نشریه پیشرو

سیاسی ـ اجتماعی ـ فرهنگی مدیر مسوول نورانی

نشریه پیشرو

سیاسی ـ اجتماعی ـ فرهنگی مدیر مسوول نورانی

منشور خودبخشی و جبهه متحد ملی

 

بعد از تصویب منشور مصالحه و آشتی  ملی که در میان مردم  به منشور خودبخشی شهرت یافته، طراحان این منشور دست به تشکیل جبهه  متحد ملی زدند. درین جبهه علاوه بر سران سابق شمال، گلابزوی، علومی و مصطفی ظاهر نیز شامل می باشند و رنگ  قورمه ای به آن داده شده است. کمبود رهبری این جبهه فقط  از آن است که اگر چند تن از طالبان لیبرال شده و نکتای پوش نیز در آن شامل می شدند، دایره هفت ثور تا امروز تکمیل می گشت و جدی تر در برابر کمیسیون های حقوق بشر قادر به صف آرایی می شد!!

جناح های مختلف حزب دموکراتیک خلق با تمام جنایاتی که مرتکب شدند، بعد از سقوط دولت نجیب و جنگهای برباد دهنده تنظیمی برخود می بالیدند که اگر ما هر چه بودیم به این پیمانه وحشت،  قتل و ویرانی ببار نیاوردیم و خود را در کنار اکثریت ملت ناراضی از جنگهای دهه اخیر قرار می دادند، اما حضور دو فرد شاخص ازین دو جناح در جبهه متحد کنونی، اعضای حزب دموکراتیک را به چالش سختی رو به  رو  کرده، وقتی حرفی از نارضایتی به زبان می آورند، فوراً پاسخ می یابند که برو بابا رهبران شما پهلوی همان هایی نشسته اند که تو بر آنان اعتراض داری و نباید با یک بام و دو هوا گز کنی، به این خاطر اعضا و کادر های این حزب مجبور اند که یا در برابر این جبهه سکوت کنند و یا مخالفت خود را با آن مشخص بسازند و از محافظه کاری و خنثی گویی دست بردارند.

شرکت مصطفی ظاهر درین جبهه که بسیار غیر طبیعی نیست، برای عده ای که ازین خاندان درک لازم ندارند، سؤال انگیز می باشد. این درک نا درست زمانی حتی برای گروه های چپی که به جنایت آلوده نبودند نیز چنان مطرح شده بود که از شاه سابق قهرمان ساخته و به این صورت در مقابل اندیشه خود قرار گرفتند.

اعضای خاندان که بعد از استقرار دولت موقت به کابل آمدند، کوچکترین قدمی که در جهت رفع پرابلم های کشور باشد نبرداشته و اشرافگرایانه به فکر چاق و چله کردن خود بر آمدند،  تا توانستند ملک و زمین سودا کردند و پول های شان را به حساب خارج  واریز نمودند. اینان در زمان یورش شوروی به افغانستان، جنگهای تنظیمی و امارت طالبی قدمی از روم فراتر نماندند و حتی یکبار ازین همه کشتار و بربادی  ملتی که سال ها سرداران شاخص این خاندان را به شانه سوار کرده بودند، چیزی بر زبان نیاورده، مترصد فرصت بودند تا چه وقت دوباره به کابل تشریف بیاورند و صدر نشین شوند. تا حال در بدل این همه مصارفی که برای این خاندان که جز استثمار و استبداد کاری نداشته اند، هیچ حرکت سازنده ای از سوی فردی ازین خاندان به ظهور نرسیده است، بگذریم ازینکه زن و مرد اینان از خود فرمایشاتی دارند و برای کسی که قدرت ایستادن ندارد، سترجنرالی داده می شود. شکی نیست که برای چنین خاندان پر مصرفی جهت رسیدن به قدرت و ثروت بیشتر، جدل ها و کشمکش هایی در می گیرد و چون حکومت نمی تواند برای همه علی السویه التفات داشته باشد و اکنون که بعد از سال ها در کابل استقرار یافته آرام آرام اینرا خوب دانسته اند که چگونه فشار وارد سازند و امتیاز بگیرند. فکر نمی شود که حضور مصطفی ظاهر فرد شاخص این خاندان در جبهه متحد ملی که بار ضدیت با کرزی را دارد، خالی ازین  ظرافت ها باشد.

جبهه متحد ملی با لست بلند بالایی از تغییر در مواد قانون اساسی و اداری افغانستان اعلان شد، چیزیکه در شرایط کنونی همه  می داند که ناممکن می باشد و غیر ازمانور دموکراسی پسندانه از سوی عده ایکه نام های شان در لست ناقضان حقوق بشر می باشد، چیز دیگری نیست. این جبهه که در کنارش شورای متحد ملی را دارد، با لست بلند بالاتری از تغییرات در اوضاع سیاسی، حقوقی و اداری کنونی به ولسی جرگه  رفت، اما یکباره این طرح ها و سرو صدا های شورای متحد و جبهه متحد  به خاموشی گرایید، اینکه چه طلسماتی در کار شد، تا اینطور شود، برای همه روشن است که این رشته ها هزار سر دارند. هزار سریکه در طول 30 سال گذشته به اشکال گوناگونی در تصمیم گیری ها، سیاست ها، خواست ها و گرایشات افراد و گروه ها چقر فرو رفته و بطور جدی اثر گذار می باشند. دونران، همسایگان و آنانیکه نیروی نظامی  به ما فرستاده اند، نمی توانند در موضعگیری های نه تنها جبهه متحد و شورای متحد که در روان افراد، گروه ها، رسانه ها، احزاب  و تنظیم های بسیاری شناور نباشند.  این را آقای وردک به صراحت بیان داشت و آقای گیلانی مظلومانه  از "روابط گذشته" یاد کرد و کسی هم باور ندارد که حال ادامه گذشته نباشد، چنین روابط و وضعیتی حاکم است که فلان طرح یا طرح های ارائه شده، طوری نوشته می شود که فکر می کنی  آنرا دوستان همسایه ما می نویسند!! و در جدل های روشنفکرانه نیز، بدون اینکه مسایل اساسی مردم و ملت ما مطرح گردند به مسایل فرعی، غیر ضروری و بی رابطه با زندگی اجتماعی مردم، تفرقه زا و جنجال بر انگیز چون مسایل ملیتی و زبانی طوری دامن زده می شوند که پنداری، این روشنفکران و کار شناسان دلالان فرهنگی برباد دهندگان کشور و یا فرستادگان آن سوی مرز ها می باشند.

جبهه متحد ملی بیشتر به لحاف قورمه ای  شباهت دارد که عده ای پر از عقده و تشویش لای آن بلولند و به این خاطر برای کسی چندان جدی نمی باشد. این ساز و گذار ها صد ها بار در ملک ما تکرار شده و هر باریکه چنین جبهاتی ساخته شده، مردم تا اینکه آنها را جدی بگیرند  و از نظر ذهنی راه حلی ازین طریق در ذهنیت شان خطور کند، به این فکر می افتند که چند روز بعد منحل می گردند، چون در گذشته دیده شده که این جبهه بندی ها نه به خاطر حل مشکلات توده های مردم که بخاطر چند فرد و چند گروه مشخص ایجاد می گردند و مردم رغبتی به خیر مقدم گویی آنان ندارند. افرادیکه یکبار نه بلکه هزار بار امتحان شده اند هرگز مشکل کشا نبوده، مردم افغانستان بیشتر در دور کردن شان از قدرت و باز پرسی از آنچه کرده اند میل دارند تا اتحاد شان را به تجلیل بگیرند. 

نبود سرپناه مردم را به ستوده آورده است

   

نظام های حاکم در افغانستان نه تنها که هیچگاه گام موثری در راستای رفع مشکل نبود سرپناه برنداشته اند که زمانی هم احزابی در دوران حاکمیت خود تحت شعار نان، لباس و خانه آن چیزی را هم که در بساط مردم بود از آنان گرفته و حدود پنج ملیون از ساکنان این سرزمین را مجبور به ترک خانه و کاشانه شان کردند.

در جریان جنگ های تنظیمی و امارت اسلامی طالبان هم هزاران خانه به تلی از خاک مبدل شده یا طعمه شعله های آتش گردیدند که صدها هزار هموطن ما را به نقاط مختلف کشور آواره کردند.

هم اکنون حدود یک ملیون خانواده از مشکل نبود سرپناه رنج می برند و این در حالیست که سه ملیون و هفت صد هزار جریب زمین از ملکیت های مردم و دولت توسط جنگسالاران غصب گردیده است. توزیع اپارتمان های رهایشی و نمرات زمین در نظام های گذشته و فعلی اگر صورت هم گرفته هرگز عادلانه نبوده و با درنظرداشت روابط شخصی، پولی و تنظیمی به افراد معین توزیع گردیده که غصب و توزیع ساحه شیرپور که به موش پور و چورپور مسما گردیده یکی از آشکارترین نمونه هایی است که به دست زورمندان و جنگسالاران به شکل بسیار بی رحمانه صورت گرفت. در چورکان شیرپور خانه های ساکنان اصلی آن توسط بلدوزرهای غاصبان تخریب گردید و هرچند که فغان متضرران به آسمان رسید و تمام رسانه های داخلی و خارجی در مورد تبصره های داشتند، ولی هیچ گوش شنوایی در حکومت وجود نداشت (چون بخش بزرگ این غاصبان، بدنه ی اصلی حکومت را می ساخت) که به این مشکل مردم رسیدگی کند.

در دوران حاکمیت تنظیم ها و به ویژه درگیری های سالهای 71-75 شان که بیشتر از هفتاد در صد شهر کابل را به ویرانه یی مبدل نمودند فاجعه ی دیگری بود که مشکل نبود سرپناه را چند برابر نمود. فقر و تنگدستی و بیکاری در قریه ها سبب شد تا مردم به اجبار به شهر و به ویژه شهر کابل رو آورند. سیلی از مهاجران که به کشور بر می گردد، عمدتاً به علت نبود برنامه دولت در مورد مهاجران و نبود سرپناه و فرصت های شغلی در قریه ها، در شهر کابل جابجا می شوند.

در دوران حاکمیت تنظیم ها، هر "رهبر" ساحه تحت فرمان خود را چون تیول شخصی پنداشته با فرمان های خاص به توزیع و تقسیم آن دست زدند که در جریان آن از دشت چمتله، کوتل خیرخانه و غند 315 تا کمپنی و چوک ارغنده با ارائه اسناد جعلی غصب و توزیع گردید.

درین جریان شماری از شهرک ها توسط شرکت های خصوصی نیز روی دست گرفته شد که از جمله شهرک طلایی، آریا، شاداب ظفر، سلیم کاروان، نوروز آباد وغیره می توان نام گرفت. اپارتمان های رهایشی درین شهرک ها از 29 هزار دالر تا بالاتر از صدهزار دالر قیمت دارد. درین اواخر وزارت انکشاف شهری اعلان کرد که حدود 20 هزار اپارتمان رهایشی در منطقه ده سبز کابل اعمار و طی قسط های دراز مدت به دسترس نیازمندان شهر کابل گذاشته خواهد شد. اپارتمان ها در حالی بین 20 تا 25 هزار دالر قیمت گذاری شده است که عاید روزانه 90 درصد از باشندگان کابل از 100 تا 150 افغانی تجاوز نمی کند. در حالی که حداقل قسط ماهوار این اپارتمان ها نزدیک به پنج هزار افغانی در نظر گرفته شده پرسش این است که چه تعداد از باشندگان کابل توان خرید آن را خواهد داشت. به یقین کامل بیش از 10 درصد از شهروندان نمی تواند مالک آن شود. این افراد معدود که اکثراً در مرکز و موقعیت های بهتر شهر کابل خانه دارند، علاقه چندانی به اپارتمان های ده سبز نخواهند داشت؛

در حالی که فاصله میان فقر و سرمایه با گذشت هر روز بیشتر می شود، معضل نبود سرپناه اکثریت بزرگ از مردم بمثابه چالشی بزرگ در مقابل دولت که از منافع اقلیت کوچک اما مرفه حمایت می کند، کماکان پا برجا خواهد بود.

تبعیض پنهان در جامعه ی مدرن

فرانسه با جمعیتی بیش از شصت میلیون، یکی از پرنفوس ترین کشورهای اتحادیه اروپا بحساب می آید. اجتماعی که گهگاه در عرصه های مختلف توانسته است جایگاه نسبتا مناسبی را در میان کشورهای همسایه و جهان به خود اختصاص دهد. آوازه  انقلاب صنعتی و هویت ادبی-فرهنگی این سرزمین از شهرت بسزایی در میان جوامع دیگر برخوردار است. در کنار این شهرت نیکو ابعاد دیگری نیز معرف این کشور شش ضلعی میباشند که نباید آنها را در حاشیه نگهداشت. تاریخ این کشور که در مقاطع مختلف زمانی باپیشرفتهای علمی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی همگام بوده است، با استعمار گره خورده است. هر چند که قرار دادن واژه استعمار در کنار هویت فرانسه نه تنها در داخل این کشور بلکه در میان گروههای فرانسوی زبان کشورهای دیگر نیزاستقبال چندانی ندارد، اما برخی از مشکلات کنونی این جامعه ریشه در این شهرت نامیمون دارند.

این مشکلات در سال گذشته با شورش در حومه های اطراف پاریس راه به مطبوعات و صحنه سیاسی باز کرد. جوانان بیکاری که اکثرا فرانسویان مهاجر بحساب می آیند با به آتش کشیدن موترها و ادارات دولتی خشم خود را از تبعیض علیه خویش نشان دادند. این جوانان بیکار و سرخورده در جامعه مدرن کنونی در محلاتی که همیشه از آنها به بدی یاد میشود، زندگی میکنند. بیسوادی، بیکاری، مواد مخدر، فساد اخلاقی، فقر، دزدی و دیگر معضلات اجتماعی در میان جوانان این محلات بیداد میکند. مناطقی که به اطراف پاریس خلاصه نمیشوند و شهرهای دیگر نیز میزبان آنها میباشند. ساکنان این محلات ثمره سالهایی اند که فرانسه چندین کشور از جمله الجزایر را در کنترول خویش قرار داده بود و براساس آن، باشندگان این کشورها میتوانستند جهت کار به فرانسه بیایند.

بعد از جنگ جهانی دوم، کشور فرانسه برای جبران صدمات جنگ و اجرای برنامه های بازسازی، اقدام به وارد کردن نیروی کار ارزان از مستعمرات خویش کرد. بعد از چند سال این نیروی کار که پاریس امروزی و شهرهای پیشرفته دیگر حاصل کار آنان میباشند، اقدام به آوردن خانواده های خویش بدین سرزمین کردند. در آن زمان با آغوش باز از آنان استقبال گردید و بیشتر آنان با گذشت زمان هویت فرانسوی اختیار کردند. این مهاجرین در کنار هویت جدید همچنان هویت اصلی خویش را که مربوط به خاستگاه اجتماعی آنان میشد نگه داشتند. نامهایی که برای فرزندان خویش انتخاب میکردند اکثرا نامهای عربی و بیگانه با هویت جدید بودند.

اکنون فرزندان گروههای کار فراخوانده شده از کشورهای تحت استعمار و یا نسل سوم این کارگران، بدنبال کار سرگردان هستند. بدنبال تحولات اقتصادی، بکار گمارده شدن ماشین بجای انسان و بروز بیکاری در فرانسه، دیگر جایی برای این دسته از فرانسویان وجود ندارد و استقبالی از آنان صورت نمیگیرد. آنان نیز مانند پدران خویش مجبور به زندگی در حومه شهرها هستند اما شرایط مانند گذشته نیست. کشورهای مستعمره دیگر کشورهای مستقل اند و فرانسه نیز دیگر نیازی به این نیروی کار ارزان مانند گذشته ندارد. از سوی دیگر نسل دوم و سوم مهاجرین خود را فرانسوی میدانند و حاضر نیستند تبعیضی را علیه خویش بپذیرند.

در جامعه امروزی فرانسه، بسیاری از باشندگانی که مشخصه های "اصیل" فرانسوی یعنی موی زرد، چشمان آبی و پوست روشن و نام فرانسوی دارند، حاضر به واگذاری فرصت های کاری به هموطنان دیگر خویش که این مشخصه ها را ندارند، نیستند. صحبت از تبعیض در این جغرافیا از لحاظ قانونی جرم محسوب شده و شخص مجرم با زندان و جریمه سنگین روبرو میشود. اما "تبعیض پنهان" سرنوشت تعداد زیادی از مهاجرین را دگرگون ساخته است. در زمان کاریابی در جامعه ای مدرن که هویت فردی تنها به یک شماره یا یک ورق کاغذ یا CV خلاصه میشود، بدست آوردن فرصت کاری برای فرانسویان دارای نام و چهره ی خارجی در برخی موارد ناممکن میگردد. در حال حاضر اکثر بازماندگان هویت استعماری تاریخ فرانسه که اکنون با بدست آوردن تابعیت این کشور خود را فرانسوی میدانند، در حومه شهرها از جمله شهر پاریس، بدور از امکانات زندگی مرفه اروپایی بسر میبرند. داشتن نام خارجی که از سوی فامیلها برای دور نشدن از فرهنگ "اول" برای اطفال انتخاب میگردید، نسل دوم و سوم را سالها از فرهنگ و جامعه کشور میزبان بدور انداخته است

د پاکستان کاذبه دموکراسی او وږی ولس

د پاکستان د سیاست پر آسمان د جنرال پرویز مشرف د ستوری د راپریوتلو نښې نښانې تر سترګو کیږی. له شلو ورځو راپدیخوا هیواد ټول ښارونه د قهرجنو لاریون کونکو د اعتراض ‌ډګر ګرځیدلی دی.

د مارچ په نهمه د پاکستان ستر قاضی یا قاضی القضات د خپل واک نه د ناوړه ګټې اخیستنې په تور د جنرال پرویز مشرف لخوا له دندې ګوښه ګړی شو. افتخار محمد چوهدری چې له دوه کلونو راپدیخوا د پاکستان ستر قاضی و، د خپل هیواد په سیاسی بهیر کې فعاله او رغنده ونډه درلوده. په ظاهره د پاکستان پوځی واکمن د خپل دې اقدام تر شا د لومړی وزیر شوکت عزیز د حکومت لخوا د ښاغلی چوهدری پرخلاف شکایت بولی. او همدا وه چې د سترقاضی دوسیه د سترې قضایی شورا (سپریم جوډیشل کونسل) ته واستول شوه. دا کار د خپل ډول لومړنۍ بیلګه وه. د چوهدری له ځنډولو وروسته قاضی رانا بهګوان داس د سرپرست ستر قاضی په توګه لوړه پرځای کړه. دی د پاکستان د هندو لږکیو څخه راځی.

د پردې تر شا

د مارچ په نهمه په پوځی یونیفورم ملبس جنرال مشرف، په راولپنډۍ کې د پوځ مرکزی دفتر ته افتخار چوهدری احضار او د لنډ توضیح نه وروسته یې ترینه د ګوښه کیدو غوښتنه وکړه. لدې ترڅنګ مشرف ژمنه وکړه چې پدې صورت کې به یې ښه ونازوی او پر لوړې دولتی څوکۍ به یې وګوماری؛ که نه نو چوهدری ته به په مخه ښه ووایی او له هر ډول دولتی امتیازونو څخه به یې بې برخې او د محکمې په مخ کې به یې د ځان سپیناوی لپاره ودروی.

 ستر قاضی دویمه لاره غوره کړه. پدې توګه هغه د پنځه ساعتونو لپاره تر څارنې لاندې ونیول شو چې په ترڅ کې یې مشرف سرپرست قاضی القضات وټاکه. مشرف د قاضی القضات د ځنډولو اعلان په رسمی توګه د غرمې نه وروسته وکړ. دې اعلان یو سیاسی توپان له ځان سره راوړ. له همغې ورځ نه راهیسې، په لاهور کې په یوازې شا و خوا ۲۰۰ کسان د پولیس لخوا نیول شوی ترڅو د مخ په زیاتیدونکو اعتراضونو او لاریونو مخه خنډ کړی. خو تر دې مهاله د پاکستان په ټولو لویو او کوچنی ښارونو کې په زرګونو لاریون کونکو پر قضایی ځواک باندې د مشرف د دې بربنډ او څرګند تیری پرضد خپل غږ پورته کړی دی. د پاکستان دموکراسی هغه وخت لاپسې د نړیوالو د ملنډو شوه چې تلویزیونی انځورونو کې خلکو ولیده چې د آی اس آی مامورینو، افتخار چوهدری له ویښتانو راکاږه او په زور سره یې په موټر کې د سترې محکمې ودانۍ ته د محاکمې لپاره بوته.

 

د دوه زره لومړی کال د سپتامبر د یوولسمې نه راپدیخوا د پاکستان سیاست او ټولنه پراخ بدلونونه له سره تیر کړی دی. پدې ترڅ کې پاکستان چې کلونو لپاره یې طالبان او نور ترهګر روزلی ول، خپل دریځ په یوه شپه بدل کړ او د متحدو ایالتونو پلو یې ونیو. د پاکستان پوځ ته لاپسې پراخ واک ورکړ شو ترڅو له متحدو ایالتونو سره په خلاص مټ د همکارۍ په بدل کې ستر مالی او پوځی امکانات لاس ته راوړی. په همدې بهیر کې و چې پاکستانی استخباراتی سازمان د بهرنی استوګنو تر څنګ د خپل هیواد استوګن هم د پیسو په بدل د امریکا پوځی استخباراتو ته وسپارل. په سلګونه پاکستانی وګړی تری تم شول. کورنیو یې د هیواد د هرې محکمې ور وټکوه. د سترې محکمې د مشر په توګه ستر قاضی افتخار چوهدری استخباراتی سازمانونو ته امر وکړ چې ورک شوی استوګن دې د هغوی کورنیو ته وروسپاری. دا هغه څه و چې د مشرف پوځی دولت یې خواشینې کړ. ستر قاضی چوهدری، څه موده وړاندې د پاکستان د تر ټولو ستر پولاد جوړولو فابریکې د خصوصی کیدو پرخلاف هم حکم کړی و. دا فابریکه د لومړی وزیر شوکت عزیز د یو ملګری عارف حبیب کمپنۍ ته د خصوصی کیدو په حال کې وه. ښاغلی چوهدری د ګڼ شمیر ټولګټو پارکونو په هکله چې په بام کې ول د ګلف په ډګرونو واړول شی هم فیصله کړې ده. 

له بل پلوه، سږکال اکتوبر کې به د پاکستان ټولټاکنې ترسره شی. مشرف د یو ځل بیا لپاره د ولسمشر پاتې کیدو خیال په سر کې لری. د مذهبی ګوندونو سره د جوړجاړی ترڅنګ، مشرف غواړی د چوهدری په شان د یو خپلواک قاضی القضات له سرخوږی نه هم ځان بی غمه کړی او په یو وخت کې هم ولسمشر او هم د پوځ لوی درستیز پاتی شی. 

د مشرف اوه کلنې پوځی واکمنۍ نه یوازې دا چې د افغانستان لپاره ‌‌ډیره ګرانه پریوتې ده او ترهګر طالبانو یو وار بیا سرراپورته کړی، دننه په کور کې هم د سکیولار ګوندونو لپاره د کار ډګر تنګ کړی او پر ځای یې افراطی مذهبی ډلې ځان ته رانژدې کړی دی؛ که څه هم چې مشرف د نړیوالو د خوشاله ساتلو لپاره د افراطی مذهبی ډلو غندنه کړی ده.

نن سبا چې د پاکستان پلازمینه اسلام آباد د ښی او کیڼ ګوندونو د لاریونونو ډګر ګرځیدلې او ولس د پوځ واکمنی نه منی، د لاریون کونکو په منځ کې د قاضی حسین احمد او مولانا فضل الرحمان په څیر مذهبی افراطیانو شتون د دې اعتراضونو له وزن او دروندوالی څخه کموی او دا تصور تداعی کوی چې ګوندې پوځی واکمنی دې دوام ومومی که نه نو پاکستان به د افراطی مذهبی ډلو منګلو کې کیوځی.

د مذهبی ګوندونو ترڅنګ د د وکیلانو په لاریون کې د مشرف پلویان هم نفوذی وردننه شوی ول او د مشرف په ملاتړ کې یې شعارونه ورکول چې د نورو لاریون کونکو له کلک غبرګون سره مخ او وډبول شول. د هغوی له ډلې څخه یو تن د مفصل ټکول کیدو نه وروسته اعتراف وکړ چې د پاکستان یوې حساسې ادارې (ولولﺉ آی اس آی) لپاره کار کوی. لاریون کونکو هغه اړ باسه چې ووایی (مشرف سپی دی).

لاریونونو کې د پاکستان د کیڼ غورځنګ ونډه د پام وړ وه او همدا شعارونه به یې ورکول چې (یه جمهوریت جهوټی هې – یها ساری جنتا بهوکی هې) دا دموکراسی کاذبه  دموکراسی ده—دلته ټول ولس وږی دی. یا (پاکستان کا مطلب کیا—لاټی ګولی مارشل لا) د پاکستان مطلب څه دی—کوتک، مردکی او پوځی واکمنی.

د پاکستان مذهبی ګوندونو سره د پوځی واکمنانو نارسمی تړون او د هیواد په ګڼ شمیر اقتصادی بنسټونو کې د هغوی پانګه اچونه، ولس په پراخه پیمانه د فقر او بې وسۍ سره مخامخ کړی.

باز هم هشتم مارچ تحقیر شد

هشت مارچ که از درون مبارزات زنان طبقه کارگر علیه سرمایه داران کارخانه نساجی نیویارک سربر آورد و 50 سال بعد با تجلیل از آن 129 تن از زنان این طبقه در آتشی جیجق شدند، در حقیقت یادواره ایست از این پیشقراولان مبارز علیه بیدادگری های طبقاتی، ستم و تبعیض که فقط زنان زحمتکش باید از آن درس مبارزه، رهایی و نفی تبعیض را بیاموزند و تجلیل از آن فریادیست دردآلود علیه این نابرابری ها که نمی شود آن را در درون سالون های لوکس، تهنیت گویی ها، آرایش و عطرآلودی ها، تحفه دهی و ماچ بازی ها، پول کندن و پروپوزل سازی ها به تحقیر و مسخره گرفت.

این روز که از درون خون و آتش سر برآورد و می رفت تا رسم مبارزاتی به زحمتکشان زن علیه فرماندهان سرمایه بیاموزاند، صاحبان ثروت کوشیدند، آرام آرام آن را از چنگ زحمتکشان بربایند و در مشت خود گیرند. لذا این داعیه مبارزاتی که چون سنانی باید علیه آنان به کار گرفته می شد، تلاش نمودند تا آن را در غلاف کرده و با خارج نمودنش از محتوای رزم و مقاومت، پوشالی اش بسازند و به مجالس تجلیل زنان بورژوا و خورده بورژوایی که بی شباهت به فیشن شو نباشد، مبدل نمایند و هنرآرایانه زیر بار گل و تهنیت مدفونش سازند.

این تحقیر در کشور ما، جایی که دوزخ اصلی سوزاندن زنان برپا است، نیز از چندسال بدین سو جریان دارد و راه فساد برای عده ای با این "تجلیل" باز شده، تمام ارگان های دولتی و غیر دولتی با ولع خاصی آن را برگزار کرده، در کنار اینکه برای تعدادی از زنان دسته ی گل و چادر اعطا می گردد!! با نقل و دهن شیرین کردن و بیانات چند مرد مسوول که از صدقه سر آنان این حواله ها و نواله ها شکل گرفته و بی آنکه فریادی برضد اسارت و تبعیض زنان به گوش برسد، در میان بوس بازی ها اختتام می یابد. درین میان دزدان و اختلاس گران حرفه ای سودهای کلانی به جیب زده، به این خاطر فرا رسیدن هشت مارچ را لحظه شماری می کنند.

تشکلات انجویی وعلاوتاً احزاب و سازمان های سیاسی که کارشان در موارد بسیاری بدتر از انجوها با کندن پول همراه بوده و هم و غم شان فقط تلاش جهت بدست آوردن پول و عیش کردن می باشد، با شعارهای سرخ و سبز به اصطلاح انقلابی و غیر انقلابی تلاش می نمایند تا کاسب کارانه ازین روز یورو و دالر بدوشند، تا هم خرما و هم ثواب گردد. اینان که در عمل باوری به این تجلیل ندارند و اگر پای پول در میان نباشد، مثل روز کارگر هرگز یادی از آن نمی کنند، لذا تقلا می نمایند تا با برگزاری چنین محافلی چشم خارجی ها را پرکرده و مهمترین دستاورد آنان فلمیست که بعد از برگزاری در بازار های مکاره غربی به نمایش می گذارند و سود اصلی به دست می آید. اگر چنین نباشد و باور واقعی به محتوای هشت مارچ وجود داشته باشد، نه با برپایی چنین محافل لوکس و پرمصرف و دعوت کردن چند خارجی و داخلی آرایش کرده که  در یک نشست زنان و مردان غیر پروپوزلی و باورمند به رهایی زحمتکشان زن، در خاک آلود ترین نقاط پایتخت و غیر پایتخت، باید برگزار گردد. جمعی که با تکان بازوان ستبر و فریادهای آزادی، هدف واقعی این تجلیل را بیان کرده و بر تحفه ها، عصریه ها و یوروها تف بیاندازند و اگر فلمی در میان باشد نه بخاطری که چون تحفه مقدس و کلید گنج نایاب به اروپا و امریکا برده شود، بلکه به تاریک ترین نقاط کشور انتقال یابد و تبلیغ حقیقی برای این روز و رهایی زن از ستم های طبقاتی و اجتماعی و آگاهی یافتن آنان از وظایف سنگین و دشواری که پیشرو دارند صورت گیرد تا بعد از آن به خواست مردان زن ستیز و چوچه کش تن ندهند.

این تجلیل را با چنین باور و اهدافی فقط آنانی انجام خواهند داد که زن و هشت مارچ آن را نه وسیله پول به دست آوردن که جزئی از پیکار زحمتکشان دانسته و رهایی میهن را از قید تمام ستم های طبقاتی و غیر طبقاتی بدون شرکت واقعی زنان نمی دانند و حتماً چنین روزی رسیدنی است.

د امبراتورۍ ضد ولسی لاریونونه

   د امریکا د متحدو ایالتونو ولسمشر جورج بوش تیره میاشت د سویلی امریکا پنځو هیوادونو   برازیل ګواتیمالا، مکسیکو، کلمبیا او اوروګویی ته سفر وکړ. هر کله چې د بوش الوتکه د سویلی امریکا پر خاوره راښکته کیږی، ورسره سم د دې ټاټوبی ځپل شوی ولس او پرګنې  د اعتراض په توګه واټونو ته راوځی او د امریکا امپریالیستی سیاستونه غندی.

     تیره میاشت هم، کله چې د بوش الوتکه د برازیل پر خاورې راښکته شوه، د دې هیواد خلک واټونو ته راووتل او د امریکې بیرغونو او د بوش  هتلر ډوله تمثالونو ته یې اور واچوه. همدا ډول کله چې بوش اوروګویی ته ورسید، د اوروګویی ولسونه هم د اعتراض په ډول سړکونو ته راووتل او د امریکا د ازادی سوداګرۍ پر ضد یې د اعتراض په توګه د مک ډونالډ دوه  رسټورانټونه وسوځول.

     په کلمبیا کې هم زرګونه لاریون کونکو،  بوش د لاتینی امریکا د پانګې او شتمنۍ لوټمار وګڼه او له کلمبیا څخه د هغې د ویستلو غوښتونکی شول.

    په مکسیکو کې هم اعتراض کوونکی، د امریکا د سفارت شا او خوا راغونډ شوی ول او د بوش پر ضد یې شعارونه ورکول او نارې یې وهلې "بهرنیه  زموږ له هیواد څخه ستون شه." بوش د خپلې ولسمشرۍ په موده کې پنځه ځل مکسیکو ته تللې دی، خو تر اوسه یې د دې هیواد پلازمینې مکسیکو سټی ته د کیڼ اړخو له ویرې، چې پراخ ولسی ملاتړ لری، سفر نه دی کړی .

    د لاتینی امریکا پنځو هیوادونو ته د بوش د سفر سره سم، د ونزویلا ولسمشر هوګو چاویز او د ارژانتین ولسمشر نستور کرچنر د بوش د سفر پر ضد د اعتراض یو تړون لاسلیک کړ . د دې تړون له مخې لسګونه زره کسان د بوینس آیرس په سپورټی لوبغالی کې د  چه ګوارا او فیډل کاسترو عکسونو سره راغونډ شوی ول. هوګو چاویز اعتراض کوونکو ته وویل چې " وړوکی ښاغلی" یو سیاسی جسد دی چې دا وخت  زموږ پر ښکلی خاوری قدم وهی.

هغه دې اعتراض کوونکو ته وویل که څوک غواړی په سیده توګه دوزخ ته ولاړ شی باید د پانګوالۍ لاره غوره کړی او که څوک غواړی جنت پر همدی ځمکه جوړ کړی باید د سوسیالیزم لاره ونیسی.

     هوګو چاویز  چې   امریکا یو امپریالست هیواد ګڼی، د جورج بوش د سفر په ترڅ کې وویل چې دا امپریالیستی هیواد د لاتینې امریکا د شتمنۍ او پانګې د لوټلو تکل لری،  خو د لاتینې امریکا ولس به اجاره ورنکړی چې متحده ایالتونه دې موخې ته ورسیږی. همدا ډول هغه وویل چې هیواد یی په پام کې لری د امریکا د متحدو ایالتونو د نفتو پر بازارونو ډډه وهنه کمه کړی او  پر ځای یې  چین او د لاتینې امریکا هیوادونو ته نفت صادر کړی. چاویز په دې وروستیو کې په ونزویلا کې پر ملی شتمنۍ د دولت واکمنی پیاوړې او د دې هیواد پر نفتو یې د شپږو

څو توکمیزو شرکتونو واکمنی پای ته ورسوله.

   سویلی امریکا ته د بوش سفر دوه موخې درلودلې. لومړی دا چې بوش هڅه وکړه د دې سفر سره د کورنی  سیالانو نیوکو ته مثبت ځواب ووایی، ځکه چې بوش د خپل سیاسی سیالانو لخوا تر نیوکو لاندی دی چې د منځنی ختیځ د شخړو تر سیوری لاندی یې له لاتینی امریکا پام اړولی دی. او دا لامل شوی چې چاویز دا هیوادونه د خپل سیاسی او اقتصادی اغېز لاندی راوؤی. دویمه موخه دا وه  چې بوش په دی سفر کې هڅه وکړه د سویلی امریکا د خلکو ننګه او ملاتړ په دی نامه چې د پرمختیا له پاره به یې مرسته وکړی، راجلب کړی. خو په لاتینې امریکا کې د امریکا د متحدو ایالتونو لخوا لسګونه کودتاګانې، د لاس پوڅو دولتونو رامنځ ته کول، اعدامونه، د دیکتاتورانو ځواکمنول ، آزاده سوداګرۍ او اقتصادی نیولیبرالیسم لامل شوی،  چې د نوام چامسکی په وینا د دې هیوادونو ولسونه د کیڼ اړخو ګوندونو څخه ننګه او ملاتړ وکړی.

      د امریکا متحده ایالتونه هڅه کوی چې د لاتینې امریکا هیوادونه د بد او ښه  کیڼ اړخو په ډلو وویشی،  خو کومه تګلاره چې دا وخت  دې هیوادونو غوره کړی ده په ټولیزه توګه د متحده ایالتونو د ګټو پر ضد ده. په دې هیوادونو کې هڅه روانه ده چې د لاتینې امریکا ټول هیوادونه د اقتصادی پلوه سره یو ځای کړی او دا هیوادونه د امریکا د متحدو ایالتونو او د پیسو د نړیوال صندوق له اغیزې وژغوری. د دې اقتصادی طرحې څخه موخه په لاتینې امریکا کې د اوسنی شته طبقاتی واټنونو کموالی دی. د جورج بوش د سفر پر مهال آرژانتین او ونزویلا ځینې سوداګریزه تړونونه  لاسلیک کړل چې د دې تړونونه څخه یو یې هم د سویل بانک ترنامه لاندې د متحده ایالتونو  د مالی ټولنو په وړاندې د یوې مالی ټولنې رامنځ ته کول دی. همدا ډول  پانامې د بوش د سفر په درشل کې څرګنده کړه چې د امریکا سره به آزادی سوداګرۍ ته پای ورکړی.په ورته وخت کې د نیکاراګوئی ولسمشر په لټه کې دی چې د ونزویلا سره  یو ګډ اقتصادی کمیسیون جوړ کړی چې له مخې به یې ۱۵ اقتصادی پروژې  د انرژۍ، روغتیا او ښوونې په برخو کې د ونزویلا لخوا په نیکاراګو‌ئی کې پلی شی. همدا ډول  اکوادور او بولیویا د ونزویلا سره یو ځای ځینې ټولنیزه پروګرامونه تر لاس لاندې نیولی او خپله لاره " د  یویشتمې پیړۍ لپاره نوی سیوسیالیزم" نوموی.

   په افغانستان او عراق کې د امریکا متحده ایالتونو نیغه په نیغه نیواک او د ایران اټمی پروګرام په اړه د دې هیواد بوختیا، لاتینې امریکا ته دا وخت ورکړی دی چې ټولنیز بدلونونه تر لاس لاندې ونیسی او د امریکا پانګې له ګواښ سره مخامخ کړی. دا هڅې لامل شوی دی چې د امریکا امپریالیستی ګټې ټکنۍ شی او متحده ایالتونه ځینې توطئو ته وهڅوی. په بد او ښه کیڼ اړخو د لاتینې امریکا ویش او  په بولیویا او اکوادور کې د ځایی ځواکونو تر منځ ترنګلتیا د دې توطئو پیلامه ګڼل کیږی.

    دا دویم ځل دی چې جورج بوش د لاتینې امریکا څخه تش لاس راستونیږی. لومړی ځل کله چې بوش غوښتل د نفتا ( د شمالی امریکا  د آزادی سوداګرۍ تړون) طرحه په لاتینې امریکا کې پلی کړی د ماتې سره مخ شو او هوګو چاویز په ښکاره توګه وویل چې د آزادی سوداګرۍ طرحه یې په لاتینې امریکا کې تر خاورې لاندې ښخه کړه.دا ځل بیا د بوش د "پرمختیا او اقتصادی هوساینې" چیغې د لاتینې امریکا د ولسونو په کوکارو کې ورکې شوی او یو ځل بیا هوګو چاویز څرګنده کړه چې بوش ته باید د دوکه مارۍ مډال ورکړل شی. لخوا لسګونه کودتاګانې، د لاس پوڅو دولتونو رامنځ ته کول، اعدامونه، د دیکتاتورانو ځواکمنول ، آزاده سوداګرۍ او اقتصادی نیولیبرالیسم لامل شوی،  چې د نوام چامسکی په وینا د دې هیوادونو ولسونه د کیڼ اړخو ګوندونو څخه ننګه او ملاتړ وکړی.  د امریکا متحده ایالتونه هڅه کوی چې د لاتینې امریکا هیوادونه د

بد او ښه  کیڼ اړخو په ډلو وویشی،  خو کومه تګلاره چې دا وخت  دې هیوادونو غوره کړی ده په ټولیزه توګه د متحده ایالتونو د ګټو پر ضد ده. په دې هیوادونو کې هڅه روانه ده چې د لاتینې امریکا ټول هیوادونه د اقتصادی پلوه سره یو ځای کړی او دا هیوادونه د امریکا د متحدو ایالتونو او د پیسو د نړیوال صندوق له اغیزه وژغوری. د دې اقتصادی طرحې څخه موخه په لاتینې امریکا کې د اوسنی شته طبقاتی واټنونو کموالی دی. د جورج بوش د سفر پر مهال ارژانتین او ونزویلا ځینې سوداګریزه تړونونه  لاسلیک کړل چې د دې تړونونه څخه یو یې هم د سویل بانک ترنامه لاندې د متحده ایالتونو  د مالی ټولنو په وړاندې د یوې مالی ټولنې رامنځ ته کول دی. همدا ډول  پانامې د بوش د سفر په درشل کې څرګنده کړه چې د امریکا سره به آزادې سوداګرۍ ته پای ورکړی.دې سره جوخت د نیکاراګوا ولسمشر په لټه کې دی چې د ونزویلا سره  یو ګډ اقتصادی کمیسیون جوړ کړی چې له مخې به یې ۱۵ اقتصادی پروژې  د انرژۍ، روغتیا او ښوونې په برخو کې د ونزویلا لخوا په نیکاراګو‌ا کې پلی شی. همدا ډول  اکوادور او بولیویا د ونزویلا سره یو ځای ځینې ټولنیز  پروګرامونه تر لاس لاندې نیولی او خپله لاره " د  یویشتمې پیړۍ لپاره نوی سیوسیالیزم" نوموی.

   په افغانستان او عراق کې د امریکا متحده ایالتونو نیغه په نیغه نیواک او د ایران اټمی پروګرام په اړه د دې هیواد بوختیا، لاتینې امریکا ته دا وخت ورکړی دی چې ټولنیز بدلونونه تر لاس لاندې ونیسی او د امریکا پانګې له ګواښ سره مخامخ کړی. دا هڅې لامل شوی دی چې د امریکا امپریالیستی ګټې ټکنۍ شی او متحده ایالتونه ځینې توطئو ته وهڅوی. په بد او ښه کیڼ اړخو د لاتینې امریکا ویش او  په بولیویا او اکوادور کې د ځایی ځواکونو تر منځ ترنګلتیا د دې توطئو پیلامه ګڼل کیږی.

    دا دویم ځل دی چې جورج بوش د لاتینې امریکا څخه تش لاس راستنیږی. لومړی ځل کله چې بوش غوښتل  د شمالی امریکا  د آزادی سوداګرۍ تړون (نفتا) طرحه په لاتینې امریکا کې پلی کړی له ماتې سره مخ شو او هوګو چاویز په ښکاره توګه وویل چې د آزادی سوداګرۍ طرحه یې په لاتینې امریکا کې تر خاورې لاندې ښخه کړه. دا ځل بیا د بوش د "پرمختیا او اقتصادی هوساینې" چیغې د لاتینې امریکا د ولسونو په کوکارو کې ورکې شوې او یو ځل بیا هوګو چاویز څرګنده کړه چې بوش ته باید د دوکه مارۍ مډال ورکړ شی.  

افغانها باید کشته شوند؟!!

 در مورد به اسارت در آمدن دانیل مسکروجیاکومو خبر نگار روزنامه ایتالوی «له رپوبلیکا» در هلمند بوسیله نیروهای طالبان و بعد رهایی او در بدل آزادی پنج قوماندان سرشناس طالبان از جمله برادر ملا داد الله و سخنگوی طالبان و در بند ماندن ترجمان او (اجمل نقشبندی) گمانه زنی های مختلفی مبنی بر اینکه این جریان جهت رهایی پنج قوماندان طالب ساخته کاری شده، وجود دارد.

انگلیس ها در هلمند خواهان نوع متارکه با طالبان اند و این خبرنگار بدون اینکه در وزارت داخله ثبت نام شده باشد به هلمند رفته بود. سربریده شدن فوری راننده اش و اظهار بی اطلاعی داکتر سپنتا وزیر خارجه افغانستان از این معامله، ساخته کاری این جریان را روشنتر میسازد. ایتالوی ها در لشکرگاه مرکز هلمند شفاخانه ایمرجنسی دارند که گفته میشود با طالبان بشکلی همدردی نشان میدهد و این شفاخانه در بسر رساندن این معامله کار روایی های بسیار داشته است و بعد یک تن از داکتران افغان این شفاخانه که گفته میشود در این رفت و آمد ها بین طالبان و دولت نقش داشته، برده شده است که علت تا حال معلوم نیست.

در مورد اجمل نقشبندی، ملا داد الله اعلان کرد که اگر در بدل رهایی او دو تن از قومندانان طالب آزاد نشوند، انشاالله او را خواهد کشت!! دولت افغانستان دراین رابطه تا حال عکس العملی از خود نشان نداده است، در حالیکه اتحادیه ملی ژورنالستان و رسانه های همگانی از دولت خواسته اند تا در رهایی او تلاش نماید.

اینکه در برابر یک خبرنگار خارجی پنج تن قومندان طالب رها میشوند و اما کسی به قصه یک افغان نیست، نشان میدهد که نیروهای بین المللی حاضر در افغانستان نسبت به افغانها به چه نظری می نگرند و چقدر برای افغانها ارزش قایل اند. اینکه ناتو  و ائتلاف در بمباران های شان بی کوچکترین مکثی صد ها افغان بی گناه را میکشند، از فراز تانکهای شان بر مردم بی گناه آتش باری میکنند، اطفال را به گلوله میبندند و غیره، پس برای آنان اجمل نقشبندی چقدر اهمیت دارد که مثلاً سرش بریده شود یا نشود؟ فقط این شرم و ننگ بر پیشانی دولت افغانستان حک میگردد که نه صلاحیت و نه اراده در مورد سرنوشت افغانها دارد و فقط طبق دستور عمل میکند.