد، با این که این کار زمان می خواهد و آسان نیست، ولی این شعار اگر از همین فردا مطرح گردد که نه امریکا و جنگسالاران و نه طالبان؛ در راه ایجاد نیروی سوم! برای فردای افغانستان کار ساز خواهد بود.   

پاکستان؛ بستر رقابت های امپریالیستی

پاکستان که از زمان ایجادش بر مبنای تفکر بحران آفرینی، به جان انداختن ملت های منطقه و حضور مرئی و نامرئی انگلیس ها به وجود آمد، به زودی با ابرقدرت شدن امریکا این بستر گرچه به وسیلة انگلیس ها هموار گشت، اما امریکایی ها قوی تر بر آن تکیه زدند. شکل گیری ارتش پاکستان که دُم هر یک از جنرالان آن زیر پای لندن و واشنگتن قرار گرفت، این کشور را به یکی از ایستگاه های مهم سیا و انتلجنس سرویس مبدل نمود و در کنار ایران و ترکیه مدت ها به سدی از سوی امریکایی ها و همپیمانانش در پیمان ناتو در برابر پیشروی های احتمالی اتحاد شوروی به سوی آب های گرم استعمال گردید و ازین طریق دَین قلاده بندی اش را سال ها به امریکایی ها و انگلیس ها صادقانه انجام داد. اوج مطرح و محبوب شدن پاکستان  نزد غربی ها در زمان لشکرکشی شوروی بر افغانستان بود و این مصادف با پیروزی انفلاب خمینی در ایران و به گروگان گرفتن دپلومات های امریکایی در تهران شد که قبل از اشغال سفارت، امریکایی ها تمام اسناد و وسایل استخباراتی شان را از تهران به اسلام آباد انتقال داده بودند و به این صورت پاکستان به مهمترین ایستگاه استخباراتی امریکا در منطقه مبدل گشت. رهبران سیاسی و نظامی پاکستان که عموماً از طبقات سرمایه دار و فیودال اند، زندگی دوگانه یا سه گانۀ پاکستانی– امریکایی– انگلیسی دارند. تحصیل اکثر جنرالان و رهبران سیاسی پاکستانی  با فرزندان و اهل و عیال  شان در امریکا و یا انگلیس صورت می گیرد. اینان که جسماً در پاکستان زندگی دارند، روحاً خود را در انگلیس و یا امریکا می بینند و به این صورت این دو کشور امپریالیستی در امور جاسوسی، نظامی و اقتصادی مشکلی با سران نظامی و غیرنظامی پاکستان ندارند. سرمایه داران پاکستانی که همه بورژوا کمپرادور  اند و گردانندگان اقتصاد و استثمار این دو قدرت امپریالیستی در آن کشور می باشند، سال ها در خدمت کمپنی های این دو کشور قرار داشته و به این خاطر امروز سرمایه گذاری های امریکا و انگلیس در پاکستان به بیش از 60 در صدِ مجموع سرمایه گذاری های آن کشور  می رسد.

با تمام هماهنگی ها و همقدمی هایی که در مسایل اقتصادی، نظامی و استخباراتی میان امریکا و انگلیس در پاکستان وجود دارد، اما از چندی به اینسو بنا بر اصل رشد ناموزون سرمایه و رابطة تضاد و وحدت میان کشورهای استعماری، بین امریکاو انگلیس زدوکندهای پوشیده و نامرئی جریان دارد. انگلیس ها با اینکه در اشغال عراق به وسیلة امریکا ، پشت پشت امریکایی ها روان بودند، اما امریکا در منافع استعماری خود در عراق، حبه ای هم  انگلیس ها  را شریک نساخت و خود با سه کمپنی نفتخوار تمام نفت عراق را برای بیست و پنج سال زیر کنترول گرفت. انگلیس ها که از قبل در هماهنگی با عربستان سعودی به منافع خود در پاکستان چشم داشتند، گروه کمپرادوران «اتفاق» را که در رأس آن نوازشریف قرار دارد، زیر دست گرفت و این سه (انگلیس، عربستان و پاکستان) برای احیای طالبان برادرانه تلاش کردند و بعد از رخصت شدن انگلیس ها در عراق بود که سردمداران این کشور به فکر جایگاه خاصی برای سرمایه گذاری ها و کنترول بازارها افتاد و به اینصورت جای بهتری نسبت به افغانستان و پاکستان که سال ها با افراد و گروپ های مزدورش زیر نام اسلام کار کرده بود، نمی توانست وجود داشته باشد. قرار دادهای متواتر نوازشریف با انگلیس ها، خریداری چارتر بانک پاکستان به وسیلة انگلیس ها و زده شدن پیاپی مهره های امریکایی در آخرین روزهای حکومت نوازشریف نمی توانست خشم امریکایی ها را برنیانگیزد و همان بود که کودتای مشرف به عنوان مهرة مهم امریکا بر نواز شریف شکل گرفت و نواز را تا پای دار هم برد که با وساطت سعودی ها رهایی یافت.

انگلیس ها که حال در هلمند مستقر اند و مواد مخدر این ولایت را به عنوان بزرگترین مارکیت مواد مخدر جهان در کنترول دارند و با طالبان در رابطة نزدیکی کار می کنند، در رقابت آشکار با امریکایی ها قرار گرفته و بیشتر نفوذش را از طریق بنیادگرایان پاکستانی در دولت و استخبارات آن کشور گسترش می دهند. حال که نوازشریف و برادرش شهبازشریف  بعد از انتخابات و قدرت گیری حزب مردم، یکباره به جرم فساد به وسیلة دو محکمة پاکستان از پارلمان و کار سیاسی برکنار شدند، عمق رقابت میان حامیان این دو حزب را نشان می دهد. با پراندن نوازشریف راه برای تطبیق سیاست های اوباما در پاکستان بیشتر باز می گردد، زیرا نوازشریف که زائیدة ضیاالحق و اخترعبدالرحمن است، نمی تواند از سیاست های اسلافش که بر تقویت بنیادگرایی استوار بود باز هم پیروی نکند و این بیشتر جاذبة انگلیسی دارد تا امریکایی . اما اردوی پاکستان، مخصوصاً صفوف آن که چرخ سیاست های پاکستان را به گردش در می آورند، با کاری که درین سه دهه توسط بنیادگرایان در میان شان صورت گرفته تمایل بیشتر به سیاست های انگلیسی اسلام گرایانه دارند، نه لیبرالیزم امریکایی. به این خاطر ما روز تا روز شاهد تقویت بنیادگرایی درین کشور می باشیم. مولانا صوفی محمد یکی از رهبران اسلامی پاکستان است که با جناح بنیادگرای ارتش در پیوند بسیار نزدیک قرار دارد و گفته می شود که با انگلیس ها از زمان های دور رابطه داشته است. انگلیس ها در پاکستان به شدت خواهان کار با طالبان می باشند و می خواهند تا به زودی بسترسرمایه گذاری هایش را درین کشور ازین هم بیشتر گسترش بدهند، در حالیکه امریکا وجود جنگ را برای استقرار دایمی نیروهایش در منطقه لازمی می داند. امریکا در قدم اول منافع آسیایی خود را با آمدن در افغانستان مد نظر می گیرد، بعد منافع خاصش در پاکستان و افغانستان را؛ در حالیکه انگلیس ها به عکس فکر می کنند و خواهان قدرت مذاکره و مفاهمه با طالبان اند، طالبانی که کلمه ای ضد انگلیس ها بر زبان نمی آورند، چیزیکه به دل بخشی از سرمایه داران و رهبران احزاب سیاسی در پاکستان خوش آیند تر بوده، این شیوه با سنت گرایی ها و قوم و قبیله گرایی های بسیاری از آنان سازگار می باشد و  به این خاطر تعهدنامه هایی میان این احزاب و طالبان صورت می گیرد. اینکه لشکر مجاهدین در میان مسلمانان هند ظهور می کند و بنیادگرایی نه تنها صوبه سرحد که هر چهار صوبة پاکستان را احتوا کرده است ، تا جایی که بر  استدیوم قذافی در لاهور هم حمله می کنند و ممبی را  به گلوله می بندند، نمی تواند جزئی از بازی های سیاسی این ابرقدرت ها به حساب نیاید. به این خاطر امروز بسیاری به این باور اند که زمینه های روابط میان انگلیس و روسیه در آینده بیشتر از رابطه میان انگلیس و امریکا می باشد. لذا با رفتن ناتو  از افغانستان و شاخ به شاخ ماندن انگلیس و امریکا در منطقه، نه تنها جدل های اعضای ناتو اروپا را پُر خواهد کرد که معادلات قدرت در این منطقه نیز تغییر خواهد نمود و محتمل به نظر می رسد که عده ای از دوستان امروز، دشمنان فردا شوند، چون این روابط را منافع تعیین می کند، نه اخلاق و انسان بودن. تمایل انگلیس ها به کار با جریانات بنیادگرای اسلامی است که تصمیم گرفته اند تا حتی با حزب الله لبنان نیز به مذاکره بنشینند و این جریان را با سیاست های خود عیار سازند چه رسد به جریان های اسلامی افغانستان و پاکستان که سال ها درین سه قرن آنان را پرورش داده و از آنان استفاده های خاصی کرده اند.           

 

د مارچ د اتمې لمانځنه، د آزادۍ او که د اسارت درناوى؟

 د مارچ اتمه نېټه د هغو کارګرو ښځو له وېنو له ټوکېدلې، چې د پانګه والو او سرمایه دارنو د اورونو په سرو لمبو کې وسوځېدې. د دغه ارزښت لمانځنه، د هغو کارګرو ښځو د وینو په قدرکولو کې رانغښتې ده، چې ۱۵۱ کاله مخکې د امریکا په متحده ایالتونو یا د سرمایه دارۍ په زبرځواکۍ کې وښندل شوه، خو جالبه، چې نن ورځ د هماغو جنایتکارو پانګوالو مرییان راپاڅېدلی او دغه ورځ یې په خپل انحصارکې راټینګه کړې ده او له خپل اصلی مضمون څخه یې تشه کړې او په دې ویاړلی ورځ باندې ښځو ته د ډالیو او مبارکیو په ورکولو سره ملنډې وهی.

په ۱۸۵۷ میلادی کال په نیویارک کې د نساجۍ د یوې فابریکې کارګرو ښځو داسې مهال په اعتصاب لاس پورې کړ، چې د کار د مودې، د کار د شرایطو، د مرضونو له زیاتېد او له نورو لسګونو انسانی ستونزو سره مخ وې او د کارونو او کارخانو د جنایتکارو ټیکه دارنو له لورې پرې بې سارې نادودې کېدلې. د کارخانو خاوندان بې له دې، چې د دغو کارګرو ښځو غوښتنو ته مازې پاملرنه وکړی، د فابریکې  په دننه کې یې خونړۍ اور بل کړ او د همدغه اور په سرو لمبو او سکروټو کې یې ۱۲۹ تنه کارګرې ښځې ژوندۍ وسوځولې او په دې توګه یې د کارګرو ښځو دغه برحقه اعتصاب په اېرو بدل کړ.

د امریکا د وخت واکمن دولت دغې مسئلې ته هېڅ پاملرنه ونه کړه او اورلګېدنه یې داسې تعبیرکړه، چې ګواکې په خپله رامنځته شوې ده. د دغې خونړۍ پېښې ازانګو ټوله امریکا او اروپا په سر واخیسته او نړیوالې سرمایه دارۍ ته یې سخت ټکان ورکړ. د کلارا زتکین په څېر د مبارزو او سرښندویه ښځو وروستى هڅې د دې لامل شوې، چې دا ورځ د ښځو ترمنځ د سرمایه دارۍ، استبداد او غیرانسانی استعمار په وړاندې د کارګرو ښځو د مبارزې د  بیرغ په توګه هرکال ولمانځل شی او د هغو ښځو مټوته زور او ځواک وروبښې، چې د طبقاتې سرمایه دارۍ او نارینه سالاره ستمونو په وړاندې مبارزه کوی.

د استبداد په وړاندې د مبارزې علم په اثبات رسولې، که چېرې ښځې د طبقاتی استبداد کړۍ ماتې نه کړی، هېڅکله به له نارینه وو سره برابرۍ ته ونه رسېږی.  له همدې کبله ده، چې د دغې ورځې لمانځنه د لومړی ځل لپاره په ۱۹۱۵ میلادی کال ترسره شوه او قهرېدلو ښځو په ډېرى اروپایی هېوادونو کې په مظاهرو لاس پورې کړ او د کارګرو او نا کارګرو ښځو د ناسم او بد وضعیت په اړه یې په دغو هېوادونو کې سخت اعتراضونه وکړل او بالاخره د ملګرو متلونو ټولیزې ټولنې په ۱۹۷۵ میلادی کال دا ورځ د ښځو د ورځې په نوم ونوموله.

له تېرو اتو کلونو راهیسې، چې په پام کې ده غربی ډموکراسی په افغانستان کې پلې شی،  د مارچ له اتمې یې د دغې ډموکراسۍ د ټوکرى ګل جوړ کړى او د کابل په ډېرى ادارو کې د هغې لمانځنه کېږی او یو شمېر جل و بلې ښځو ته په لوکسو او قیمتی رسټورانټونو کې ډالۍ ورکول کېږی او مبارکباد باد ورته وایی. دا هڅه له دې پرته، چې د مارچ اتمه په دسترخوانونو راوکاږی او رښتینى ماهیت یې، چې هماغه د جنایتکارو سرمایه دارنو پرضد مبارزه ده، پټ کړی، بل څه نه بریښی، حال دا چې باخبره او مخکښې ښځې باید دا ورځ په پنځه ستوریو هوټلونو کې په پروپوزلونو ، د ستیج ترشا د ښځو د ترټولو فاسده دښمنانو په ویناوو او یا  د استعمارګرو او جنایتکارو رژیمونو د استازو په شتون کې په تبریک ویلو او ښکلولو ونه لمانځی او که چېرې لږ د فکر خاوندانې وی او په خپلو مټو او تن کې لږ قوت لری، باید کوڅو او سړکونو ته راووځی او د ستمګرانو د ماڼیو د رانسکورولو شعارونه دې ورکړی او د نیویارک د هغو کارګرو ښځو له قاتلانو څخه، چې لوګى شوې او په زغالو واوښتې د مډال او پیسو په اخیستلو دې لږ وشرمېږی.    

هفته نامه پیشرو شماره ۲۷ میزان ۱۳۸۷

څوک زموږ د ولس وینه تویوی؟

په افغانستان کې د امریکا د بلوس اتم کال پاى ته په رسیدو دى. په تیروو اتو کلونو کې زموږ په هیواد کې د امریکا په مشرۍ نړیوال ائتلاف د ترهګرۍ په پلمه خیټه واچوله او یوځل بیا یې زموږ خپلواکۍ تر پوښتنې لاندې راوسته.

امریکا چې دم ګړۍ په ټوله نړۍ کې ۷۲۵ پوځی اډې لری، د سپتمبر له یوولسمې وروسته یې زموږ هیواد ونیو او ورسره جوخت یې په منځنی آسیا کې هم خپلې پوځی اډې جوړې کړې. د فریډمن د شوک روغتیایی تیوری له مخې امریکا د جنګسالارو ډایناسورانو د جنایتونو او خیانتونو په مټ، هغوی زموږ پر خلکو وتپل او هغه دموکراسی یې پلی کړه چې نن یې زیږه او ناولې څیره د هیوادوالو په وژنې کې په ډاګه ګورو.

نن په سویل، ختیځ او لویدیځ کې زموږ هیوادوال د امریکایی ځواکونو په بمباریو کې مری او په شمال کې د امریکاییانو سیاسی ـ پوځی ملاتړې ډلې هره شیبه جنایت زیږوی. د کنړ، ننګرهار، هلمند، کندهار، ارزګان او هرات د شیندند وژنې هغه جنایتکارانه او خاینانه وژنې وى چې د امپریالیستې هیوادونو د نیواکګر سیاست منځپانګه ښه په ډاګه کوی.

ملګری ملتونه په خپل وروستی رپوټ کې وایی چې په افغانستان کې د ملکی کسانو وژنه ورځ تر بلې په ډیریدو ده او د طالبانو د پرزیدو وروسته د اګست میاشت تر ټولو مرګونی میاشت وه چې  نژدې ۳۳۰ ملکی افغانان په کې ووژل شول. په دې رپوټ کې راغلی چې د سږنی میلادی کال له جنوری څخه د اګست میاشتې پورې ۱۴۴۵ ملکی وګړی وژل شوی دی چې د تیر کال د همدې مودې په پرتله ۳۹% زیاتوالى په ګوته کوی. دا شمیرنې نه یوازې دا چې دقیقې نه دې بلکې د جنایت د کموالی په موخه خپرې شوی دی ځکه چې تیرکال همدې ملګرو ملتونو اعلان کړه چې په ۲۰۰۷ کال کې نژدې ۸۰۰۰ افغان ملکی وګړی وژل شوی دی، نو ښایی چې په مرګونی میاشتې کې دا شمیره له لس زرو هم اوښتوی وی.

تر ټولو غمیزه وژنه چې د افغانانو سخت قهر یې راوپارو، د شیندند د عزیز آباد ډله ایزه وژنه وه. په دې وژنه کې نژدې سل کسان په بى رحمۍ ووژل شول چې نړیوالو ځواکونو په ډیرې سپین سترګۍ سره هغوى ترهګر وبلل او د افغانستان دفاع وزارت هم په لومړنی غبرګون کې د نړیوالو ځواکونو په دې ادعا د منښت مهر ولګاوه. دې ډله ایزې وژنې یوځل بیا جوته کړه چې د دموکراسۍ ریمبوګان او د هغوى تالی څټی د خپلو ګټو په موخه افغان ولس له تورې تیروی او د هیڅ ډول انسانی ارزښتونو پروا نه ساتی. دا وژنه په داسې حال کې تر سره شوه چې د افغانستان دولت د امریکا متحدو ایالتونو سره ستراتیژیک تړون لاسلیک کړى او ټاکل شوى چې د کرزی دولت یو وار بیا د دې تړون پر پایښت ټینګار وکړی. د عزیز آباد سل کسه په داسې حال کې وژل کیږی چې د نړیوالې ټولنې د "دولت" بهرنیو چارو وزیر خپلواکی یوه کلاسیکه مقوله ګڼی او نننی عصر د غلامۍ او تړاو عصر ګڼی چې ښایی افغانستان هم دې عصر ته درناوى وکړی او د امریکا تړاو ومنی.

په داسې حال کې چې زموږ هیوادوال د امریکا، دولت (د دې کال تر اګست میاشت پورې ۵۷۷ کسان دولت پلوه ځواکونو وژلی دی) او طالبانو لخوا وژل کیږی او د بهرنیو چارو وزارت د مزدورۍ او تړاو لوست ورکوی، دا زموږ پر هیوادوالو ده چې په کرکه دې تړاو ته ځواب ورکړی او پرى نه ږدی چې وینه یې د "ترهګرۍ" ماشین ګړندی کړی .

رویارویی در گرجستان، "پایان تاریخ" را مسخره کرد

با فروپاشی اتحاد شوروی در 1992، فریاد هلهله و شادی از غرب برخاست و تئوریسن های سرمایه داری تا توانستند، نوشتند و بالاخره پایان تاریخ را اعلام نمودند. درین میان رهبران و ستراتیژیست های امریکایی در کاخ سفید و پنتاگون برای جهانیان تکلیف زندگی را تعیین نمودند و بالاخره  «نظم نوین جهانی» و «جهانی شدن» را اعلان کرده، گفتند: «هرکه این را نپذیرد دشمن ماست و چنین دشمنی باید سرنگون شود». به این صورت امریکا با 50 تریلیون دالری که از جنگ دوم تا فروپاشی اتحاد شوروی بر زرادخانه  تسلیحاتی اش مصرف کرده بود،  به عنوان ارباب این نظم نوین جهانی قرار گرفت.

 ایران، کوریای شمالی، کوبا، لیبی و سوریه به عنوان 5 اژدهای کوچکی که با رژیم های شان باید سرنگون شوند و در آنها «دموکراسی»  بر قرار گردد، در لست سیاه امریکا جا گرفتند و اینگونه برای جهانیان دشمنان خیالی تراشیده شد، تا ازین طریق هر کسی که مورد پسند امریکا نباشد، تهدید گردد. کاخ نشینان واشنگتن فکر می کردند که با فروپاشی اتحاد شوروی و فعالیت های بانک جهانی جهت نابود کردن اقتصاد روسیه و تضعیف آن در سایر زمینه های اقتصادی به آن کشور مجال احیا به عنوان یک ابر قدرت نه تنها نخواهند داد که آن را برای همیش به یک قدرت ضعیف و محتاج به امریکا و اروپا مبدل خواهند کرد.

بعد از حادثه یازدهم سپتامبر که بسیاری از تحلیلگران غیر وابسته به غرب آن را تاکتیکی در ستراتیژی جهانی امریکا دانستند و حال بیشتر از پیش فکر می کنند که سازمان القاعده و رهبران آن با تمام گردنکشی در برابر ایالات متحده، جاده صافکن سیاست های قاره ای امریکا در آسیا به حساب می آیند و امریکا آنرا تمسکی جهت ورود نامحدود خود به آسیا قرار میدهد، تا هرچه بهتر و آسانتر بازار، نیروی کار، آبراه ها، مواد خام (ذخایر سرشار زیر زمینی، مخصوصاً نفت و گاز آسیای میانه، قفقاز، شرق میانه و جنوب شرق آسیا) را در کنترول خود بگیرد.  با حمله به عراق و اشغال عریان آن بخاطر کنترول پانزده ملیارد تن نفت آن کشور، در افغانستان، عراق و پاکستان جنگی به راه افتاد که درین شش سال حدود دو ملیون کشته نذر «نظم جهانی» گردید، کشتاری که تا هنوز ادامه دارد و پایانی برایش  سراغ  نمی شود.

کمپنی های نفتی امریکایی درین مدت تا بیخ گلوی روسیه خزیدند و بر نفت و گاز قزاقستان، قرغیزستان و ترکمنستان شکم انداخته، «انقلابات نارنجی» را در قرغیزستان، اکراین و گرجستان به سر رساندند. به این صورت «نظم نوین جهانی» امریکا تا مرزهای روسیه راه باز کرد. سازمان سیا هشتاد درصد بودجه اش را جهت تضعیف ومحاصره روسیه به کار انداخت و مطمئن شد که دیگر روسها توان نفس کشیدن را از دست داده و به پا نخواهند خاست!!

اما از جایی که دانشمندان و پیشروان علم اقتصاد از جمله کارل مارکس سالها پیش با پیشرفت جامعه سرمایه داری به سوی انحصارات، پیشبینی کرده بود که به دلیل رشد ناموزون سرمایه هیچ کشوری با اقتصاد انحصاری در جای خاصی درنگ نمی کند. عوامل بسیاری در درون و بیرون این کشورها باعث می گردد که کشور زورمند، ناتوان و کشور ناتوان زورمند شود. با به قدرت رسیدن ولادیمیر پوتین در روسیه و امضای پیمان شانگهای با چین و چهار کشور آسیای میانه و گذار از اقتصاد بروکراتیک به  اقتصاد بازار، کمپنی های روسی توانستند بر سکوی بسیاری از معاملات جهانی پا بگذارند و به زودی ثبات اقتصادی را به طور نسبی در روسیه احیا نمایند. اما تلاش های امریکا که با شامل کردن کشورهای اروپای شرقی در پیمان ناتو و حتی تمایل نشان دادن به عضویت گرجستان و اکراین درین پیمان و بستن معاهدات مهم و مختلف اقتصادی با کشورهای آسیای میانه جهت انزوای هرچه بیشتر روسیه همراه با تلاش های بانک جهانی جهت درهم شکستن اقتصاد آن، روسیه را زیر بار قرض گور کردند. اما در دو سال گذشته روس ها تا حدی در راه تثبیت وضعیت جدید اقتصادی خود کوشیدند و به این صورت روی بسیاری از منازعات منطقه و جهان بنای مخالفت با امریکا را گذاشته که در موارد بسیاری در قضایای جهانی مخالفت آشکار خود را با امریکا نشان دادند. روس ها در مسئله وینزویلا در تقابل با امریکا قرار گرفتند و وینزویلا روابطش را با مسکو نزدیک ساخت. اکنون روسیه به هندوستان، اندونیزیا، کوبا، وینزویلا، سوریه و کشورهای دیگر سلاح می فروشد و سال گذشته دومین صادر کننده سلاح در جهان به حساب آمد. درین حال امریکایی ها سخت به دنبال کنترول حوزه نفتی آسیای میانه بوده که بعد از شرق میانه دومین حوزه بزرگ نفتی جهان است، و اکنون کمپنی های نفتی امریکایی تا حدی این منطقه را با سرمایه گذاری های کلان شان زیر نظرگرفته، لوله باکو- جیحان روزانه یک ملیون بشکه تیل برای کمپنی های نفتی امریکا ازین منطقه به بحیره مدیترانه می رساند و به این صورت روسیه روز تا روز  خود را زیر فشار بیشتری احساس می کند. روسیه حضور امریکایی ها را درین منطقه شدیداً به زیان خود می بیند، لذا تلاش می کند تا هر چه زودتر و بیشتر از نفوذ امریکا بکاهد. روسها  درین راستا با کشورهای بلوروس، قزاقستان، قرغیزستان، تاجکستان، ازبکستان و ارمنستان معاهدات ستراتیژیک به امضا رسانده اند.

گرجستان از کشورهایی  حوزه قفقاز است که رئیس جمهور آن بعد از انقلاب نارنجی گوش به فرمان امریکا شد. این کشور چون خود را زیر فشار روسها می بیند، لذا پیوسته تلاش دارد تا شامل پیمان ناتو گردد اما همیشه با مخالفت شدید روسیه رو به رو شده است. وقتی نیکولا سارکوزی در فرانسه به قدرت رسید از پیوستن گرجستان و اکراین به این پیمان جداً جلوگیری کرد و شمولیت گرجستان و اکراین را پیش در آمدی برای جنگ با روسیه دانست و به این خاطر اعضای دیگر پیمان ناتو نیز با آن مخالفت کردند.

 ابخازیا و اوسیتیای جنوبی که از زمان اتحاد شوروی تا حال به عنوان دو منطقه خود مختار شناخته می شد اما گرجستان همیشه بر آنها ادعای ارضی داشت، یکی از مهمترین گرهگاه های تضاد میان روسیه و گرجستان به حساب می آید. یزرگترین لوله نفت امریکایی جهان از اوسیتیای جنوبی می گذرد و به این دلیل این منطقه برای امریکایی ها بسیار با اهمیت است. گرجستان با این تحلیل که غرب او را در برابر روسیه حمایت می کند، نیروهای خود را به اوسیتیای حنوبی اعزام کرد که در مرکز آن تسخینوالی مرکز جا به جا شدند و وقعی به روسها نگذاشت. روسیه که از زمان فروپاشی اتحاد شوروی بارها طعم تلخ تحقیر غرب را چشیده بود، این بار با پیشرفته ترین سلاح ها به گرجستان و اوسیتیا حمله کرده، گرجستان را گوشمالی سختی داد و نیروهای اتمی خود را نیز در دریای سیاه به حالت آماده باش در آورد که اگر غربی ها مداخله کنند به آنها نیز جواب بگوید. روسیه به خاطر ایجاد سپر دفاعی امریکا در پولند و چک که ظاهراً امریکایی ها حمله اتومی ایران را بهانه می کنند نیز عصبانی بود و باری اخطار داد که اگر این دستگاه نصب شود، با موشکهای اتومی روسیه نابود خواهد شد و بدینگونه تنش میان امریکا و روسیه به اوج خود رسید.  شکست گرجستان که با تحقیر زننده ای همراه بود، امریکایی ها و اروپایی ها را در وضعیت دشواری قرار داد، اما روسیه با تهدید  اسلحه اتومی خود غرب را نیز بیچاره ساخت. تا اینکه گرجی ها از اوسیتیا برآمدند و روسها برای تضمین دایمی دهانه ی قفقاز، استقلال این دو منطقه  را به رسمیت شناختند. فغان های امریکا  مبنی بر داشتن منافع درین منطقه  از سوی روسها با تمسخری که "شما از آنسوی دنیا درین جا منافع دارید ولی ما در دو قدمی منافعی نداریم"، جواب داده شد. به این صورت وقتی ایالات متحده امریکا قدرت خود را با سلاح و زرادخانه اتومی بر جهان تحمیل می کرد و باید همه گوش به فرمان او  و منافع جهانی او عمل می کردند، این روسیه بود که با همان زرادخانه به جنگ او رفت و به تحقیر یکی از متحدان آن و شکستن طلسم « نظم نوینش» پرداخت.

قبل از جنگ گرجستان، غربی ها و تئوریسن های سرمایه داری تبلیغ می کردند که روسیه  دیگر به دنیای سرمایه داری پیوسته و جزوی از هشت کشور صنعتی جهان است. لذا با این کشور نه تنها مشکلی نداریم که در حوادث جهانی متحدانه عمل خواهیم کرد؛ اما امریکا این حقیقت را فراموش کرده بود که رابطه میان کشورهای بزرگ سرمایه داری  تنها بر اساس منافع تعیین می گردد و از یاد برده بود که دو جنگ جهانی نه میان کشورهای سرمایه داری و غیر سرمایه داری که میان خود آنها به وقوع پیوسته بود و بدین صورت بار دیگر می تواند چنین جدل هایی به راه بیافتد. 

 امریکا خود را تنها قدرت جهان می پنداشت و معتقد بود که هیچ کسی بدون اجازه و فرمایش او نمی تواند در جایی اقدام کند و تمام حوادث جهان باید از کاخ سفید جواز بگیرد، ولی این حمله عکس آن را اثبات کرد که حتی دوستانش در گروه هشت کشور صنعتی نیز  به تهدید منافع او بر خواهند خاست و او را در برابر چلنج هایی سخت قرار خواهند داد. امریکا حال نه تنها در برابر 5 اژدهای روز اول قرار دارد که در برابر اژدهایان به مراتب بزرگتر و زهری تری نیز  قرار گرفته و با گذشت هر روز تضاد میان آنها جان می گیرد. وینزویلا، بولیوی، نیکاراگوا و چندین کشور دیگر امریکای لاتین اکنون رو به کوبا کرده،  نه تنها تلاش می نمایند تا منافع امریکا را درین قاره که سالها در استثمار امریکا زیسته بودند، محدود بسازند که سفر بوش را برای تشکیل بازار مشترک این قاره به تمسخر گرفتند و اعلام کردند که ایالات متحده به خاطر استثمار و بهره کشی هرچه  بیشتر خلقهای این قاره چنین بازاری را می سازد و به این ترتیب  جورج بوش را با دستان خالی، با تظاهرات و شعار های «یانکی به خانه ات برگرد» بدرقه کرده، به واشنگتن فرستادند.  لذا به روشنی  میتوان گفت که حوادث اخیر در جهان نه تنها نظم نوین امریکا را به تمسخر گرفت که چلوصاف تیوری پایان تاریخ فوکویاما را هم از آب کشید. 

ایران به دنبال سودهای کلان تر در افغانستان

ایران که با افغانستان بیش از 750 کیلومتر مرز مشترک دارد، طی سی سال گذشته یکی از مداخله گران اصلی و آتش بیار بزرگ جنگ در افغانستان بود و پیوسته به تقویت جناح های معینی در افغانستان می پرداخت و یکی از جناح های رقیب را تمویل و مسلح می کرد. اکنون که وضعیت امنیتی  روز تا روز بدتر میشود، ایران تلاش می کند تا از آب گل آلود ماهی مراد بگیرد.

ایران که مدتی در عراق با امریکا رویارویی داشت پس از انجام مذاکرات این تنش ها کاهش یافت . ایران در عراق به دنبال منافع خود با استقرار حکومت مقتدر شیعه می باشد و فکر می کند با چنین حکومتی می تواند در معادلات منطقه در آینده نقش مهم تری بازی کند. امریکا بعد از دو نشستی که با ایران داشت، از اعتراضات خود مبنی بر مداخلات ایران در عراق کاست و بعد امریکایی ها اعلام کردند که گراف حملات در عراق پائین آمده است. چند تن از افراد القاعده که از عراق به وزیرستان رفته و در افغانستان دستگیر شدند، اعتراف کردند که از راه ایران به پاکستان انتقال یافته و ابو ایوب المصری رهبر جنگجویان القاعده در عراق که به دیدن اسامه و الظواهری به پاکستان آمده بود، نیز اعلان کرد که از راه ایران به وزیرستان رفته است. این حرکت نشان می دهد که ایران نمی خواهد نیروهای القاعده در عراق با شیعه ها و امریکایی ها بجنگند و به این خاطر درین چند ماه بیشترین نیروهای القاعده توسط ایرانی ها به وزیرستان منتقل شدند و علت تشدید جنگ در افغانستان و پاکستان همین ازدیاد نیرو می باشد.

ایران با اینکه به دنبال تقویت بنیادگرایان طالب در غرب افغانستان است، در کنار آن نیروهای جهادی وابسته به خود را همچنان در کابل و ولایات غربی افغانستان تقویت و حمایت می کند. ایرانی ها از یکسو بد ترین و فاشیستی ترین بر خوردهایی با مهاجرین داشته و پیوسته بر آنان فشار می آورند که از آن کشور برآیند و بر زندگی آنان رحم نمی کنند و تل سیاه را همچنان پر نگه می دارند و از سوی دیگر تازه تصمیم گرفته است تا بار دیگر اردوگاه شمس آباد را فعال بسازد. این اردوگاه که در زمان تجاوز روسها به خاک افغانستان کلان ترین اردوگاه در ایران به حساب می آمد و بعد از سقوط دولت نجیب تمام مهاجرین از آن برآمده به افغانستان برگشتند یا در شهرهای دیگر ایران پراکنده شدند، این اردوگاه به وسیله نیروهای امنیتی ایران کاملاً ویران شد و حال دولت ایران تصمیم برپایی دوباره آن را گرفته، گزارش هایی میرسد که روزانه چندین لاری بار از مهاجرین مناطق غربی افغانستان به این اردوگاه سرازیر می شوند و از مدتی به این سو سرگروپ های زمان جهاد را در بیرجند جمع کرده و در کنار عده ای از قوماندانان طالب به آنان نیز امکانات میدهد. ایران بار دیگر می خواهد تا از میان این افراد که در اردوگاه متمرکز میشوند، چون گروپ های سابق حزب اللهی نیروی مسلح قوی بسازد و در معادلات بعدی قدرت آنها را به سود خود استعمال کند. ایران جاده میان مشهد و هرات ، زابل و زرنج را پخته کاری کرده، برای هر دو ولایت برق داده و به شهر زرنج آب نیز رسانده است و حال تصمیم دارد که برای ولایت فراه هم برق بدهد و هم جاده 120 کیلومتری میان طبسین – فراه را قیرریزی کند و به این صورت فراه را با بیرجند وصل کند. تمام این تلاش ها نشان می دهد که ایران به فکر آنست که اگر روزی تجزیه ای در افغانستان به وجود آید، سهم خود را به آسانی بگیرد. اخیراً مجله ی اتلانتا  در امریکا نفشه جدید منطقه را چاپ کرده که در آن غرب افغانستان به ایران یا پارسیا تعلق گرفته است. ایران علاوه به آنکه اصل فعالیت های مسلحانه افرادش را در غرب افغانستان سازماندهی می کند، در کابل نیز بیشترین نفوذ میان قدرت حاکمه داشته، در میان رسانه های افغانستان از نفوذ بالای بر خوردار می باشد، رد پای ایرانی ها را می توان در بسیاری از تلویزیون ها، رادیوها و نشرات چاپی به روشنی دید. تا جایی که به خاطر این نفوذ مدیران بعضی از روزنامه آن را تحمل نکرده ، استعفا می دهند. ایران به افغانها کتاب کمک می کند و ظاهراً به فکر بالا رفتن سطح و سواد فرزندان افغان اند اما در خود ایران شهریه را دوچند می سازد و به بهانه های مختلف راه ورود اکثر اطفال را به مکاتبش می بندد. ایران در درون ارگ هم نفوذ دارد و گاهی چای پولی ارگ را هم می پردازد و به این خاطر است که امرالله صالح از مداخلات ایران در همزبانی با خارجی ها یاد می کند ولی کرزی خود را بی خبر می اندارد و از آن انکار می کند. شورای نظار و جمعیت ربانی نیز در روابط نزدیکی با ایران قرار دارند و از زمان درگیری آنها با طالبان مورد حمایت ایران قرار دارند.  به این خاطر ایران مترصد فرصت است و تا آنزمان کوشش می کند تا از ترانزیت میان چاه بهار و زرنج، از سرک حلقوی میان مشهد و تاشکند، از دریای هریرود جهت انتقال آب آمو به غرب ایران و بر صدر همه از آب دریای آمو بیشترین سود را ببرد و همچنان تنور جنگ را به نفع خود در افغانستان گرم نگهدارد و مترصد فرصت های  کلانتر و طلایی تر باشد.

انتخابات ریاست جمهوری؛ واقعیت یا ترفند؟

ازچندی به اینسو بار دیگر سر و صدای انتخابات ریاست جمهوری به راه افتاده که گاهی یکی و زمانی دیگری برای رسیدن به این مقام دندان خایی می کند. نام هایی چون جلالی و خلیلزاد سر زبانهاست، و بشردوست، جبار ثابت و حلیم تنویر قبلاً خود را با وارخطایی نامزد کرده و کمیسیون برگزاری انتخابات نیز گفته است که تا حال بیش از یکصد ملیون دالر جمعاوری نموده و سر از اول ماه  اکتوبر پروسه کارت رای دهی را به راه می اندازد. کرزی نیز تلاش دارد که بار دیگر به این چوکی برسد و تا حال چند بار ابراز داشته که اگر مردم او را بخواهند، خود را نامزد خواهد کرد.

اینکه شرایط  و وضعیت امنیتی چقدر اجازه خواهد داد که چنین انتخاباتی انجام شود معلوم است که درتعدادی از ولایات دولت قدرتی ندارد و کارمندان دولت بر برخی از جاده های عمومی، عبور و مرور نمی توانند و روزانه دهها لاری در شاهراه های عمومی به آتش کشیده می شود. در عده ای از ولسوالی ها نیروهای دولتی توان بیرون رفتن از حریم ولسوالی را ندارند و به این خاطر همه می پرسند که انتخابات چگونه برگزار خواهد شد.

مردم آنچه درین شش سال از دو انتخابات دیده اند چیزی جز فقر و فساد نیست، بسیاری ازین مردم درین انتخابات شرکت نخواهند کرد، مخصوصاً که فهمیده اند دولت افغانستان زیر حمایت خارجی ها چندان صلاحیتی ندارد و رئیس جمهور شان از بی صلاحیتی گریه می کند، بیشتر آنها را به اصل مشکل متوجه می سازد. وقتی کرزی در انتخابات ریاست جمهوری گذشته برنده شد و مردم فکر می کردند که با دادن رای به او چیزهایی بسیاری خوب خواهد شد و جنایتکاران از قدرت به زیر خواهند افتاد ولی عملا نه تنها این کار صورت نگرفت که مردم در فقر چند لایه فرو رفتند و جنایتکاران رنگارنگ دیگر به قدرت چسبیدند و توسط کرزی اعزاز و اکرام شدند. به همین دلیل بود که در انتخابات پارلمانی کمتر از پنجاه درصد مردم شرکت کردند، در کابل پایتخت افغانستان که بسیاری از نمایندگان طیف های مختلف سیاسی در ان حضور دارند، فقط 29 درصد در انتخابات پارلمانی شرکت نمودند و بر چنین رای، انتخاب و کاندیدها دست رد گذاشتند. این بارهم کرزی اعلام می دارد که اگر مردم از او بخواهند که خود را کاندید کند، دست به چنین کاری می زند که معلوم است، هدف از مردم درینجا کیست و چگونه از او خواهند خواست که خود را کاندید کند و درین زمان چه کار مثبت و تحولی در زندگی مردم رخ داده که از او چنین دعوتی به عمل آورند؟

این انتخابات در حالی قرار است بر گزار شود که هفت ملیون نفر در افغانستان زیر خط فقر زندگی می کنند و مردم در عده ای از ولایات برگ درخت می خورند، چهار ملیون نفر آواره اند و چهار ملیون جریب زمین چپاول شده است و روزی نیست که از سوی جنایتکاران مسلح بر دختران کمتر از ده سال تجاوز گروهی صورت نگیرد و خود کرزی هم حکم رهایی بعضی از آنها را صادر می کند!! هفتصد هزار طفل به مکتب رفته نمی توانند و روزانه حد اقل  بیست نفر در اثر حملات طالبان و امریکایی ها به قتل می رسند. مردم از فاقگی اطفال شان را می فروشند و بیش از چهار ملیون نفر بیکار اند و گراف جرم و جنایت به بلندترین سطح خود رسیده است. با این همه معلوم نیست کرزی چه حرفی برای گفتن دارد که بار دیگر مردم او را  دعوت به چنین کاندیداتوری نمایند.

خلیلزاد نیز هوای تخت پاچاهی افغانستان را در سر دارد و باری هم اعلان کرد که چنین اشتیاقی ندارد، اما اگر مردم افغانستان بخواهند حاضر است که خود را کاندید کند. شایعاتی وجود دارد که بسیاری از جنگسالاران و مشتاقان خلیلزاد بار بار از او دعوت می کنند که بیاید و زمام امور را در دست گیرد که این ملت در چنین وضعیتی سخت به رهبر احتیاج دارد و این فقط او است که از عهده این کار بر می آید!! بعضی ها به این باور اند که جبهه ملی نیز چشم به خلیلزاد دارد و تماس هایی نیز میان آنان وجود دارد.  درمیان مردم این گپ به صراحت بیان می شود که هر که را امریکا بخواهد به قدرت خواهد رسید و به این خاطر همه چشم به انتخابات امریکا دوخته اند و فکر می کنند که اگر جمهوریخواهان برنده شوند، بخت خلیلزاد بالا خواهد گرفت و عده ای حتی به این باورند که اگر دموکراتها ببرند باز هم خلیلزاد انتخاب امریکا خواهد بود و گزارشاتی تلویحاً از جدل میان وزارت خارجه، پنتاگون و سازمان سیا بر سر سه کاندید میرسد و بعضی جلالی را هم درین لست فکر می کنند، کسی که ازمدتها سر زبانهاست و گاه نا گاه در مطبوعات بیرون به عنوان زمامدار آینده مطرح می گردد. پس دیده می شود که تعیین رئیس جمهور در داخل افغانستان زیاد جذابیت نداشته بلکه در بیرون هلهله بیشتری دارد.

بسیاری به این باور اند که در صورتی در داخل افغانستان زمینه برگزاری انتخابات مساعد نباشد، بازهم با فسادی که در دستگاه وجود دارد، رای انداختن و اعلان هزاران رای در صندوقها کار مشکلی نیست. مهم این است که اجماع جهانی روی کدام کاندید صورت میگیرد!! ورنه کی نمی داند که انتخاب واقعی بعد از رای مردم مشخص می گردد، در افغانستان عموما شایعات به واقعیت می پوندد و چون دو رای می تواند در مقابل 12 رای کامیاب شود، پس چرا درین وضعیت با رای مثلا 20 در صد نمیشود که رای صد درصد اعلان شود چیزی که در کنفرانس بن  چنین معجزه ای شد و به اثبات رسید که اگر خارجی ها بخواهند هرکاری کرده می توانند.     

پاکستان؛ نوې څیره، زوړ سیاست

وروسته له دې چې د پاکستان نظامی ولسمشر د "دموکراسی غوښتونکو" تر فشار لاندې له واک څخه لیرې کړای شو، نوې څیره چې هیڅکله یې د پاکستان د ولسمشرۍ خوب هم نه لیدو، د پاکستان د نوی ولسمشر په توګه وټاکل شوه. دغه نوې څیره د پاکستان په تاریخ کې یوه تر ټولو پیژندل شوې فاسده څیره ده. آن هغه وخت چې بینظیر بوټو ژوندۍ وه، آصف علی زرداری چې اوس د پاکستان نوی ولسمشر دی، د پاکستان د خلکو ګوند (پی پی پی) زیاتره غړی د هغه د فساد له کبله ترې بیزاره وو. په پاکستان کې دننه د نظامی ولسمشر پر ځای د زرداری ټاکلو ته ولسی پرګنو هم هرکلی ونه وایو، مګر د افغانستان چارواکو دغه بدلون ته په نیکه سترګه وکتل او فکر یې وکړ چې نور به پاکستان په افغانستان کې له لاس وهنې څخه لاس واخلی. خو د پاکستان سیاست دومره خام نه دی چې د څیرو په بدلیدو سره هر څه بدل شی.

پاکستان په خپل تاریخ کې هیڅکله په افغانستان کې د پیاوړی دولت غوښتونکی نه و او نه دی. له دې کبله د افغان چارواکو خوشحالی ښایی دومره پر ځای نه وی. وړاندې له دې چې زرداری د پاکستان د نوی ولسمشر په توګه وټاکل شی، په کراتو یې ویلی وو چې هغه به د طالبانو او نورو ترهګرو پر فعالیتونو بندیز ولګوی او هغوی به غیرقانونی وګرځوی. خو پاکستان داسې هیواد نه دی چې غیرنظامی ولسمشران وکړای شی د هغه هیواد برخلیک بدل کړی او یا یې په سیاست کې د پام وړ بدلون راولی. په پاکستان کې هر څه د نظامیانو او په ځانګړی توګه د آی اس آی لخوا تر سره کیږی. آی اس آی هغه استخباراتی شبکه ده چې په سنتی ډول اسلامپالی په کې تر ټولو زیات رول لری او دغه اسلامپالی په یوه ډول له طالبانو سره تړاو لری. له دې کبله څو وارې چې امریکایی ځواکونو له عملیاتو وړاندې، آی اس آی ته خبر ورکړی و، د امریکاییانو عملیات له ماتې سره مخامخ شوی وو، ځکه طالبان یا د القاعده غړی د آی اس آی لخوا له عملیاتو نه خبر کړای شوی وو. اوس هم د پاکستان نوی غیرپوځی حکومت په هیڅ ډول نشی کولای آی اس آی تر کنترول لاندې راولی. آی اس آی د طالبانو په شتون کې خپله بقا او ګټه وینی. نو ځکه یې د سپټامبر 11 له پیښې وروسته طالبان او نور ترهګر وساتل، هغوی یې نور هم پیاوړی کړل او د دې لپاره چې له لویدیځ نه ملیاردونه ډالره لاس ته راوړی، په قبایلی سیمو کې یې طالبان راوپارول او د دې لپاره چې د لویدیځ زړه او ډالرې لاس ته راوړی، کله ناکله د ترهګرو پر ضد عملیات تر سره کوی. نیویارک ټایمز په خپل وروستی رپوټ کې د قبایلو د یوه مشر له خولې لیکلی دی: "دولتی سرتیری دلته راځی، پر څو خالی کورونو ډزې کوی او بیرته ځی. دا د امریکا د تیرایستنې لپاره یوه ننداره ده."

د زرداری میرمن بینظیر بوټو که څه هم د ترهګرانو په لاس ووژل شوه، خو کومې جرړې او ځواک چې ترهګران په پاکستان کې لری او له بل پلوه آی اس آی هم له هغوی نه ملاتړ کوی، د زرداری د نوی حکومت لپاره به ډیره ستونزمنه وی چې ځان له طالبانو سره مخامخ کړی، ځکه آی اس آی د پاکستان په دولت کې دننه د دولت رول لری. د بریټانیا چاپ ورځپاڼې هِرالډ ټریبیون د غبرګولی د څلورمې نیټې په ګڼه کې د اسټرالیا د ملی پوهنتون استاد امین صیقل لیکنه خپره کړه. امین صیقل په دغه لیکنه کې د آی اس آی اغیزې او ځواک ته اشاره کوی او لیکی: آن که جنرال مشرف په خپله وغواړی په افغانستان کې لاس وهنه ونشی، هغه ژمنه کولای نشی چې آی اس آی به دا کار ونکړی. له دې کبله کله چې د مشرف په څیر پوځی ولسمشر نشی کولای د آی اس آی مخه ونیسی، زرداری چې یو فاسد سیاستوال دی او د ولس ملاتړ له ځانه سره نه لری، هیڅکله به دغه کار تر سره نکړای شی.

د امریکا متحدو ایالتونو چې د ترهګرۍ په وړاندې جګړه کې نور نشو کولای په پاکستان کې د مشرف له لارې خپلې موخې تر سره کړی، د هغه له ملاتړ نه لاس په سر شول او داسې څوک یې د هغه پر ځای راوست چې د فساد دوسیې لری او د خپل ځان د ساتلو لپاره د امریکا هر ډول امر او دستور ته غاړه ږدی. امریکا په پاکستان کې د ترهګرانو د پټنځایونو د ویشتلو او پر هغوی باندې د برید د تر سره کولو لپاره داسې چا ته اړتیا درلوده چې د هغوی په وړاندې ونه دریږی. د امریکا ولسمشر په ډاګه اعلان وکړ چې باید د ترهګرانو ځالې په پاکستان کې په نښه شی، ځکه وروسته له هغې چې پاکستانی طالبانو د پاکستان له ائتلافی دولت سره جوړجاړی وکړ، په افغانستان کې د ترهګرانو بریدونه خپلې وروستۍ کچې ته ورسیدل او آن د ناټو او امریکا ځواکونو ته یې زیات تلفات واړول. کرزی هم په ډاګه اعلان وکړ چې نور د پاکستان لخوا د ترهګرانو بریدونه زغملی نشی او هغه به پر ترهګرانو باندې د پاکستان په خاوره کې برید وکړی! امریکایی ځواکونو د جون په میاشت کې د پاکستان یوه سرحدی پوسته هغه وخت تر هوایی برید لاندې راوستله چې پاکستانی سرتیرو پر امریکایی ځواکونو ډزې وکړې تر څو له پاکستانی طالبانو نه ملاتړ وکړی. په دغه برید کې یوولس پاکستانی سرتیری ووژل شول. له دغې پیښې وروسته، امریکایی ځواکونو څو وارې په پاکستان کې دننه د ترهګرانو پر مورچلو او پټنځایونو هوایی بریدونه کړی، چې د ترهګرانو تر څنګ یې ملکی وګړو ته هم مرګ ژوبله اړولې ده. په همدې وروستیو کې آن د امریکا کمانډو ځواکونو په وزیرستان کې عملیات وکړل او څو تنه ترهګر یې ووژل. دغو بریدونو چې د پاکستانی چارواکو غصه راوپاروله، د پاکستان د پوځ مشر اشفاق کیانی اعلان وکړ چې هیچا ته به اجازه ورنکړی چې د پاکستان په خاوره کې عملیات تر سره کړی. دا دویم ځل دی چې پاکستانی چارواکی اعلان کوی چې د امریکا پر هلیکوپترو یې هغه مهال ډزې کړی چې غوښتل یې د پاکستان خاورې ته راننوځی. دغه ادعاګانې د امریکایی ځواکونو لخوا تایید شوی نه دی.  که امریکایی ځواکونه وغواړی په پاکستان کې عملیات وکړی، لکه څو وارې چې یې پر ترهګرو هوایی بریدونه وکړل، نه زرداری او نه اشفاق کیانی هیڅ یو به هم د هغوی مخه ونه نیولای شی.

زرداری په داسې ستونزمنو او کړکیچنو حالاتو کې د پاکستان د ولسمشرۍ پر پالنګ ډډه وهی چې له یوه پلوه ترهګر د هغه د زنې لاندې په اسلام آباد کې بریدونه تر سره کوی (د پاکستان پر مریَټ هوټل باندې برید، د 53 کسانو وژنه او له 260 څخه د زیاتو ټپی کیدنه) او له بل پلوه زور یې پر آی اس آی نه رسیږی؛ د هیواد اقتصادی وضعیت له کړکیچ سره مخامخ دی او خلک تر وروستۍ کچه له دولت څخه ناراضه دی. زرداری نوې څیره ده، خو د افغانستان په هکله د پاکستان سیاست هماغه زوړ او پخوانی سیاست دی. که زرداری ونکړای شی د پاکستان اوسنی کړکیچن حالات کنترول کړی، دغه کمزوری به نه یوازې په افغانستان کې لاس وهنې زیاتې کړی، چې په خپله پاکستان به نور هم د ترهګرۍ په لمبو کې ستی شی او دغه کار به بالاخره پوځیانو ته بهانه په لاس ورکړی او ډیر ژر به پاکستان د یوې بلې پوځی کودتا شاهد وی.

امریکا باز هم عسکر و افسر می آورد

بعد از یازدهم سپتامبر، نیروهای امریکایی با عده ای از نیروهای کشورهای اروپایی با حمایت اتحاد شمال زیر نام  ائتلاف بین المللی ضد تروریزم وارد افغانستان شدند. در آن زمان این یکی از اهداف اساسی امریکا بود که افغانستان را به عنوان چهار راه آسیا می دانست و به این خاطر جنرال جان ابی زید که قوماندان 25 هزارنیروی امریکایی در آسیا بود به صراحت گفت که «افغانستان درمیان روسیه، چین و هند قرار دارد و جزئی از منافع امریکاست» و جنرال دیگر امریکایی در پنتاگون ابراز داشت که «تمام صحبت ها اینجا روی کم کردن نیرو در عراق میچرخد ولی در مورد افغانستان اصلاً از اخراج نیروهای امریکایی از آن کشور نه تنها چیزی گفته نمی شود که به ازدیاد  نیرو هم فکر می شود».

در مورد افغانستان، دو حزب دموکرات و جمهوریخواه امریکا هم نظر اند که باید سربازان بیشتری به افغانستان فرستاده شود. حال که امریکا با جنگ اوسیتیا تکان سختی خورده، ضرورت بیشتر حضور قدرتمند خود را در افغانستان احساس می کند. مخصوصاً که روس ها در تبلیغات گسترده ای شان پیوسته شکست امریکایی ها را در افغانستان پیش بینی کرده، از یک طرف تلاش می کنند تا پای امریکایی ها بیشتر در باتلاق افغانستان فرو رود و از سوی دیگر به هیچ عنوان خواهان پیروزی طالبان در افغانستان نیستند، چون با این پیروزی کشورهای آسیای میانه را در تیررس تهدید آنها می یابند. امریکا تا حدی بعد از حوادث اخیر در پاکستان و حمله بر هوتل ماریوت به این نتیجه رسیده است که باید نیروهایش را در پاکستان نیز مستقر سازد.

امریکا تصمیم دارد که برای مدت نامحدودی در افغانستان باقی بماند و به این خاطر کرزی وظیفه دارد تا برای این حضور زمینه سازی قانونی کند و قبل از به سر رسیدن وظیفه اش باید این عبای قانونی معاهده ستراتژیک را بدوزد. تا حال دوبار این معاهده به امضا رسیده است ولی امریکاییان نسبت به آن مطمئن نیستند. قرار است این معاهده با کمیسیونی به ریاست سپنتا در پنج سنبله در امریکا، بار دیگر مورد بحث قرار داده شود و این بار امکان می رود که این معاهده در پارلمان نیز به تصوبب برسد، تا تشویش رهبران امریکا کاملاً بر طرف گردد.  امریکا برای حضور قانونی اش به زودی مشکلات را از سر راه برخواهد داشت و به این خاطر بی دغدغه دست به ازدیاد نیرو خواهد زد. آوردن چهار و نیم هزار نیروی تازه دم به افغانستان، به تصوبب این معاهده و انتخابات امریکا موکول گردیده و به این خاطر می گویند که این نیرو بعد از پنج ماه وارد افغانستان می گردد.

امریکاییان عموماً زمانی دست به ازدیاد نیرو می زنند که وضعیت فوق العاده خراب شده باشد و مردم نسبت به آوردن نیروی جدید اعتراضی نداشته، طرفداران جامعه جهانی در افغانستان این ضرورت را تبلیغ کرده، ذهنیت ها آماده شده باشد. امریکایی ها در حالی تصمیم به افزایش نیرو در افغانستان دارند که طالبان تا دروازه های کابل رسیده و مردم در برابر عملیات این نیروها شدیداً اعتراض داشته، به این باور اند که این نیروها با گذشت هر روز غایله را فاجعه بارتر می سازند. بعضی این شیوه کار نیروهای امریکایی را اشتباه ارزیابی کرده، اما عده ای آن را سیاست امریکا می دانند. در حادثه شیندند که بوش و گیتس از کشته شدن 90 نفر بیگناه ( 15 مرد، 15 زن و 30 طفل) معذرت خواستند، اما قوماندانان امریکایی در افغانستان آن را قتل 5 تا 7 نفر نامیدند و اهمیتی برای شان نداشت که چه کسانی به قتل رسیدند و آیا درمیان آنها طالب بود یا خیر.

 نیروهای امریکایی درافغانستان  در حالی  رو به افزایش می گذارد که جنگ در پاکستان بالا گرفته و هوتل امریکایی مریوت در اسلام آباد نیز هدف قرار داده شد و اکنون امریکایی ها خود را مجبور دیده اند که  اعلان کنند «ریشه های تروریزم در پاکستان است و باید در آنجا خشکانده شود». اینکه امریکایی ها بعد از 7 سال به چنین نتیجه ای رسیده اند و  این نیروها با 71 هزار تن در افغانستان چه کردند که حال باید در پاکستان بکنند و چرا هر روز از شکست این نیروها در مطبوعات غربی صحبت می شود، معلوم است که در پاکستان نه تنها در جهت صلح و ثبات کاری انجام نخواهند داد که جنگ شدت بیشتری کسب خواهد کرد و به استقرار نیروهای آن در پاکستان دست خواهند زد. بسیاری می پرسند که آیا امریکا نمی خواهد در پاکستان نیز نیروهایش را به سلسله جابجایی نیرو مستقر سازد؟ مخصوصاً که پاکستان در رابطه بسیار نزدیک با چین قرار داشته و علاوه به اینکه در بندر گوادر سه ونیم ملیارد دالر سرمایه گذاری مشترک دارند، قرار است با سرمایه مشترک کارخانه طیاره سازی تمرینی را ایجاد کنند و کنترول سلاح های اتومی پاکستان را با پیشروی که طالبان در آن کشور دارند به دست بگیرد. این ها از مسایل مهم دیگری است که نمی تواند نگرانی جدی امریکا را درین منطقه برنیانگیزد و نه تنها به فکر استقرار نیرو در افغانستان چه که در پاکستان هم نباشد. این سر آغازیست که از انتقاد و کمک به پاکستان شروع شده و تا جا به جایی کامل نیرو در افغانستان و پاکستان ادامه پیدا خواهد کرد. علاوه برین امریکا تصمیم به ساختن نیروی مشترک پاکستان، افغانستان و امریکا به نام مبارزه با طالبی شدن درین منطقه دارد که به این صورت جابه جایی نیروهایش در خاک پاکستان را در نظر گرفته است.

جنایات روزافزون در شمال

 از تجاوز برطفل 11 ساله ای در جوزجان چند روز نگذشته بود که چند واقعه ی دیگر تجاوز در ولایت کندهار، بلخ و سرپل صورت گرفت. درکندهار پدر و فرزندی مورد تجاوز سه تن از افراد پولیس ملی قرار گرفتند، در ولایت بلخ طی چند ماه اخیر ده واقعه تجاوز ثبت شده که زشت ترین آن تجاوز برطفل پنج ساله ای است که فعلاً در شفاخانه مزارشریف بستری است. و واقعه ی اخیر در ولایت سرپل در قریه چلم گم می باشد که از سوی پسر حاجی پاینده یکی از اعضای پارلمان صورت گرفته است.

تجاوز برعفت و ناموس مردم به هر شیوه وتوسط هر فردی که باشد جنایت نابخشودنی است. ولی اگرعاملین جنایت کسانی باشند که خود مسوولیت حفظ امنیت را به دوش داشته و به خصوص که در جریان وظیفه جنایاتی را مرتکب و بر عفت مردم تجاوز کنند و یا هم از سوی کسانی صورت گیرد که پدرانشان برای مردم دیگر به اصطلاح قانون بسازند و ادعای نمایندگی مردم را بنمایند اما پسران شان با استفاده ازامکانات و قدرت پدر دست به جنایات و تجاوز بزنند، باید به شدیدترین نحو مجازات شوند.

پرده از چهرهء همچو افراد زمانی برداشته می شود وقتی که پسر 22ساله ی شان دست به تجاوز بر عفت مردم میزند و درین جرم دو تن دیگر راشریک میسازد، فوراً دست به کارشده جوان 22ساله راطفل نابالغ و معصوم جلوه داده برایش تذ کره 14ساله می سازند تا برای رهایی چند روز بعدش زمینه رامساعد سازند. و تأسف بیشتر درینست که از یکسو دختری مورد تجاوزقرارگرفته وظلمی بر اوصورت می گیرد و از سوی دیگر فامیل وی تهدید می کند اگر مجرم مورد مجازات قرار نگیرد و در حق شان بی عدالتی شود دختر خود را خواهند کشت.

مردم ما که در سراسرکشور از زورگویی و جنایات روزافزون به ستوه آمده اند در موجودیت فساد اداری گسترده و تسلط تفنگ داران و زورگویان امید به بهتر شدن اوضاع و تأمین عدالت و حفظ امنیت شان نخواهند داشت.

د جنګسالارانو ښکر په ښکر کیدل

په دې وروستیو کې کله چې جنرال(!) دوستم له خپلو پنځوسو ملیشه و سره یو ځای د اکبربای پر کور برید وکړ او هغه یې له ځانه سره یووړ، د کورنیو چارو وزارت لخوا د هغه کور کلابند او اکبربای د دوستم د ملیشه و له منګولو څخه خوشی کړای شو. د یادولو وړ ده چې د انسان تښتونې په دې پیښه کې د ملی کنګرې مشر لطیف پدرام هم شامل او د دوستم په کور کې موجود و.

د دوستم لخوا د اکبربای پر کور برید کول څو اړخونه لری چې د پام وړ ګڼل کیږی. دا پیښه وړاندې له هرڅه ښیی چې جنګسالاران د خپلو ګټو د لاس ته راوړلو لپاره له خپل شخصیت، عزت، دوستۍ او ملګرتیا څخه تیریدلی شی. اکبربای په تیر وخت کې د دوستم د قومندانانو له ډلې شمیرل کیده، خو نن ورځ دواړه د یوه بل په وړاندې ولاړ او یوه بل ته یې غاښونه تیره کړی دی. د پرون ورځې ملګرتیا، نن په دښمنۍ اوښتې او یو د بل وینو ته تږی دی. له بل پلوه پدرام چې تل د روشنفکرانو اکتونه او اداګانې کوی او خپل ځان د ملی او پرمختللو مفاهیمو پلوی بولی، د دوستم په څیر انسان له کوره سر راوباسی او په دې توګه ثابتوی چې جنګسالارانو د خپلې واکمنۍ لپاره څومره پاخه ایدیولوګان په خپل څنګ کې ساتلی دی.

د دوستم د کور د کلابندۍ په غبرګون کې د دوستم پلویانو دولت وګواښه چې که له جنرال(!) دوستم څخه بخښنه ونه غوښتل شی، د شمال اته ولایتونه به خپل ملاتړ له دولت څخه واخلی او هغه به له ننګونو سره مخامخ کړی. د دوستم پلویان په دې پوهیږی چې د افغانستان دولت دومره بې کفایته او بې وسه دی چې هغوی په رښتیا کولای شی د افغانستان مرکزی دولت ته چیلنج ورکړی.  اکبربای هم د دوستم د پلویانو د ګواښونو په بدل کې ګواښ کړی چې که چیرې کرزی ونکړای شی دوستم محاکمه کړی، هغه او پلویان او ملګری به یې د افغانستان د تابعیت تذکرې، کرزی ته ورکړی او دا هیواد به خوشې کړی او یا به له کومې بلې طریقې کار واخلی!

دوستم چې د ملی جبهې (په اصطلاح د افغانستان د دولت اپوزیسیون) غړی او د افغانستان د وسله والو قواو درستیزوال دی، په ورته وخت کې په دوو کارتونو لوبه کوی (که څه هم د افغانستان د دولت زیاتره لوړپوړی چارواکی هم په دولت کې دی او هم په اصطلاح د دولت د اپوزیسیون غړی). دوی د دواړو کارتونو په درلودلو سره له یوې خوا دولت ګواښوی او له بلې خوا خلک. د دولت او جنګسالارانو د موږک او پیشو لوبې په منځ کې تل خلک تر پښو لاندې شوی او د دوی د ناوړه سیاستونو قربانی کیږی. د ملی جبهې ویاند هم په ډیر سپین سترګی توب اعلان وکړ چې دا د دوستم او اکبربای تر منځ شخصی مسئله ده او لوی څارنوال حق نه لری د هغوی په منځ کې مداخله وکړی!! 

د افغانستان لوی څارنوال د دوستم دنده د تعلیق په حالت کې راوستې، خو مخکې له هرڅه یې اعلان کړی چې زور یې پر دوستم نه رسیږی او محکمې ته د هغه د راکاږلو وس نه لری! دا هغه څارنوال دی چې پرته له کومې ویرې او ډار، مظلوم او بې وسه کسان د سترګو په رپ کې نیولی شی، هغوی بندی کولی او د محکمې مخې ته درولای شی، خو زور یې پر دوستم بای نه رسیږی! یو دولت له دې څخه نور زیات بې وسه او بې کفایته کیدای نشی چې د هیواد د یوه وګړی د محاکمې یا نیولو توان ونه لری. ښایی د افغانستان دولت هم پر دې راضی وی چې د دوستم او اکبربای تر منځ د شخړې د حل لپاره کومه لاره پیدا کړی او ځان ورڅخه بې غمه کړی. د دواړو خواو تر منځ همدا اوس د جوړجاړۍ جلسې روانې دی، تر څو د شخړې بوی نور هم پورته نشی او په څه ډول د دوی تر منځ سوله وشی.

د جنګسالارانو له یو بل سره یا له دولت سره د جنګسالارانو ښکر په ښکر کیدل یوه طبیعی مسئله ده، خو تر کومه وخته به خلک د دوی د ښکر په ښکر کیدو قربانیان وی؟ که د دوستم او اکبربای په شخړه کې دولت له جرئت څخه کار واخلی او دوستم د محاکمې ته راکاږی، د دې محاکمې کولو بیه به هغه ناخبره ازبک او ترکمن وروڼه ادا کړی چې فکر کوی دوستم یا اکبربای د هغوی ژغورونکی یا مشران دی.

مشت نمونه ی خروار

دولت افغانستان و سی درصد قدرت:

اخیراً منابع اطلاعاتی امریکا اعلان کردند که دولت افغانستان فقط بر سی در صد خاک افغانستان تسلط دارد. این حرف تازه ای نیست و همه از میزان قدرت دولت کابل می دانند. زیرا تعدادی از والی ها و ولسوالان نه تنها مطیع دولت نیستند که خود برای حزب و تنظیم شان کار می کنند و ولایت و ولسوالی را تیول خود قرار داده، هر چه دل شان می خواهند، انجام می دهند. طالبان، جنگسالاران، بزرگان قومی و قبیلوی قدرت اصلی را در اختیار دارند و چون مردم می دانند که دولت فاسد است، لذا برای حل مشکلات شان به دولت رجوع نمی کنند. امریکایی ها می خواهند با این اعلان خود را برائت بدهند اما در حالیکه بسیاری از اعمال آنهاست که مردم را در ضدیت قرار داده و چون مردم می دانند که قدرت اصلی نظامی و غیر نظامی را آنان در اختیار دارند، چنین اعلانی نمی تواند آنان را برائت بدهد. وقتی شبانه به خانه های مردم می روند، بمباران می کنند و به گلوله می بندند و کسی هم نمی تواند در برابر شان حرفی بزند، خود به خود همه آنان را مسوول اصلی این وضعیت می دانند.

پاک کاری مواد مخدر:

دولت افغانستان با اعلان لستی از فعالیت های ضد مواد مخدر و دستگیری قاچاقچیان، باز هم قادر نشده از افزایش تولید و قاچاق مواد مخدر در افغانستان جلوگیری کند. امسال قرار است چهار ولسوالی و مرکز ولایت هلمند از کشت کوکنار پاک شوند و قوایی هم به این منظور به آن ولایت فرستاده شده است. این قوا که باید ولسوالی های نادعلی، ناوه، مارجه، گرشک و لشکرگاه را از وجود کوکنار پاک کند، شیوه کار و تصمیم گیری آن با مخالفت والی هلمند رو به رو شد و بدین خاطر از سمتش سبکدوش شد. این پاک کاری در دو ولسوالی نادعلی و ناوه که درگیری در آن نسبت به سایر ولسوالی ها کمتر است، با این تصمیم درین ولایت زمینه ی نفوذ طالبان را بیشتر می سازد، زیرا دولت در مناطق زیر نفوذ طالبان اقدام کرده نمی تواند، فشار به این ولسوالی های نسبتا آرام را افزایش می دهد.

طالبان و شبکه های مخابراتی:

 طالبان اخطار دادند که اگر فعالیت شبانه این شبکه ها در مناطقی تحت کنترل شان متوقف نشود، آنتن های این شبکه ها را نابود خواهند کرد. و به دنبال این اعلان مهلت سه روزه به شبکه های مخابراتی دادند اما شبکه ها توجهی به آن نکرد، طالبان چند آنتن را در ولایت قندهار منهدم ساختند. شبکه ها تلاش دارد تا راهی برای حل این مشکل پیدا کنند و شاید جزیه و باج دادن این مشکل را در آینده حل بسازد، در غیر آن خسارات بزرگی متوجه این دستگاه ها خواهد شد.

افزایش 300 افغانی در معاش:

باز هم گفته می شود که سه صد افغانی بر معاش کارمندان دولتی در سال1387 افزوده خواهد شد و این افزایش سر از ماه میزان سال آینده عملی می گردد. در حقیقت این افزایش 150 افغانی  است اما وزارت مالیه به خاطریکه نشان دهد افزایش کم نیست آنرا 300 افغانی سر از ماه میزان اعلان می کند. این افزایش 300 افغانی در حالی صورت می گیرد که قیمت بسیاری از اجناس در 3 ماه گذشته میان 60 تا 120 در صد افزایش یافته است و بدین صورت افزایش در معاش، چیزی جز خاک زدن به چشم کارمندان بیچاره نیست. در حالیکه معاش افراد اردو و امنیت ملی از 50 تا 75 در صد افزایش می یابد.

تل سیاه بازهم قربانی گرفت:

تل سیاه یکی از اردوگاه های هتلری ایران است که برای مهاجران افغان در استان سیستان و بلوچستان ساخته شده است. درین اردوگاه یا زندان مخوف که نشانی از انسانیت، وجدان و شرف انسانی نزد محافظان آن دیده نمی شود، افغان ها را از شهرها دستگیر و به این اردوگاه می آورند و بعد از نگهداشتن چندین شب با تحقیر و توهین، لت و کوب و گرسنه نگهداشتن، رد مرز می کنند. حاکمان رژیم آخندی ایران می توانند این کار را نکنند و بعد از دستگیری افغان ها را به این جهنم نیاورند، اما چون از شکنجه افغانها لذت میبرند، لذا آنهارا درین شبهای سرد نگه میدارند تا از زجر افغانها لذت ببرند. اخیراً 1800 تن از مهاجران افغان را از پل ابریشم به شهر زرنج رد مرز کردند و همه می گفتند که 4 نفر در تل سیاه به اثر اعتصاب غذایی جان باختند و این مسئله نتوانست انعکاس گسترده در مطبوعات پایتخت بیابد که اکثراً زیر تاثیر ایران قرار دارند و تلاش می کنند از افشای چنین  مسایلی جلوگیری کنند.

حل گوسفندی:

 بعد از آنکه ملیشه های دوستم، اکبر بای را لت و کوب کردند و څارنوال اعلان کرد که وظیفه پوقانه ای دوستم را در قوای نظامی به حالت تعلیق در می آورد و او را به تحقیق می کشاند و بعد از آنکه زور څارنوال به این کار نکشید و فرستاده څارنوال از سوی افراد دوستم توهین و تحقیر شد و حتی کاغذ ارسالی څارنوال را هم نگرفتند، بار دیگر جرگه ای  از شمال آمد و خواست تا این مساله را از مجرای غیر قانونی حل بسازد و چنانچه زمانی دین محمد جرئت با آوردن گوسفندی به خانه لوی څارنوال مشکل را حل کرد، این بار اطرافیان دوستم هم این کار را کردند، اما اکبر بای تهدید کرد که اگر این کار صورت بگیرد او از افغانستان خارج و از تابعیت خود دست برخواهد داشت. گر چه کرزی بعداً گفت که این کار را باید څارنوال از راه قانونی به پیش برد.

شعار یک و نیم هزار متری:

اخیراً شورای متحد ملی شعار یک ونیم هزار متری قانونمند شدن حضور نیروهای خارجی در افغانستان را نوشته و طی تظاهراتی آن را در کابل نمایش دادند. این در حالی است که نیروهای خارجی در هیچ کشوری حاضر به پذیرش قانونمندی های آن کشور نبوده و اگر قرار است که این نیروها با پایگاه هایی که گرفته اند در دراز مدت باقی بمانند و زمان حضور شان معین گردد، فکر نمی شود که آنها به چنین پیشنهادی تن بدهند. آنها روزی که به افغانستان آمدند از کسی اجازه نگرفتند و امروز هم ضرورتی به چنین قیدی ندارند و می دانند که هر چه بکنند دست شان آزاد است و این تظاهرات ها شاخ بروت شان را کج نمی تواند.

بانکی مون، عاشق امریکا:

 بان کی مون سرمنشی ملل متحد اخیراً به آژانس خبری نووستی گفته است که به نظرش جهان به رهبری ایالات متحده امریکا نیاز دارد و ملل متحد دوستی بهتر از امریکا ندارد. او که از ابتدای فعالیتهایش در سازمان ملل متحد به دوستی و روابط نزدیک با امریکا شهرت داشت، به عشق خود از زمان کودکی نسبت به امریکا اعتراف کرده است. وی می گوید که از کودکی به امریکا و اهداف انسان دوستانه ی این کشور عشق ورزیده است و این سربازان امریکایی بودند که کشورش را از تهاجم کمونیستها نجات دادند و نسبت به او بسیار مهربان و پر لطف هستند.

این دوستی وعشق سرمنشی سازمان ملل نسبت به امریکاست که عاشقان دیگر را هر روز با تظاهرات به دروازه نمایندگی آن در کابل میکشاند ورنه آقای بانکی مون این را می داند که وعده های امریکا برای مردم افغانستان جز بدبختی تا حال چیزی نیاورده است و در عراق خودش شاهد بود که چه وضعیتی پیش آمده که در جریان صحبتش با فیر راکت چنان او را پروت دادند که نزدیک بود در زیر همان میز خطابه با عشق امریکا در دل، جایگاه ابدی خود را پیدا کند.