نشریه پیشرو

سیاسی ـ اجتماعی ـ فرهنگی مدیر مسوول نورانی

نشریه پیشرو

سیاسی ـ اجتماعی ـ فرهنگی مدیر مسوول نورانی

شعر زندان، سروده ی جاودان

 

 شعر را گره خوردگی عاطفه با تخیل در زبان آهنگین نامیده اند، شعر با زبان پیوند نا گسستنی  دارد و شاعر از محیطش تأثیر می گیرد و شعرش به نیروی مادی مبدل گشته بر محیطش اثر می گذارد. شاعران دوران دربارها شعر درباری سروده،  قصیده آزمایی می کردند. بعد از سقوط شکوه و جدال دربارهای اشرافی، شعر به گوشه های عزلت و انزوا برده شد و شاعران با غزلسرایی از عشق و عرفان گفتند و بعد جنبش های مشروطیت، شعر مقاومت و پرخاش و مبارزه را آفریدند و شاعران در میدان جنگ با استبداد«از خون شهیدان  وطن لاله دمیده» را تصنیف کردند و شعر حماسه و حماسی را سرودند. بدینگونه زمان شعر را با خود می برد و می برد و از آن بهره می گیرد.

بعد از آنکه 7 ثوری ها بدمستانه با اتکا به همسایه بزرگ شمالی، گرفتند و بردند و کشتند و زندان ها را پُر از آنانیکه سر به تن شان می ارزید، کردند، مقاومت در زندان ها شکل گرفت و با اینکه به هزار شیوه و گونه مخصوصاً با مقاومت و پایداری در مقابل شکنجه بر زندانبانان شان تف انداختند  و آنان را حقیر ساختند. با زبان  شعر از آزادی، شرافت و انسانیت دفاع نمودند و بر آنچه شاعر تسلیم طلب و ریزه خوار بودند، با واژه های سربین چلیپا کشیدند.

درین میان شعر فاروق فارانی در کنار دهها شعریکه از پشت میله ها به وسیله شاعران بی نام و با نام سروده می شد، جایگاه خاصی داشت که در آن  روزگار، به نماد شعر مقاومت و شعر زندان شهرت یافته بود. او با مصراع های آتشین اش زندانی های مبارز و تسلیم ناپذیر را قوت می داد و به نا تسلیمی، پرخاشگری و ستیزه جویی دعوت می کرد و قامت  رسای همرزمانش را در برابر دار، بلند و به عکس دار را سر خم تصویر می نمود:

 خاک وطن زخون تو گـلگون و پـر نم است

آن بذری را که کاشتی از ریشـه محکم است

با مرگ خویش پوزه ای دشـمن زدی به خاک

  شاهد که قامـت تو رسـا دار سر خـم است

 

فاروق دهها سروده ای دیگری که خون  و خاک و آزادی را تصویر می کرد، در اختناق بی حد آن زمان و جبر بی پایان زندان بر پشت کاغذ های باطله و قوطی های سگریت می نوشت و به بیرون می فرستاد  و شاعران دیگری که یا از زندان راهی پولیگون ها شدند و یا در پشاور گوسپند وار ذبح گردیدند، چون انیس و سهراب نیز سروده های آتشگونی را پیشکش نمودند و دین تاریخی شانرا به عنوان شاعران مقاومت و زندان، شاعران خلق و آزادی چنان پیشکش کردند که تا زنده ایم و زنده اند، باید ارج شوند.

شعر زندان خود ضرورت به بیان و تحلیل بیشتری دارد که روزی اگر شاعرانی که میله ها را فتح کرده و با مقاومت و اعتقاد به آرمان شان دروازه ها را شکستند و بیرون شدند، به این امر بزرگ بپردازند و آنرا با هزاران نا گفته اش ، گفته بسازند و شعر آنانی را که با بریده شدن حلقوم شان به سکوت نشسته تجلیل و پاس اش دارند، پهلوانی خواهند کرد و نام های نا گفته به تاریخ خواهند پیوست.

نظرات 4 + ارسال نظر
انیل 1386/07/11 ساعت 11:49 ق.ظ

شعر را هر کس به زعم خودش تعریف میکند به نظر من شعر صدای احساس است احساس و یا خواست که در هم کوبیده شده است صدای درد نهان که کلمات را جان میدهند و بر دل مینشینند جز این شعار است نه شعر

ماهو 1386/07/14 ساعت 12:43 ق.ظ

برادر / به هر ر نگی که جامه میپسندی
من از طرز خرامیت میشناسم

خودت فاروق هستی و تعریف خود میکنی
تو از شعر صد ها سال دور هستی

صابر 1386/07/15 ساعت 01:24 ق.ظ

نگفته اید که آقای فاروق فارانی حالا کجاست؟ نام و نشانی از وی در مطبوعات دیده نمی‌شود؟ آیا زنده است یا کشته شده است؟

وارطان سخن نگفت 1386/07/24 ساعت 01:41 ق.ظ

اول باید به «ماهو» بگویم که صد بار بینی‌ات را پاک کن و بعد بگو که فارانی از شعر صدها سال دور است. فارانی را باید از نظر هنری در وقتش هیولا شعر افغانستان نامید.

ولی بحث فعلی این است که بدبختانه آقای فاروق فارانی حالا در آلمان لم داده و با شاعر دلقک پوشالی مانند واصف باختری شب شعر را برگذار می‌‌کند. در وقتش مبارزین چپ افغانستان از شعرهای فارانی الهام می‌گرفتند. ولی امروز او به گفته شاعر انقلابی امریکای لاتین، کاستیلو، به روشنفکر عقیم تبدیل شده است.

خوب بود که نشریه پیشرو این را نیز ذکر می‌کرد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد