نشریه پیشرو

سیاسی ـ اجتماعی ـ فرهنگی مدیر مسوول نورانی

نشریه پیشرو

سیاسی ـ اجتماعی ـ فرهنگی مدیر مسوول نورانی

نشریه پیشرو شماره پانزدهم و شانزدهم ۱۳۸۶

پیام مجاهد در قفسی محصور است

نوشته: داد نورانی

 

نقد و بررسی در کشور ما عموماً گل گفتن و گل شنیدن و چسبیدن به چند  واژه و دستور است. چیزی که نه فکر، نه ذکر، نه بیان و کلامم، اینگونه بوده و نمی تواند باشد. به این خاطر در نقد پیام مجاهد که آقای منصور مدیر مسوول هفته نامة پیام مجاهد آنرا از من خواسته، کمی به درون خواهم خزید و به ارزیابی چند مسئلة عام و خاص آن خواهم پرداخت. من به این نقد زمانی می پردازم که "تبسم را بر لب ها جراحی می کنند" و ازینجاست که میان گل گفتن و نقد کردن به نظر من دریای فاصله وجود دارد که باید آنرا شجاعانه پیمود.

گرچه کلکسیون های قطور چندساله ای پیام مجاهد را آقای منصور برایم فرستاده بود، اما نسبت گرفتاری های شغلی ام، فقط سال 1384 را ورق زدم که اگر این کلکسیون ها برایم نمی رسید، هم چیزهایی جسته و گریخته ای از آن در ذهنم کاشته شده بود. ولی این اوراق مسوولیت این نقد را بیشتر پیش پایم سبز کردند.

پیام مجاهد از جایی، قلمی و تفکری می آید که نمی تواند یک نشریه خاص طبقاتی باشد (گرچه چیزی در دنیا غیر طبقاتی نیست) تا خوانندگان آنرا، طبقات و اقشار معینی بسازند (خواستگاه این نشریه میان افکار فیودالی و بورژوایی در نوسان است) ونه طوری فرا طبقاتیست که بتوان در آن گرایشات خاص هومانیستی و پوپولیستی را یافت، تا هرکس از هر موضع و هر خواست آنرا مطالعه نماید. لذا خوانندگان پیام مجاهد بیشتر افراد خاصی اند که از نظر تنظیمی و سمتی به این نشریه نگاه می کنند و یا مخالفانی که می بینند این نشریه در مورد آنان چه و چطور می نویسد.

پیام مجاهد در قفسی به نام تنظیم، قوم و سمت به شکلی محصور گردیده که گاه با هوس پرواز، بینی اش به ستون می خورد و تا ماه ها به علاج آن می پردازد. به این صورت به نفع تنظیم، قوم و سمت خاصی قلمزنی کرده، یکطرفه می تازد و بی لنگر در گرداب حوادث کژ و مژ شده و به اینخاطر با زایش لحظه های جدید و اکثر به رغم مراد آن، زاویه گراتر و منزوی تر شده، در لای لحاف قورمه ای این مریضی، عمیقتر فرو می رود.

بر فرق نشریه "ارگان نشراتی مجاهدین افغانستان" درج شده که با درونش کاملاً در تناقض قرار دارد. زیرا پیام مجاهد با نظر و حمایت تنظیم خاصی زاده شده، تنظیمی که بوی ویرانی، پوست اندازی پشاوری، مغازله حمید گلی و بی اختلاف با طالبان و به این صورت گذشته نابابی را در نهادش حمل می کند و اکثر مجاهدانی که در راه رهایی کشور از تجاوز سوسیال امپریالیزم شوروی شمشیر زدند، از آن بیزار اند. مجاهدان واقعی عموماً حساب خود را با تنظیم ها در پله های جداگانه ای تول و ترازو می کنند که این خود پارادوکسی را بر جبین پیام مجاهد حک کرده است. پیام مجاهد که تنظیمی است ولی چون تنظیم ها بر قلب های مردم خار کاشته اند، لذا خود را به چنان ارگانی (مجاهدین افغانستان) مسما می سازد. وقتی فکر می کند که با این جمله می تواند فقس محصوریتش را بشکند، سوال انگیزتر می گردد.

پیام مجاهد از دموکراسی موهومی دفاع می کند. با غرب ستیزی خاصی از دموکراسی لیبرال تنفر داشته، دموکراسی های توده ای و سوسیالیستی را قبول ندارد. لذا ملغمه ای نامعلومی از دین و دموکراسی ساخته، در میانه ای هر دو سرگردان می باشد. دموکراسی ای که نه در استبدادی ترین کشورهای اسلامی چون ایران و عربستان سعودی وجود دارد و نه در کشورهای اسلامی غرب گرایی چون پاکستان و الجزایر. دموکراسی پیام مجاهد بی چوکات، انارشی زده، هم آن و هم این را در خود گنجانده و بر نشیبی حرکت می کند که نه پایین پرت شده می تواند و نه توان خزیدن به بالا را دارد. دموکراسی غربی که برای کشور ما نیز در کنفرانس بن عرضه شد و در قانون اساسی جا گرفت، مبنای سکیولاریستی دارد که حقوق بشر و انتخاب هر دینی را اختیاری قرار می دهد و به این صورت ارتداد را نوعی استبداد و مغایر دموکراسی می پندارد. پیام مجاهد این تضاد را در دموکراسی خود نتوانسته حل کند. با اینکه ادعای بنیادگرایی دینی دارد، نمی فهمد که چگونه با بنیاد دموکراسی جورآمد نماید.

پیام مجاهد چنان به کرزی و غرب زده ها چسبیده که گویی غیر از این تکرار مکررات وردی ندارد و با چنان دل مشغولی هایی آگاهانه، جنگسالاران، آنانی که تیکه داران دین و قدرت اند و دیگران را به چارمیخ اتهام می بندند، از تیررس بدور نگه می دارد. از یکسو کمی خجالت می کشد تا آنانرا تمجید کند و از سوی دیگر از همگرایی با آنان دل برنمی دارد. چون در شرائینش تا هنوز چنان خونی جریان دارد. وقتی دولت را عنوان می کند با وجود ده ها لمیده ای دیگر بر قدرت، فقط کرزی را سیبل قرار می دهد که در آن به نوعی اختلافات قومی، سمتی و تنظیمی مضمر بوده "سوراخ دعا را گم نمی کند" از بدمستی والیان بر قدرت و قوماندانانی که بوی تنظیمی، مخصوصاً تنظیم خودی می دهند، به اشکال گوناگون طفره می رود و به اختلاس ها، قتل و غارت ها و هزاران خدعه و نیرنگ اینان یا اصلاً چیزی نمی گوید و یا چنان سرسری برخورد می کند که گویی آنجا ها گل کاشته شده و بهشت روی زمین سبز گشته است. با چنین تفکریست که تاریخ از 1992 تا 1996 اکثراً در صفحات پیام مجاهد غایب است و فقط از جنایات دموکراتیکی ها و طالبان شکوه و شکایت سر می دهد. چون بخشی ازین جنایات به جمعیت و شورای نظار می چسپند و بخاطری که خود را پنهان کرده باشد به دیگران هم لازم نمی بیند که بگوید درین سالها بالای چشم تا ابرو بوده!! با این تفکر، پیام مجاهد بیشتر رخ به جنوب و پشت به شمال دارد. استبدادی که از سوی تفنگسالاران در شمال به راه افتاده و می افتد را هیچ و یا کمتر بیان می دارد. تروریزم و مواد مخدر جنوب را بیشتر عمده ساخته و در پس و پشت این نگاه، استبدادگران شمال را استتار می نماید.

پیام مجاهد به احمدشاه مسعود برخورد دگماتیک، متحجرانه، غیر سیاسی ولی برخورد اخلاقی دارد. مسعود گرچه پاکستان نرفت اما جزئی از عملکردهای گذشته تنظیم های جهادی بوده است، چیزی که پیام مجاهد یا نمی تواند و یا نمی خواهد بی طرفانه با او برخورد کند. هرکسی حق دارد، هرکسی را قهرمان خود خطاب کند ولی خطاب "قهرمان ملی" از خود شرایط و وجایبی دارد که باید آنرا بجا کرد و حتی چنین القابی را نباید بدون رفراندوم در قانون اساسی جا داد. کاری که در مورد شاه بی کاره و خواب رفته ای چون ظاهر شاه کردند واو را از آن بالاها بابای ما ساختند. بابایی که فقط چند نشریه سرکاری آنرا قلقله می کنند.

اینرا هر فرد کابلی در ضمیر خود نوشته دارد که مسعود یکی از طرف های درگیر در دهه 90 بود که کابل ویران شد و در انحصار قدرت بی رقیب می تاخت و سر به رضای تقدیر جمعیت اسلامی سپرده بود و جنوب کابل کمتر از شمال آن ویران نشد. مسعود جواب بسیاری قضایا را از لوله تفنگ می دید، متحدان و اکثر پیروانش ناباب بودند. زیرا وقتی به قدرت رسیدند از هیچ کاری مضایقه نکردند و به دعوت حمیدگل جهت مشوره دادن در دولتمداری افغانستان هم به رهبر تنظیمش اعتراض نکرد. پیام مجاهد که این جمعبندی ها را دارد و برای هر یک عوض تحلیل و ارزیابی دقیق توجیهی می پالد، باز هم در ارزیابی به یکی از مسایل مهم، کمیتش لنگ

 می ماند و از بیان حقایق طفره می رود. درین رابطه نیز پیام مجاهد بر یک پا می ایستد و فقط به تمجید می پردازد و اگر انتقادی از زبان خود مسعود بر کارکردهایش به چاپ می رساند، بیشتر جهت آنست تا انتقادات بزرگتر پوشیده نگه داشته شود، ورنه قلمزنان این نشریه الفبای چنین نقد و انتقادی را خوب می فهمند.

پیام مجاهد هشت ثور را جشن و شادینه روز می نامد و به تجلیل می گیرد و چون باز هم بی تعادل می راند، نیم گپ را می گوید و نیم دیگر را عمداً فراموش می کند.

اینکه اکثریت قاطع ملت افغانستان به این باور بودند تا شوروی و دولت های دست نشانده اش از اشغال و قدرت به زیر کشانده شوند، برایم جای شکی نیست. ولی بحث مهم و اساسی آن سوی دیگر قضیه است و آن اینکه اینروز و این جشن چه پیامد هایی داشت. مردم عموماً تحولی را جشن می گیرند که چرخش اساسی در زندگی مادی و معنوی شان به وجود آورد و به این احساس برسند که بعد از این، کرامت های انسانی شان ارج گذاشته خواهد شد و از نعمات مادی بهتر و آسایش شکوهنده تر برخوردار خواهند گردید. در غیر آن مردم دست به تحول و انقلاب نمی زنند که آسایش و نعمات مادی به عده ای معدودی تکیه شوند و خودشان روزه فقر بگیرند و زندگی ملنگی را اختیار نمایند. هشت ثور کدام چرخش را ایجاد کرد؟ این درست است که عده ای به ثروت، قصر و نوکر و چوکر رسیدند ولی زندگی مردم چطور شد؟ مثلاً پیام مجاهد در مورد زنی که شوهرش کشته، دارایی اش چور و دخترش جهت حفظ عفتش خود را از چهارمنزله به زیر انداخت و توته توته شد، چطور گزارش می نویسد؟ و آیا می نویسد؟ و یا خانواده پسری که در قندهار قوماندانی با او عروسی کرد چه برخوردی می کند؟ و اگر من اینرا با واژه های سربین بنویسم آیا پیام مجاهد به این خاطر که چرا مجاهدین را تحقیر میکنی، مرا به چارمیخ ارتداد نمی کشد؟ و آیا مجاهدین واقعی بر این قوماندانان تف نمی ریزند؟ پیام مجاهد در برابر زنی که یکی از قوماندانان جمعیت در بدخشان با ده وحشی هم گروپش بر او تجاوز کرد و یا قوماندانی که با چند تن از هم کاسگی هایش بر رحیمه گک 16 ساله در قندوز تجاوز نمودند، چگونه عکس العمل نشان داد؟ طالبان لگدکوب همه شدند و در ارزیابی جنایات آنان هیچ رسانه ای هیچ مشکلی ندارد، آیا مهم نیست که پیام مجاهد این همه ناگفته ها را کتمان ننماید؟

پیامد های هشت ثور بود که طالبان را زایید و پاتکسالاری تنظیمی مردم را چنان به ستوه آورد که بر رژیم نجیب شکر می کشیدند. آیا بعد ازین جشن مردم یک روز هم روی شادی و آرامی را دیدند؟ آیا هر رهبر تنظیم در هر کوچه پادشاهی برپا نکرد؟ سکو نشینان هشت ثور از پشت دیوار های مسجد عیدگاه ویرانه های هشت ثوری را به آسانی می بینند و عده ای از خجالت سرخ و بعضی عرق می کنند. پیام مجاهد با حلوا گفتن دهنش را شیرین می سازد و از بیان این نیم دردناک واقعیت قلمش را در غلاف می سازد.

پیام مجاهد با دیده بان و کمیسیون های حقوق بشر، تأمین عدالت و بازپرس از جنایتکاران و ناقضان حقوق بشر، عموماً دوپهلو برخورد می کند و برای اینکه این افراد را به شکلی از چنگ محکمه و عدالت رهانده باشد، با انتقاد از شیوه کار این کمیسیونها و سیاسی بودن آنها، اصل مسئله را می پوشاند.این درست است که باید این کمیسیون ها و دیده بانها جنایات هرچهار دوره (حاکمیت حزب دموکراتیک، حاکمیت تنظیم ها، حاکمیت طالبان و حاکمیت بعد از یازده سپتامبر) را ارزیابی کرده، متجاوزان بر حقوق بشر را معرفی نمایند، زیرا در هرچهار دوره مردم افغانستان شاهد ظلم ها و تعدی هایی بودند که فقط هلاکو و هیتلر قادر به انجام چنان اعمالی می شدند، پس باید کسانی باشند که جواب دو ملیون کشته، دعوت به تجاوز ارتشهای بیگانه، قتل عامها، پنج ملیون مهاجر، 130 ملیارد دالر ویرانی زیربناهای کشور، قتل 65 هزار کابلی و ویرانی پایتخت را بدهند؟ و عوض اینکه پیام مجاهد این واقعیات و یا گوشه ای از آنان را از قلم بیاندازد (از 92 تا 96) برای آنانی که در تیررس چنین اتهاماتی قرار دارند، توصیه کنند که بار گناهانشانرا در دادگاهی بر زمین بگذارند و در صورتیکه جنایتی نکرده باشند، سرخروی و سرافراز درمیان ملت شان زنده گی کنند و اگر چنین سرخرویی نصیب شان نمی شود و اینطور خود را با امضا نمودن "منشور" های کذایی و تهدید دیگران که "کسی حق ندارد از گذشته یاد کند" می خواهند، برائت بدهند، تا زنده  اند در اضطراب بسر برده و هر لحظه خود را حلق آویز احساس خواهند کرد. لذا اگر پیام مجاهد، دعای سرِ ناقضان حقوق بشر را ورد نمی کند، چرا مخالف چنین محاکمه و باز پرسی است و جویده جویده مسئله را ساجقک کرده از شقی ترین آنان دفاع می کند؟

باز هم یکی از خوبی های دموکراسی اینست که همه در برابر قانون حقوق یکسان دارند و این مهم نیست که فلانی رهبر کدام حزب و تنظیم است و یا چند لقب در پس و پیش نام شان یدک می کشند. در صورتی که ادعای حقوقی بر آنان وجود داشته باشد، فروتنانه باید به محاکمه حاضر شده و به این اصطلاح عامیانه که دزد نباش از پاچا نترس، حساب و کتاب شان را پاک می سازند. پیام مجاهد چرا ازین حساب و کتابها می هراسد و از پا گذاردن بر حقوق مردم به بهانه های مختلف دفاع می کند؟ برای اینکه مثلاً چرا گلابزوی محاکمه نمی شود باید اگر ادعای بر ربانی وجود داشته باشد باید از آن چشم پوشید؟ و یا طرفدار اعاده حقوق مردم از هردو شد؟

پیام مجاهد در برخورد با همسایگان باز هم یکجانبه می راند. فقط پاکستان را شلاق زده، از ایران اسمی بر زبان نمی آورد. در حالیکه ایران هم در جنگهای داخلی ما هیزم بیار معرکه بود و برخورد های تحقیر آمیزی که نسبت به آوارگان انجام می داد، نمونه نداشت. شاید آوازه هایی از استبدادگری های ایرانیان در تل سیاه و سنگ سفید به گوش پیام مجاهد رسیده باشد، چیزیکه هیچ افغان از آنها بی خبر نیست. همین اکنون ایرانی ها از طریق بنجل هایی تجارتی شان، کالا های را به خورد ما می دهند که حتی وزیر خارجه شان هم نمی تواند آنرا کتمان کند و از بی کیفیتی آنها چیزی نگوید، رفت و آمد آوارگان در مرز ها، مخصوصاً اردوگاه تایباد چنان با شقاوت همراه است که تمام افغان ها فغان شان ازین بابت به آسمان رسیده است و دهها مورد دیگر که از حوصله این نوشته زایداند. پیام مجاهد با این قضیه از دید تنظیمی برخورد می کند و چون ایران همیشه برای جمعیت اسلامی تسلیحات و پول می رساند لذا دستش از سوی پیام مجاهد در افغانستان آزاد گذاشته شده، باز هم یکجانبه عمل می کند.

پیام مجاهد تا زمانیکه این چارچوب ها را نشکند و با شفافیت به قضایا برخورد نکند، روز تا روز منزوی تر خواهد شد و قادر نخواهد شد در روان اجتماع به عنوان یک نشریه راستگو و رک گو شناور گردد. چون بسیاری واقعیات گذشته آنقدر به حال و اکنون نزدیک اند که هر توجیهی در تشریح آنان، قضاوت های سختگیرانه ای مردم را در قبال خواهد داشت و این زمانی برای پیام مجاهد میسر خواهد بو که ستون های انحصار را طور واقعی بشکناند و بر سکوی موضعگیری ها و ارزیابی های ریالستیک بایستد تا در گرداب حوادث غرق نشود. تا زمانی که قفس نشکند، پرواز ممکن نیست و تا زمانی که پرواز ناممکن باشد، قفس لازمی است. بگذار اگر پیام مجاهد خوبی هایی داشت، دیگران بنویسند.   
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد