نشریه پیشرو

سیاسی ـ اجتماعی ـ فرهنگی مدیر مسوول نورانی

نشریه پیشرو

سیاسی ـ اجتماعی ـ فرهنگی مدیر مسوول نورانی

کار می خواهیم!

 

بیکاری کتله وسیعی از زحمتکشان که با گذشت هر روز بر تعداد آن افزوده می شود، از مشکلاتی عمده ای است که مردم شمال کشور از آن رنج می برند. اگر دولتمردان ما بار گران بیکاری در جنوب را بر دوش جنگهای طالبان می اندازند که البته این هم توجیه نادرست است، ولی در شمال بدون جنگ، چه مشکلی وجود دارد که هزاران هموطن بیکار ما در چوکهای ولایات شمال در سرمای گزنده باید در رویای کار صبح تا شام صف بکشند؟ این وضعیت قلب هر بیننده با احساس را می آزارد، اما تنها کسانی از کنار این کتله های بیکاران با خاطر آسوده می گذرند و خم به ابرو نمی آورند که در عقب شیشه سیاه کروزینگ بر سیت راحت تکیه زده باشند.

گرچه شمال کشور در گذشته ده ها فابریکه و پروژه فعال داشت و برای هزاران کارگر زمینه کار را مساعد ساخته بود اکنون یا یکسره به وسیله جنگ سالاران به غارت رفته یا هم در بمبادمان کاملاً منهدم گردیده اند. از جمله این تاسیسات می توان از پروژه آبیاری کوکچه، پروژه استحکام سواحل آمو، بند برق خان آباد کندز، فابریکه قند بغلان، فابریکه های شرکت سپین زر در مرکز تخار و ولسوالی های خواجه غار، ارچی و امام صاحب و ده ها فابریکه خورد و بزرگ نام برد.

بعد از حادثه یازدهم سپتامبر و فروکش جنگ های طالبی و جنگ های تنظیمی و واریز شدن صدها ملیون دالر از کمک های جامعه جهانی، مردم زجردیده ما انتظار داشتند در زندگی مشقتبار شان بهبود رونما گردد و زیربناهای کشور بازسازی گردند.

برگشت داوطلبانه پناهندگان از پاکستان و ایران اکثراً از روی همین خوشبینی ها و وعده های میان خالی دولت صورت گرفته ولی برگشتگان بزودی متوجه گردیدند که در پهلوی بی امنیتی و مشکلات دیگر، هیچ زمینه کار و اشتغال وجود ندارد؛ اینان هم در پهلوی سایر بیکاران به امید کار روزمزد به چوک های مراکز شهرها روی می آورند تا باشد لقمه نانی از کار روزمزدی نصیب گردند. بعضی ازین بیکاران در اثر تبلیغات به ولایات جنوب چون هلمند می روند تا در بدل مزد خیشاوه و جمع آوری شیره کوکنار پولی ناچیزی به جیب شان بیاید. بدبختانه عده ای ازین افراد قربانی درگیری هایی طالبان با نیروهای ائتلاف می گردد و تعدادی هم یا از روی فشار یا تطمیع به گوشت دم توپ طالبان مبدل می گردند.

در شمال باندهای قاچاق انسان در پهلوی قاچاق مواد مخدر بسیار فعال اند. این قاچاقچیان افراد بیکار را تشویق به کار در کشورهای همسایه به ویژه ایران می کنند. این توده های سرگردان که نه پول برای پاسپورت دارند و نه توان ویزا گرفتن را، ناچار با قاچاق چیان انسان راهی ایران می گردند. این افغان های تیره روز یا در عبور از سرحد افغانستان به ایران هدف گلوله های مرزبانان ایران قرار می گیرند (بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران به مرز میان کشورهای اسلامی باور نداشت!) و در صورت موفقیت در عبور از مرز به باندهای دیگر در ایران به فروش می رسند که در بدل اجرت قاچاق بران ماه ها به شکل گروگان به کار مفت و بی مزد می پردازند.

این است روزگار هزاران هموطن زحمتکش ما در شمال. اگر وضعیت به همین منوال به پیش برود با تاسف شاهد مصیبت های بیشتر خواهیم بود.  

از صف های "فرار" خجالت نمی کشید؟!

     تجمع صدها بیکار بر چهارراهی ها، به خاطر دستیابی به کاری و مخصوصاً صف های طولانی در مقابل سفارت و قنسلگری های ایران، جهت اخذ ویزای فرار از کشور، در زیر گرما و سرمای طاقت فرسا ( عده ای شبانه درین صف ها می خوابند) دود از دماغ هر رهروی به آسمان بلند می کند و نادر کسیست که از این جاده بگذرد و بی محاباچند دشنام رکیک نثار"بزرگان" دولت نسازد. فقط کروزین های چهل هزار دالریست که در پشت شیشه های سیاه اکثر شان زورمندان نشسته و بی خیال از کنار این صف های خسته و فقرزده می گذرند واصلاً خجالت نمی کشند که این همه توده ی مردم چرا ملک و جای شان را گذاشته به دیار غیر که چه توهین ها، تحقیر ها، لت و کوب ها، زندانها و شکنجه، ردمرز و دهها عمل غیر انسانی دیگر در انتظار شان اند، فرار می کنند.

     خیانتی که امروز بر توده های دهقان، کارگر، خورده مالکان شهری، اهل کسبه و در مجموع زحتمکشان ما میرود، بی سابقه است. ورشکستگانی که از دهات به شهرها پناه برده اند و بر طبق سیاست اقتصاد بازار آزاد( این سیاست در کشور ما فقط راه را برای غارتگری عده ای انگل و استثمارگر هموار نموده است) بیکار مانده، راهی جز فرار به ایران و پاکستان ندارند و این در تاریخ کشور ما بی سابقه است که زحمتکشان ملک ما در ولایاتی چون کابل، تخار و هرات دست به خاطر به دست آوردن پاسپورت و فرار هر چه عاجلتر از کشور، دست به تظاهرات بزنند. این تظاهرات ها پیامی جز"نفرین بر شما حاکمان فاسد، راه فرار ما را باز کنید" چه می تواند داشته باشد؟ در ارگانهای  پاسپورت مثل سایر ارگانها نمی تواند فساد لجام گسیخته ای حاکم نباشد و به این خاطر افراد بی چیزترین طبقات ما را به جاده ها می ریزاند، رنجبرانی که در دوزخ فقر افغانستان می سوزند و می دانند که با این اعتراضات خشماگین و آتشین جز زنجیرهای دست شان چیزی را از دست نمی دهند.

     افغانستانی که در آن بیش از 5 میلیون نفر بیکار، بیش از 70 در زیر خط فقر، یک ملیون معتاد، 40 در صد مبتلا به امراض روانی، 70 در صد زنان مبتلا به توبرکلوز، یک ملیون و شش صد هزار مبتلا به ویروس جگر، مرگ روزانه بیش از 750 طفل پایین تر از 5 سال، مرگ روزانه 44 مادر بر ولادت، مرگ ماهانه صد نفر با ماین،  مرگ حداقل 20 نفر روزانه با انفجار و انتحار، تهدید دو نیم ملیون به قحطی و خشکسالی و دهها مورد دیگر رو به رو است و فقط چهار کشور در جهان روزگار بدتری از ما دارند که این خود نشان می دهد که خلق افغانستان و مخصوصاً طبقات زیرین و رنجبران آن در چه دوزخی زندگی می کنند.

با چنین وضعیتی ملیاردها دالر به باد فنا داده می شود، اکثر رده های بالایی قدرت به زندگی های افسانوی دست یافته، به طور نمونه برای معاونان و منشیان یکی از نهاد های "دموکراتیک" موترهایی در بدل 38 هزار دالر از دبی خریداری شده و به این صورت سران ارشددولت، مشاوران خارجی، بازگشتگان از غرب، سران عده ای از انجو ها، بزرگان جنگسالار، دلالان سرمایه، پاچاهان هیرویین بر جمجمه های فقرا بدمستی کرده، میان آنان و توده های مردم دیوار بزرگی حایل گشته و شب و روز تلاش صورت می گیرد تا این منادیان سرمایه بیشتر بپندند و فقرا، فقیرتر شوندو چون سیاست عمومی بر این منوال جریان دارد، اگر این صف ها هزار بار بزرگتر و گسترده تر گردند، باز هم چکه عرقی بر پیشانی اینان نخواهد چکید و الی روزی که این صف های گرسنه رستاخیزی به پا دارند.