نشریه پیشرو

سیاسی ـ اجتماعی ـ فرهنگی مدیر مسوول نورانی

نشریه پیشرو

سیاسی ـ اجتماعی ـ فرهنگی مدیر مسوول نورانی

عاملان گورهای چمتله کیانند؟

 

  هموطنان عذابدیده ما در اول سرطان امسال بار دیگر شاهد کشف گور دستجمعی بزرگی در دشت چمتله‌ی شمال کابل بودند. حالت فجیع اجساد، بیانگر وحشی گری و بی رحمی عاملان قتل آنها می باشد. این گور که قربانیان آن به بیش از هزار نفر می رسد، با گورهایی که قبلاً در سایر نقاط کشور کشف گردیده، تفاوت هایی دارد.

این گور بزرگ به شکل مغاره های بدون منفذ بوده و تصور می شود زندانیان را زنده داخل آن نموده و بعد دهن مغاره ها را با صدها تن جغل و خاک مسدود کرده اند. دستان اکثر زندانیان  از عقب بسته بوده و در جمجه ی بعضی اجساد آثار گلوله نیز به چشم می خورد. کشف گور دستجمعی دشت چمتله عکس العمل های گوناگونی به بار آورده است.

شماری از اعضای حزب دموکراتیک گفتند که این گور متعلق به جنایات آنان نیست چون آنان قربانیان خود را عمدتاً در پولیگون های پلچرخی با حفر گودال های بزرگ توسط بلدوزر مدفون نموده اند.

بنا به اظهارات منابع حقوق بشر افغانستان، اجساد گورهای دستجمعی دشت چمتله در مقایسه با گورهای دستجمعی سایر نقاط کشور به خصوص در مقایسه با گورهای جمعی حزب دموکراتیک خلق کمتر پوسیده یا تخریب شده، که نشان می دهد باید زمانی کمتر از آن گذشته باشد. این منبع که به زبان بی زبانی عوامل مختلف را برای سالم بودن اجساد ذکر می کند، نمی تواند از کشتار دوران حاکمیت تنظیم ها و این که گور دشت چمتله در ساحه حاکمیت کدام تنظیم بوده، ذکری کند.

حامد کرزی نیز تیمی را تحت ریاست مولوی شینواری جهت تحقیق موظف نموده، تا عاملان‌ آن شناسایی و عدالت در مورد آنها تامین گردد.

 

منابع بین المللی هم خواهان تحقیق در زمینه شده و یوناما تیمی را جهت بررسی و کاوش به دشت چمتله فرستاده و حفاظت از ساحه گور جمعی از پولیس ملی به اردوی ملی واگذار شده که نشان دهنده حساسیت ها در مورد این گور است.

این که در دوران حاکمیت حزب دموکراتیک خلق ده ها هزار انسان بیگناه این وطن در گورهای جمعی دفن شدند، جای تردیدی نیست؛ یا این که قدرت طلبی ها و جنگ های تنظیمی و طالبی جان هزاران هموطن ما را گرفت، و با کشتار در دشت لیلی، یکاولنگ، افشار، شمالی، تخار، کندز، بلخ، جوزجان، هرات، کابل و سایر نقاط، جنایات عظیمی را مرتکب شده، واقعیت تلخی است که همه می دانند و هیچ فردی نمی تواند آن را فراموش کند.

و این که در دوران کدام حاکمیت، چه اندازه جنایت صورت گرفته، این را مسببین آن پاسخ خواهند گفت، ولی واقعیت تلخ تر از همه این است که اکثریت عاملان همین جنایات به جای آن که به محاکمه مردمی کشانده شوند و مجازات ببینند، در ارگان های بالایی حکومت قرار گرفته، حتی مقامات جنایی کابل را به خاطر کاوش گور جمعی چمتله تهدید به مرگ می کنند و شماری هم به نام مردم قانون تدوین می کنند و گاهی هم قانون خود بخشی را تحت نام مصالحه تصویب می نمایند.

شماری از اینان در رسانه ها و میزگردهای تلویزیونی هشدار می دهند که یادآوری از تأمین عدالت به سود ملت نیست و کشور را بار دیگر با بحران رو به رو می کند. همین جنایتکاران بار تمامی کشتار و جنایت را به گردن کشورهای همسایه انداخته و ادعا دارند که جنگ های "تحمیلی" سبب چنین جنایات بوده، ور نه اینان چنین نیاتی نداشتند.

با کشف این گور که بار دیگر حاکمیت را به چلنج سختی می کشاند، در هر کوی و کوچه مردم زمزمه دارند و میپرسند که چه زمانی قاتلان پدران و برادران شان محاکمه خواهند شد و این همه انسان به چه جرمی با چنین بی رحمی و شقاوتی در زیر خاک مدفون شده اند و بالاخره اجساد یک و نیم ملیون کشته تا چه زمانی آرام آرام از زیر خاک بیرون خواهند شد و قاتلان شان همچنان بدمست و کف بر دهان بر چوکی های قدرت لمیده خواهند ماند؟   

مشت نمونه ی خروار

 

دو قومندان امنیه:

                            

اخیراً از سوی وزارت داخله اعلان شد که دو قومندان امنیه که در ولایات وردگ و دایکندی به وظیفه ی شان خوب عمل نکرده بودند، از کار برکنار شدند. این خبر بسیار جالب بود. بسیاری فکر میکنند که اگر قرار باشد با این معیار افراد را از کار برکنار کنند، در اداره کشور کسی باقی نخواهد ماند و همگی این گفته را زمزمه میکنند که درآنصورت "در شهر هر آنکه هست گیرند".

 

دوبار معجزه:

آقای مصطفی ظاهر وقتی در مورد پدرکلانش با تلویزیون ملی مصاحبه میکرد، گفت که بابایش دو بار چیزی چون معجزه را به نمایش گذاشته و آن اینکه حین ورودش به کابل و در زمان دفنش باران رحمت بارید. چون معجزه کار پیغمبران است، معلوم میشود که آقای مصطفی بعد از پیوستن به جبهه ملی، ریش گذاشتن و مقولات اسلامی را قلقله کردن، درسهایش را از برادران خوب نیاموخته که دررسای بابایش این گونه ناشیانه ابراز نظر می‌کند. این در حالیکه بابایش هیچوقت چنین ریش نماند و چنین اکت و اداهایی از خود به نمایش نگذاشت و میتوان بابایش را از این منظر نمره ی خوبی داد.

 

مدال به زنده‌ها و مرده ها :

 قرار است که کرزی در 28 اسد برای حدود شش صد نفر از قومندانان و رهبران تنظیم ها مدال توزیع کند. گفته میشود که این طرح را آقای سیاف پیش کشیده. اینکه در این لست چه کسانی حضور دارند تا حال افشا نشده است، اما مردم از همین اکنون می دانند که آقای کرزی به چه کسانی مدال خواهد داد. زیرااو همیشه از کسانی تمجید کرده که با اعتراضات گسترده‌ای مردم از زوایای مختلفی روبه رو بوده اند.

 

23 زن و مرد کوریایی:

طالبان 23 زن و مرد کوریایی را در جاده قند هار- کابل به گروگان گرفتند که سر و صدای بسیاری را خلق کرد. طالبان خواهان رهایی جنگجویان شان از قید زندانهای دولت و امریکایی ها شدند و بعد دو نفر را کشتند. اینبار عکس العمل مردم در برابر این گروگانگیری بشدت ضعیف بود در حالیکه وقتی در جریان انتخابات خانم کلمینتینا را گروگان گرفتند، زنان تظاهرات کردند و حتی گفتند که عوضش حاضر اند گروگان شوند. اینکه چرا حال این مسئله واکنشی ندارد، دلیلش این است که مردم شدیداً از خارجی ها ناراضی هستند و تمام وعده های شانرا دروغین فکر می کنند به این خاطر گفته اند: «آنچه کشت می کنی همان را می دروی.»

 

مولانا فضل الرحمن دموکرات شد:

مولانا فضل الرحمن رهبر جمعیت علمای اسلام پاکستان که یکی از حامیان سر سخت طالبان به حساب می آید، گفته است که حاضر است میان غرب و طالبان میانجی گری کند، وی که خود را دموکرات نامید، اکنون رهبر اپوزسیون در پارلمان پاکستان می باشد. همه بر این باورند که احزاب اسلامی در پاکستان به نحوی با شبکه های استخباراتی آن کشور در تماس بوده و اپوزیسون گویی های شان بیشتر به جنگ زرگری شباهت دارد تا واقعی. وی قبلاً هم یکبار د موکرات شده بود و با پیپل پارتی بی نظیر بوتو متحد گردید. حال که بار دیگر قرار است بی نظیر در سیاست های پاکستان داخل گردد به گمان اغلب صدراعظم شود، بار دیگر مولانا را دموکرات می سازد تا اگر در ائتلاف های بعدی برایش جای داده شود.

 

نارنجی گرایی:

اخیراً نارنجی گرایی در مطبوعات و بخش های خصوصی فوق العاده زیاد شده است. این رنگ بعد از «انقلاب نارنجی» اوکراین بسیار تبلیغ شده، گفته می شود که رنگ نظم نوین ایالات متحده امریکا نارنجی است. این رنگ را رسانه های بسیاری در لوگو های خود بکار میگیرند و در کنج و کنار شهر لوحه های زیادی با بکگروند نارنجی نصب شده اند. بعضی از سایت های انترنیتی نیز حداقل نوار نارنجی را بر سر لوحه شان هموار می سازند، کاریکه«8 صبح» کرده است.

 

مواد مخدر:

  امسال اعلام کردند که عطامحمد نور والی بلخ کشت تریاک را کاملاً ریشه کن کرده است، در حالیکه سال گذشته این ولایت بعد از هلمند و بدخشان بیشترین تولید تریاک را داشت. بسیاری می پرسند که والی بلخ چرا پارسال دست به این کار نزد و امسال که تریاک به نرخ ارزانی در بازار به فروش می رسد و تورم تریاک بیداد میکند، مثلیکه مردم هم چندان رغبتی به کشت آن نداشتند، به این کار مبادرت ورزید. این چلنج را در سال های آینده هم پیش رو خواهیم داشت که آیا واقعاً والی ها مخالف مواد مخدر اند؟

 

قوم گرایی:

در ولایت فراه، مخصوصاً در مسیر راه فراه – فراهرود که از میان ولسوالی بالابلوک می گذرد، بی امنیتی های شدیدی در جریان است. مخالفان دولت در این مسیر افراد معینی را از موتر پائین کرده، یا می کشند و یا باج میگیرند. اخیراً گزارشات می رسد که اختلافات در این منطقه روز تا روز رنگ بیشتری قومی گرفته. زیرا یکتن از اطرفیان کرزی  که منسوب به خانواده خاص بارکزایی است، از سوی نورزایی ها (80 در صد پشتون های فراه نورزایی اند) متهم میگردد که این فرد در برابر آنها، خانواده های معین قومی خود را مسلح می سازد و امتیازات خاصی را برای شان حواله میدارد و در برابر آنها قرار میدهد. این در حالیکه اکثریت بارکزایی ها از این کار این فرد ناخشنود اند، لذا این غایله با چنین دید و تفکری هر روز عمیقتر شده، رهگیری، قتل و غارتها را افزایش میدهد و بسیاری میگویند: «هرچه کنی به خود کنی، گرهمه نیک و بد کنی – کس نکند به جان تو، آنچه بدست خود کنی».

 

سفر کرزی:

حامد کرزی اخیراً به دعوت بوش به امریکا سفر کرد و در کمپ دیوید مورد استقبال قرار گرفت. بسیاری این سفر را تجدید تعهد امریکا نسبت به افغانستان ارزیابی نموده، در باره آن تبلیغات وسیعی را به راه انداختند. این در حالیکه «تعهدات امریکا نسبت به افغانستان» مربوط به سیاستهای دراز مدت امریکا میباشد که با استراتیژی آسیایی آن خوانایی دارد. زیرا اگر کرزی و بوش هر دو در قدرت نباشند، باز هم امریکا به «تعهداتش» استوار خواهد ماند، چون با این تعهدات میتواند به استراتیژی آسیایی اش خدمت کند.

این سفر موضع مشخص کرزی را در میان حریفان سیاسی اش استوارتر ساخت، بوش با این دعوت نشان داد که چنانچه در گذشته حامی آقای کرزی بوده، بازهم به چنان حمایتی ادامه خواهد داد.

بسیاری معتقد اند که آقای کرزی یکی از کاندیدان دوره بعدی ریاست جمهوری میباشد و به این خاطر حمایت امریکا را باز هم در پیروزی اش حتمی میداند و از این رو حواریون رئیس جمهور با این سفر بی‌نهایت خوشحال هستند.  

د امن جرګه که د ولسونو تیر ایستنه

د افغانستان د اوسنی تاریخ تیرو درې لسیزو ښودلې ده چې پانګه والو هیوادونو تل د دې هیواد برخلیک ټاکلی دی. که هغوی وغواړی کولای شی د افغانستان پر بیوزلو پرګنو د بنسټپالانو اسلامی حکومت (1992-1996) او یا د طالبانو تور فاشیستی حکومت حاکم کړی او یا د ترهګرۍ په وړاندې د جګړې تر نامه لاندې هغه له منځه یوسی، پرته له دې چې د خلکو د امن غم ورسره وی. پانګه والو هیوادونو سره یوازې هغه وخت د امن فکر پیدا کیږی چې خپلې ګټې په خطر کې ووینی. هغوی د خطر د له منځه وړلو او د خپلو ګټلو د ساتلو لپاره کولای شی هیوادونه په کنډوالو بدل کړی او د زرګونو بې ګناه انسانانو ژوند واخلی، که د افغانستان وی که د عراق، فرق نه کوی.

د افغانستان او پاکستان دولتونه د امریکا د ولسمشر جورج بوش په فرمایش د امن جرګې راغوښتونکی دی. تر هغه ځایه چې د جرګو په هکله ویل کیږی، جرګې د هغو کسانو لخوا رابلل کیږی چې اجراییوی صلاحیت ولری او د جرګو د فیصلو د پلی کولو تضمین وکړی. که له نورو خبرو تیر شو، وړاندې له هرڅه د امن جرګې تضمین کوونکی روښانه نه دی. تر دې مهمه خبره دا ده چې دا جرګه به څومره وکړای شی د افغانستان او پاکستان تر منځ د شخړې لاره هواره کړی او هغه له منځه یوسی، ځکه دواړو دولتونو هغه کسان د امن په جرګې کې شامل کړی دی چې په خپله د امن له منځه وړونکی بلل کیږی او له بل پلوه د افغانستان په وړاندې د پاکستان د استخباراتی ادارې (آی اس آی) سیاست روښانه دی، له دې کبله د امن هیڅ راز جرګې نشی کولای د هغوی سیاست بدل کړی.

د امن جرګې په جوړولو کې د امریکا د متحدو ایالتونو لوی لاس دی، دا هغه هیواد دی چې پرته له دې چې له چا څخه پوښتنه وکړی، زموږ پر هیواد یې برید وکړ او د طالبانو رژیم یې ړنګ کړ، ایا دا هیواد نشی کولای پر پاکستانی دولت فشار راولی، تر څو  په افغانستان کې خپلې لاس وهنې بندې کړی او د ځان وژونکوبریدونو مخه ونیسی؟ امریکا دا کار کولای شی، خو نه یې کوی، ځکه نه غواړی د خپل شتون قانونی بڼه له منځه یوسی. که طالبان، القاعده او ځان وژونکی بریدونه نه وی، ایا خلک پوښتنه نه کوی چې نور نو دلته څه کوئ؟  د امریکا د متحدو ایالتونو دولت کولای شی پر پاکستان هم فشار راوړی، تر څو د ترهګرانو د بریدونو مخه ونیسی او د هغوی روزل بند کړی، خو دا کار هم نه کوی، ځکه تر اوسه خپل اصلی متحد پاکستان ته اړتیا لری، که نه نو کولای شی د باجوړ په شان بریدونه په پاکستان کې تر سره او ترهګران په نښه کړی، که څه هم په همدې وروستیو کې یې ګواښ کړی چې د هغوی پوځیان به د اړتیا په صورت کې په پاکستان کې دننه عملیات وکړی. د پاکستان دولت د دې خبرې په وړاندې په کلکه غبرګون ښکاره کړ، خو روښانه ده چې دواړه په دې خبرې کې څومره جدی دی. له دې کبله کله چې د امن جرګه د داسې هیوادونو تر منځ او د امریکا په څیر هیواد په منځګړیتوب او پیسو تر سره کیږی، پایلې به یې څه وی، پر ته له دې چې د ولسونو پر سترګو خاورې وشیندی او هغوی د امن تر نامه لاندې تیرباسی، ځکه ولسونو په خپل منځ کې هیڅ ستونزه نه لری، دا دولتونه دی چې د هغوی پر سر سودا کوی.

آیا طبقه متوسط در بازار آزاد کنونی مقاومت خواهد کرد؟

  

رشد بورژوازی ملی در افغانستان طی قرون متمادی با فراز و فرودهای فراوانی همراه بوده است. نیروهای مولده علیرغم سنگ اندازی های نیروهای مرتجع، استعمار امپریالیزم و خلاف اراده ملاکان فئودال و تکیه گاه های بین المللی استعمار کهن به طور اجتناب ناپذیری کم و بیش رشد کرد و تاریخ و جامعه ما نیز بر وفق  قوانین عینی تکامل در مسیر انقلابات صنعتی جهان قرار گرفت، چنانکه در سال 1886 نخستین فابریکه حربی بنام (ماشین خانه) در کابل تاسیس شد و برای اولین بار قوه بخار در افغانستان مورد استعمال قرار گرفت. اما در جهت رشد سریع بورژوازی ملی و تغییر شکل اقتصادی – اجتماعی کشور ممانعت های درونی و بیرونی فراوانی ظهور نمود که از یکسو  مقاومت های لجوجانه نظام رو به زوال فئودالی برای بقایش قرار داشت و از سوی دیگر عوامل بیرونی در صدد جلوگیری از رشد بورژوازی ملی در افغانستان برآمد که نمونۀ بارز آن ورشکست ساختن چینی سازی شاکر بود، زیرا در داخل کشور  و توسط بورژوازی ملی تولید میگردید.  

نه تنها عوامل بازدارنده فئودالی در افغانستان باعث رشد بطی و در بعضی حالات عدم رشد بورژوازی ملی در افغانستان گردید، بلکه یکی دیگر از عوامل درونی بطی ساختن رشد بورژوازی ملی در افغانستان همانا بورژوازی کمپرادور و یا دلالان داخلی  امپریالیزم می باشد که علاقه شدیدی به وابستگی اقتصاد کشور به کالاهای وارداتی داشته و همیشه در تلاش است تا بیلانس تادیات اقتصاد ملی کشور کسر داشته باشد، علاوتاً نفوذ سرمایه داران دلال خارجی، قیود گمرکی و مقدم بر همه طوریکه در فوق تذکار گردید، مناسبات رو به زوال تولید فئودالی و رژیم مطلقه، عوامل کندی رشد بورژوازی ملی و صنایع ملی می باشد. از منظر اقتصاد فنی عوامل عمده بطی ساختن رشد بورژوازی ملی، نبود سبسایدی های دولتی، سیاست های غلط گمرکی، سیاست های دمپنگ کشورهای وارد کننده، نبود انرژی برای به حرکت درآوردن چرخ های صنعت وغیره بوده که  این عوامل نیز به طور سیستماتیک از طرف زمامداران حامی بورژوازی کمپرادور در افغانستان دامن زده می شود.

باید اظهار داشت که طبقه بورژوا کمپرادور علاوه بر وارد نمودن ضربات کاری به رشد اقتصادی مملکت و بورژوازی ملی، در واقع راه ورود سرمایه گذاری های خارجی را  به افغانستان باز نموده تا امپریالیزم بتواند با استفاده از مواد خام فراوان، نیروی کار ارزان و بازارهای وسیع برای آب نمودن کالاهایش، اقتصاد افغانستان را به یک اقتصاد فرتوت، وابسته، ناکارا و مصرفی مبدل نماید که این آرزو بدون همکاری های بورژوازی کمپرادور که  در رده های مختلف دولتی و خصوصی قرار دارد، امکان پذیر نیست.

بورژوازی ملی افغانستان برای ابقای خود میخواهد زمانی به مبارزه با رشد سریع و شتابنده سرمایه داری در جهان بپردازد که علاوه بر عقب مانی طی قرون متمادی، سه دهۀ اخیر در اثر تجاوز سوسیال امپریالیزم شوروی و جنگ های خائنانه تنظیمی، شیرازۀ اقتصادی کشور فروپاشیده و آه در بساط نمانده است تا با ناله سودا نماید. علاوتاً  آواز دهل جهانی شدن (Globalizationوابستگی اقتصادی، سیاسی و نظامی دولت افغانستان به کمک های مالی امریکا و هم پیمانان اش مخصوصاً سیاست های گمرکی ضد رشد بورژوازی ملی در افغانستان، توان مقاومت بورژوازی ملی را ضعیف ساخته و نظام اقتصادی افغانستان میرود تا مهر تائید بر نوع نظام اقتصاد وابسته، متکی به کمک های بیرونی و در آخرین تحلیل اقتصاد مصرفی را بر جبین اش بزند.

محمد ظاهر آخرین شاه

 محمد ظاهر شاه، پادشاه سابق افغانستان که 40 سال بر اریکه سلطنت تکیه زده بود، به عمر 93 سالگی در کابل درگذشت. این شاه که بعد از دوران حکمروایی اش بیشتر خبرساز شد، بعد ازآنکه پدر دکتاتورش به خونخوا هی چرخی ها، لودین ها و دهها آزادیخواه دیگر به وسیله جوان دلاوری به نام عبدلخالق به ضرب گلوله از پا درآمد، در 1312 بر تخت شاهی جلوس کرد. درآن وقت کاکای خونریزش هاشم خان صدراعظم بود وچون به بدخشان رفته بود، اعضای دیگر خاندان فرصت را غنیمت شمرده، ظاهر نزده ساله را بر اورنگ قدرت نشاندند. بعد از آن، هاشم خان برای 13 سال دیگر همچنان صدراعظم ماند و سکان قدرت را به طور بلامنازعه در دست داشت و هر چه از استبداد، ظلم، خدعه ونیرنگ درچانته داشت، در حق ملت مظلوم افغانستان دریغ نکرد. کاکای دیگرش شاه محمودخان وزیر دفاع، شاه ولی خان، داودخان، نعیم خان و سرداران دیگری که در ارگ شاهی می لولیدند، مقامات کلیدی کشور را به عهده داشتند وتا توانستند، پول اندوزی کرده، مال ومنال عامه را قباله نمودند. بالاخره با فشار خانواده که هر یکی می خواست نوبت صدارت را بگذراند، هاشم خان در 1325 استعفا کرد و برادرش  سردار شاه محمود خان بر چوکی صدارت تکیه داد و برای اینکه بر جنایات برادرش هاشم خان پرده انداخته باشد، دموکراسی را اعلان کرد و احزاب ونشرات زیادی در کابل و ولایات پا به عرصه گذاشتند.

دوره 7 پارلمان که با مبارزات روشنفکران مشروطه طلب همراه بود، در نمایشاتی که در پایتخت و بعضی از ولایات به راه می انداختند، بر ضد روند سرمایه های غربی و استبداد خاندان، سخنرانی های تندی می کردند و بالاخره محمودی و غبار ازکابل وجمعاً50 تن از روشنفکران وطنپرست و آزادیخواه از سراسرکشور به پارلمان راه یافتند. مردم دلیر افغانستان نشان دادند که چگونه برضد استبداد هیئت حاکمه در هر فرصتی رای شان را به پای آزادیخواهان می ریزند. بدین صورت، اولین باری بود که با صحبت ها وطرح های این جمع در پارلمان ارکان رژیم مستبد خاندانی به لرزه درآمد و با آغاز مبارزات دوره 8 ، محمودی و غبار به زندان رفتند و در بسیاری نقاط کشور، آزادیخواهان دیگر نیز به چنین سرنوشتی گرفتار شدند. دکتاتوری خاندانی نشان داد که دموکراسی تاجدار شاه محمودخانی جز شگردی جهت حفظ قدرت خاندان چیز دیگری نبوده است.

درین دوران ظاهرشاه به عنوان فردیکه سمبول قدرت خاندان را بدوش میکشید، صلاحیت عملی نداشت و یا اگر داشت در حدی نبود که بتواند دربرابر سرداران بد مغز و مستبد دیگر  قدآرایی کند. فئودالان، ملاکان شریر و ملاهای سنتی به نحوی به قدرت چسپیده بودند، تا میتوانستند بر توده ها ظلم و استبداد روا می داشتند و شیره جان دهقانان و خرده مالکان دهات را می مکیدند. با اینکه ظاهرشاه از لحاظ فکری با تربیتی که در فرانسه یافته بود، بیشتر به شیوه حکومت داری های غربی که شا هان تا آن زمان کلیشه های اشرافیت را در بعضی از آنها حمل میکردند، تمایل داشت و به این خا طر ریش می‌تراشید، لباس لوکس پاریسی می پوشید، ملکه حمیرا با شیک ترین لباس های اروپایی در مراسم تشریفاتی در کنارش می‌نشست و در بیاناتش اصطلاحات دینی را به کار نمی برد. ولی جهت حفظ سلطه خاندان به فئودالان و اشراف احترام می گذاشت، رهبران قبایل را می ستود، به سنت های عشیره‌ای پابند و پارلمان هایش مملو از این طیف افراد بودند. برتری محمدزایی ها را در اداره کشور می پسندید، از جهش می‌هراسید و بیشتر به سکوت تمایل داشت. بدین ترتیب در روحیات او پارادوکس های قوی که میان ایدیولوژی فیودالی و بورژوایی در نوسان بودند، وجود داشت.  ظا هرشاه با چنین روحیاتی در مقابل آغه لاله اش (داودخان) هرگز جرئت ایستادگی نداشت و چون داودخان به عنوان سردار پولادین، بد مغز و دیوانه شهرت یافته بود، جبراً در 1332 (بعد از اعلان استعفای شاه محمودخان که گفته میشود خودش از آن خبر نداشت) زمام امور اجرائی (صدارت) را به عهده گرفت. او که قبلاً وزیر دفاع، حکمران سمت غرب و وظایف مهم دیگری را گذرانده بود ودر میان مردم شهرت کسب کرده بود، بمجرد رسیدن به صدراعظمی با آزادیخوا هان برخورد سخت استبدادی کرد. محمودی را سالها در قفس نگهداشت، غبار را تبعیدکرد و زندان ها را از آزادیخواهان دوره 7  شورا پر نمود. او پروژه های معین اقتصادی را به پیش برد و روابطش را با اتحاد شوروی مخصوصاً در بخش تسلیحات گسترش داد. ظاهرخان در این دوره بیشتر به تفریح و شاهی میپرداخت، به سفرهای خارجی وداخلی میرفت و در نقاط مختلف کشور مثل نورستان، پغمان، شمال وغیره استراحت گاه هایی اعمار کرده و با عیال و فرزندان به استراحت مصروف بود.

 در 1342 ظا هرخان تصمیم گرفت تا خود را در حد معینی از زجر و فشار خاندان برهاند، دهه دموکراسی را اعلان و قانون اساسی 1343 را به تصویب رساند که در آن رسیدن به صدارت و دیگر کرسی های بلند را به روی خانواده بست. این بار گرچه مارشال شا ه ولی خان خود را طبق نوبت به صدارت آماده میکرد، اما به علتی که پسرش سردار ولی با بلقیس دختر ظاهرشاه عروسی کرد و به این صورت ستاره اقبالش در بدست گیری سکان اردو بالا گرفت، مارشال بیچاره هم این ادعایش را بدل آب و دانه کرد و صدایش را بر نیاورد. ظاهر شاه با اعلان دموکراسی غربی که آن را در فرانسه آموخته بود، جرئت نکرد تا قانون احزاب را توشیح کند و اقتصاد بازار را قایم بسازد، به اینگونه دموکراسی نیم بند در ده سال با 5 صدراعظم و7 دولت و دو دوره شورا (12و13) نتوانست آنچه اعلان شده و در قانون  اساسی قید گردیده بود را برآورده سازد. در این دوره سطح زندگی مردم نه تنها بالا نرفت که بیکاری، خشکسالی و سیلاب ها در آخر این دوره مردم را در زندگی برزخ آسایی قرار داد و فرار نیروی کار به سوی ایران آغاز گردید.

کودتای 26 سرطان 1352 داود، تومار حکومت 40 ساله ظاهر شاهی را در نوردید و بعد از چند روز که شاه در ایتالیا بود، جمهوری داودخانی را به رسمیت شناخت و بعد از چند ماه تمام خانواده به او پیوست و تا آخر جمهوری داودی، حاصلات زمین، باغ و کرایه خانه ها او و وابستگانش با اعزاز و احترام برایش فرستاده می شد. دراین تغییر، محافظه کارترین فیودالها، ملاکان، ملاها و رئیسان قبایل، کوچکترین عکس العملی نشان ندادند و توده های مردم هم که بدنبال گشایش و دروازه رحمتی سرگردان بودند، در ابتدا از این کودتا ناخشنود نبودند، ولی بعد ها دیدند که رئیس جمهور دیوانه هم کاری انجام نداد، ضعیف ترین افرادی را به دورش جمع کرد، با خدعه ونیرنگ در لویه جرگه کذایی، برای هفت سال دیگر خود را بربام قدرت نشاند که کودتای 7 ثور چنین مجالی را از او گرفت.

 ظاهر شاه 29 سال در تبعید گذراند و بی سر و صدا زیست. بعد از آنکه جنگ در افغانستان برضد نیروهای شوروی آغاز گردید و بعد تر از آن ماهیت رهبران دست نشانده تنظمیی برای عموم افشا شد، یکباره ظاهرشاه و طرفداران او پا به میان ماندند و خوشبینی های فراوانی که گویا او منجی و حلال مشکلات است، نزد حتی چپ ترین گروه های ضد اشغال شوروی به میان آمد، اما خود شاه و شهزادگان یکبار هم از ایتالیا نجنبیدند و فقط با دادن اعلامیه گهگاهی حضور خود را در ذهنیت ها حفظ کردند. شاه در این مدت به هیچ جایی سفری نکرد، مقاله‌ای ننوشت، فعال نبود وخود را به دست تقدیر سپرد تا اینکه نجیب اورا مطرح کرد، بخشی از تنظیم ها هم به او اقتدا کرده، سوء‌استفاده کردند و طالبان تا دروازه کابل را فتح  کردند، همه فکر می‌کردند که اینان لشکریان ظاهرشاه اند، ولی او هیچگاه مردم را ازین سردرگمی بیرون نیاورد و آرام در روم نشست.

بعد از 11 سپتامبر، بار دیگر جامعه جهانی به ظاهرشاه محتاج شد و پروسه روم را برایش ساخت و به این گونه دولت با قاعده و سیع بنیان گذاشته شد!! ظاهرشاه به کابل آمد و در ارگ جاداده شد و در قانون ا ساسی نقش سمبولیکی برایش به تصویب رساندند و بودجه ی مهمی برای مصارفش در نظر گرفته شد. او که دیگر توان فعالیت های فزیکی را نداشت، فقط گاه گاهی زمینه دیدار او را با موسفیدان هموار میساختند و سردار ولی که بر چوکی متحرکی مینشیند، رتبه ستر جنرالی دریافت کرد و همیشه در کنار او دیده میشد. شهزادگان که هر کدام از گذشته به نام و نشان خود زمین و ملکی در اختیار داشتند، عده ای از قاضیان و خگارنوالان زمان پدر را پیدا کرده و جایدادهای گذشته را دوباره تصاحب و به فروش آنها آغاز نمودند که در این میان فروش قصر نمبر 8 سر و صداهایی را خلق کرد. با این همه، اعضای این خانواده شهامت نکردند تا قبر پدر کلان خود را درست کنند و روزیکه ظاهر شاه را به تپه نادر خان انتقال دادند، از خجالت روی دیوارهای گنبد را با تکه سیاه پوشانده بودند که با آنهم سوراخ های دیوار از بالای تکه سیاه قا بل رویت بودند.

 مرگ ظاهر شاه با اعزاز بسیاری بر گزار شد و رسانه ها طبق فیصله خود ویا دستور، یکباره همه و همه ظاهر شاهی شدند ودر وصف او صد چندان گفتند و پخش کردند و تحلیلگران هم یکبار از کمبودها و استبداد این خانواده که ظاهرشاه هم جزء آن بود و بعد بیکارگی های دوران تبعید او کلمه‌ای نگفتند. گویا در این روزها همه مهر بر لب زده، جامعه یکباره ظاهرشاهی شده بود! ! بسیاری فقط در وصف ظاهر شاه به خاطری درافشانی کردند که نسبت به سی سال گذشته در زمان او مردم در آرامش به سر می بردند. این در حالی که فراموش کرده اند که هاشم خان و داودخان با چگونه استبدادی زیستند و حکومت کردند. مقایسه ظاهرشاه با فاشیست های دموکراتیکی، تنظیمی و طالبی هرگز نمی تواند برای او امتیازی بیاورد زیرا واقعاتی که در زمان اینان اتفاق افتاده، آنان را می توان فقط با هلاکو، چنگیز و هتلر مقایس کرد، و بردن در چنین مقایسه یی هرگز امتیاز دانسته نمی شود.

مصطفی ظاهر که نا اعلان شده خود را وارث هویت این خانواده می‌داند و گفته میشود که با دختر شهزاده بلقیس(حمیرا ولی) میانه‌ی خوبی ندارد، در جدال های خانوادگی و اداهای اسلامی، ریش گذاشتن، مقولات اسلامی را پیوسته قلقله کردن و بعد پیوستن به جبهه ملی و از ارگ برآمدن و به کارته سه رفتن، به نوعی جدال های بعدی را به نمایش خوا هد گذارد که  شق خوردن میان خانواده را به نمایش می گذارد. گر چه اسلاف این شهزادگان در رقابت ها، لشکرکشی ها و شمشیرزنی ها بارها افغانستان را به ویرانه مبدل کرده اند، اما این بار مثلیکه ستاره اقبال خانواده افول کرده و با مرگ ظاهرشاه "معجزه ها و باران های رحمت" این خـانـواده دیـگـر بـه ظـهور نخواهد پیوست.               

پیشرو شماره ۱۷ و ۱۸ جوزا و اسد ۱۳۸۶

 

چرا تنها ایران؟

اخیراً به خاطر مداخلات ایران در امور افغانستان، اتهاماتی از سوی صدراعظم سابق انگلیس، وزیر دفاع امریکا و قوماندانان ناتو و ائتلاف در افغانستان علیه آن کشور وارد گردید، ولی دولت افغانستان درین مورد سکوت کرده و واکنشی نشان نداد.

اینکه ایران مثل بسیاری از کشورهای منطقه و جهان در امور داخلی افغانستان مداخله می کند، جای شکی نیست؛ اما بحث اصلی اینجاست که آیا فقط کشف چند ماین و چند تفنگ می تواند، اینقدر وسوسه برانگیز باشد. آیا نیروهای خارجی حاضر در افغانستان نمی دانند که کدام کشورها لحظه به لحظه در کشور ما دستی در آتش دارند و تنور داغ آن را پف می کنند؟

مردم افغانستان به این قضایا به گونه ای دیگر دیده  و منافع ملی خود را طور دیگر تعریف می کنند، نه به شیوه ای که غربی ها مسایلی را به خاطر برآورده ساختن امیال خود علم می کنند. غربی ها با تمام جنگ و تلفاتی که امروز در افغانستان روان است و تمویل و تسلیح کننده اصلی طالبان، پاکستان می‌باشد، با این کشور برادری عمیق داشته، ملیاردها دالر برایش کمک می کنند، برایش فانتوم می بخشد و رفت و آمدهای دیپلوماتیک و غیردیپلوماتیک گرمی میان هم دارند و به این خاطر بسیاری از تحلیل گران بدین باور اند که هر چه در پاکستان می گذرد با منافع غربی ها همخوانی داشته، اعتراضی در مورد این عملکردهای پاکستان صورت نمی گیرد. همه می پرسند که اگر ایران در چنین مراوده قرار می داشت، در کار مداخلاتش اعتراضی صورت می گرفت؟

ایران در گذشته برخورد هایی با طالبان داشته است و همین طالبان ده دپلومات ایرانی را در مزار شریف به قتل رساندند، ولی در آخر دوران آمارت طالبی ایران با طالبان در حد معینی رابطه برقرار کرده، دید و بازدید هایی داشتند. حال هم منافع هر کشوری میتواند دشمنان دیرین را به دوستان نوین مبدل سازد. مخصوصاً اینکه ایران از مداخله در امور عراق درسهای بسیاری گرفته، به این خاطر در افغانستان هم مداخله میکند. اما اگر قضیه برسر چند تاماین باشد باید در نظر گرفت که اکنون کشور ما به انبار مهمات و سلاح های 36 کشور جهان مبدل شده است و از جنوب روزانه صدها میل سلاح و صدها تن مهمات وارد افغانستان میگردد. باز هم منافع ملی ما در این است که به غیر از کنترول مردم، یک پوچک هم از هیچ طرفی وارد افغانستان نشود، زیرا هر مرمی فقط قلب افغان بیگناهی را هدف قرار میدهد.

 منافع ملی افغانستان ایجاب می کند که هیچ خارجی در افغانستان حضور نداشته باشد و نه از هیچ جایی مداخله ای صورت بگیرد. در غیر آن ایران در جریان جنگ های ضد شوروی، در تهران و قم تنظیم های هشت گانه را سازمان داد، در درگیری های صفحات مرکز، پاسداران فعالانه دست داشت، در مقابله با طالبان از هر کشوری بیشتر جبهه متحد شمال را کمک می کرد و بعد از یازدهم سپتامبر حضور بالفعل اش را از راه های مختلف حفظ کرد. زیرا منافع جیوستراتژیک و جیواکانومیک خاصی در افغانستان مخصوصاً از منظر سرک و آب داشته است که هیچ کشوری را بیشتر از آن در قضایای داخل افغانستان دخیل نمی سازد.

در افغانستان، امریکایی ها با 20 هزار نیروی مسلح در قالب ائتلاف و ناتو، پایگاه هایی در بگرام، قندهار و شیندند، صدها مشاور و ده ها زندان و ده ها فروند جت و هلیکوپتر با 35 کشور دیگر مستقر بوده و چون با ایران بعد از استقرار دولت خمینی همیشه شاخ به شاخ می باشد، لذا فعالیت های ایران یا از طریق حمایت از جبهه ملی، یا طالبان و یا هر دو، طوری که مداخله گران دیگر عمل می کنند، عمل کرده، با منافع ملی ما کاملاً متضاد می باشد و هم هیچ وقت این مداخلات قطع نشده اند، لذا هیاهوی کشف ماین های ساخت ایران، و یا قطع کمک های نظامی ایران، برای کشور ما چاره ساز اصلی نبوده، افغانستان باید از وضعیتی که هر کس آن را چون نمدی قرار داده، برای شان کلاه می برند، نجات یابد و حاکمیت را خود مردم افغانستان، بدون اینکه نیروی دیگری زندگی آنان را حمایت و حفاظت مستقیم نماید، به دست گیرد و ازین ننگ و نکبت که به محل داربازی های گوناگون داخلی، منطقوی و جهانی مبدل شده، خود را برهاند.

 

 

 

مشت نمونه ی خروار

اصف ننگ: بتاریخ 9 سرطان محمد آصف ننگ سخنگوی اداره امور با سه تن دیگر دستگیر شد. جرم او را تلویزیون طلوع عضویت در حزب اسلامی و وابستگی به آی.اس.آی پاکستان اعلان کرد. بعد گفته شد که چون وی مدیر مسوول دو هفته نامه مجله "د امن جرگه" است  و در آن حامد کرزی عامل سیا خوانده شده، دستگیر گردیده است. این مجله در شماره هشتم، ثور 1386 خود مقاله طویلی زیر نام"افغانستان مثل توپ فتبال میان شرکت های بزرگ نفتی" ترجمه جعفر پویا از کتاب "جنگ و جهانی شدن" به چاپ رسانده و در بخش های آخر آن می نویسد: "... روز نامه الوطن چاپ عربستان سعودی می نویسد که کرزای از سال های هشتاد در خدمت سیا بود و یا برای آن کار می کرد ، وی در 1994 که ایالات متحده تصمیم گرفت طالبان را به قدرت برساند، با سازمان سیا برای رساندن کمک به طالبان همکاری مستقیم داشت."

آب و بی آبی: در کشوری که هر چیز غیر قابل کنترول باشد، در هر حالت قربانی می گیرد. سال گذشته فریاد و فغان بالا بود که امسال عده ای از خشکسالی جان خواهند داد، هر چه زود تر به فکر جمعاوری پول و مقابله با خشکسالی باشید . اینکه چطور پول جمع شد و کجا به مصرف رسید والله اعلم و هنوز مقابله با خشکسالی در دستور کار بود که در هفته اول ماه سرطان سیلاب هایی در شمال کابل، شهر کابل، کنر و سواحل دریای آمو بیش از یکصد کشته بجا گذاشت و مردم فریاد می زدند که گاه آب و گاه بی آبی ما را می کشد و معلوم نبود که این مردم از کی شکایت دارند!!

جرگه امن: از یکسال به این سو دهل برگزاری جرگه امن نواخته می شود و بسیاری در این طرف حنا بسته اند که با برگزاری این جرگه مشکلات زیادی حل خواهند شد. این در حالیکه پاکستانی ها می گویند که نه ما این جرگه را از قبل میشناختیم و نه با آن اشنایی داریم. فقط منطقه سرحدی ما با این کار آشنایی دارد و زنان هم نباید درین جرگه شرکت کنند. چون تصمیم گیرندگان سیاست در پاکستان پنجابی ها اند و آنها هم جرگه را نمی شناسند و از سوی دیگر آنانیکه جرگه شناس اند و در مرز زند گی دارند، بیشتر با افکار طالبی همگام اند و طالبان در وزیرستان، باجور، مالاکند و دیر بیشترین نفوذ را دارند. لذا به نتیجه رسیدن چنین معجونی و حل پرابلم دولت و طالبان ماورای نیروهای خارجی ودولت پاکستان ناممکن به نظر می رسد و چون بسیاری به این اعتقاد اند، حتا جنب و جوش ظاهری هم درین مورد به چشم نمی خورد.

صدای شریعت: اخیراً رادیوی صدای شریعت طالبان با موج اف.ام 88 در جوار ولسوالی برمل ولایت پکتیکا به کار اغاز کرده است و می گویند که صدای آن در مناطق سرحد شنیده شده است . اینکه این رادیو چطور کار میکند و چرا در کشف محل استقرار آن تلاش صورت نمی گیرد، همه متعجب اند.

مگر امریکایی ها فراموش کرده اند که روزی لاف و پتاق می زدند که شی 18 انچی را به روی زمین دیده و آن را نابود کرده میتوانند، حال اگر زیر کاسه نیم کاسه ای نیست، چرا چنین استیشنی را از میان بر نمیدارند؟ شاید بخاطر اعتقاد ایالات متحده به آزادی بیان و رسانه ها است که اجازه میدهند این شی چند صد انچی به فعالیت ادامه دهد!!

توره بوره: امریکایی ها بعد از 11 سپتمبر با قوت توره بوره را بمباران کرده و القاعده را از سوراخ های آن راندند. گرچه این پایگاه به نماد مقاومت طالبان و القاعده مبدل شده، اکنون طالبان با آن نام مجله ای را انتشار میدهند، ولی هر گز به این فکر که برای ابد توره بوره را رها کنند، نبودند. اخیراً پسر مولوی خالص با هزار جنگجو درین پایگاه مستقر شده، امریکایی ها را به مصاف طلبید. اینکه این بار چرا امریکایی ها اقدامی به سرکوب توره بوره نمی کنند و به نحوی اظهار عجز می نمایند، بسیاری آنرا سیاست طالب پسندانه امریکایی ها  می دانند که از چند ماه به این سو بدان مصاب شده اند.

نقش منفی: اخیراً آقای قانونی در دیدار با سکرتر جنرال سازمان امنیت و همکاری اروپا گفته است که بعضی همسایه های افغانستان، نقش منفی و بعضی هم نقش مثبت در قبال این کشور بازی می کنند. آقای قانونی نام این همسایگان را نه گرفته است. این عام گویی آقای قانونی بیشتر به ایران رابطه میگیرد که از یکطرف با جبهه ملی رابطه نزدیک دارد و از سوی دیگر درین روز ها شایعاتی وجود دارد که ایران با طالبان در همکاری نزدیک قرار گرفته است. معلوم نیست آقای قانونی سیاست دو پهلوی ایران را چطور ارزیابی میکند؟

امریکا به تنهایی نمیتواند: بیست سناتور امریکایی اخطار کرده اند که اوضاع در افغانستان از کنترول خارج میشود و در صورتی که ناتو در این رابطه سهم بیشتری نگیرد، امریکا به تنهایی قادر به مهار کردن وضعیت نیست. این که چرا این سناتوران اینطور اظهار نظر کرده معلوم نیست. در حالیکه طالبان در وضعیتی که کل افغانستان را تسخیر کنند، قرار ندارند و امریکا هم گفته است که با پیمان استراتیژیک شاید سالها در بگرام بمانند و انگلیس حضور خود را تا سی سال اعلان کرده است، آیا این دو اظهار نظر با هم متضاد نیستند؟

خارجی ها می کشند: اخیراً نیرو های ائتلاف در اثر بمبارانی در حیدر آباد گرشک بیش از صد نفر را به قتل رساندند . قبل از این بمباران گفته شده بود که این نیرو ها سی در صد بیشتر از طالبان، افراد ملکی را به قتل رسانده اند. بسیاری میگویند وقتی که قاتلان در هیچ جایی مورد باز پرس قرار نمی گیرند و بهای هر افغان فقط دو هزار دالر تعیین شده است ، چرا این قتل ها به این آسانی و به این گستردگی صورت نگیرد؟

بان کیمون به کابل آمد: بان کیمون سرمنشی سازمان ملل متحد بعد از تقرری، اولین باری به کابل امد و مثل بغداد حین صحبتش کدام راکتی پرتاب نشد.

او خواهان جلوگیری از کشتار بی گناهان، مبارزه با مواد مخدر، مبارزه با فساد اداری شد و از جرگه امن با پاکستان حمایت کرد.

این سفر در حالی صورت گرفت که دو روز بعد از آن کشتار دستجمعی در گرشک اتفاق افتاد و امسال مواد مخدر کمتر از پار سال تولید نخواهد شد و جرگه امن هم چیزی تراوش نخواهد کرد. رفت و آمد های خارجی ها در این سال به کابل آنقدر زیاد شده و صحبت های خسته کن و تکراری آنقدر بالا گرفته که حال کسی از این که کی آمد، چه وقت آمد و چه گفت کسی اطلاع نمی یابد.

32 ملیون دالر : آقای عصمتی رئیس جدید شرکت پرجنجال آریانا گفته است که در مورد آریانا خیانت های زیادی صورت گرفته است . 32 ملیون دالر بدون آن که آریانا در جریان باشد با سازش به بیرون انتقال یافته است. 4 ملیون دیگر بدون سرو صدا در کشور دیگری باقیمانده است. در بدل هر مسافر آریانا سه کارمند استخدام شده است . خرید طیارات به دلالان صورت گرفته، نه مراجعه به مارکت. مبلغ 5 ملیون دالری که برای خرید دو بوینگ پرداخته شده، هردو راجستریشن پرواز ندارند. پول بیمه، پول تیل، پول عبور از فضای کشور ها و پول کرایه از درک میدان به وزارت هوانوردی تا حال پرداخته نشده است. معلوم نیست آقای عصمتی این لحاف پاره پاره را چطور وصله خواهد زد!!

قانون در ایتالیا: گردهمایی جهانی بخاطر قانون مداری و جلوگیری از فساد در افغانستان روز دو شنبه، 11 سرطان به راه افتاد. ایتالیا از مدت ها خواهان کنفرانس بین المللی در قبال افغانستان شده بود. اینکه خود ایتالیا همیشه با جنجال های لا قانونی، فساد و مخصوصاً مافیا گیرایی روبرو بوده، حتا دولت های ایتالیا بار بار به این خاطر سقوط کردند، معلوم نیست این کشور چگونه قادر به تعلیم قانون مداری به افغانستان خواهد شد؟

 

 

 

لوموند دیپلوماتیک، د مخکښه ژورنالیزم ځلانده بیلګه

 

پداسې حال کې چې د نړۍ لویې او وړې رسنۍ د ګڼ-ملیتی کمپنیو او پانګه والو په انحصار کې دی، لوموند دیپلوماتیک میاشتنۍ د هیلې یو څرک دی.

له فرانسې نه د خپریدونکی لوموند دیپلوماتیک آریزه ژبه فرانسوی ده او په درې نیم سوه زره نسخو کې چاپیږی. تر څنګ یې په شپاړس نورو ژبو هم خپرونې کوی چې ټولټال تیراژ یې یو نیم ملیون ته رسیږی.

سره لدې چې ډیری مقالې او لیکنې یې اوږدې دی خو په هیڅ ډول ساخفه او ملال آورې ندی. لوموند دیپلوماتیک چې لوستونکی یې"لو دیپلو" هم بولی او له فرانسوی ورځپاڼې لوموند څخه توپیر لری، د ژورې شننې او انسانی دریځ له امله یوه بې سارې خپرونه ده. یوه خپلواکه او د ژورې شننې څښتن، دې میاشتنۍ خپرونې خپله لاره له ګڼو پلونو له نورو دودیزو او حاکمو رسنیو او رسنیز سازمانونو څخه بیله کړې ده.

د دې پاریس-میشته خپرونې بنسټ په ۱۹۵۴ کې کیښودل شو او له هغه وخت نه راهیسې یې د کیڼ او خپلواک دریځ څخه، امپریالیستی نیولیبرالیزم او نړیوال کیدنه (ګلوبلایزیشن) تر کلکو نیوکو او ګوزارونو لاندې نیولی او د امریکا او متحدینو امپریالیستی موخې او اغراض یې بربنډ کړی دی. هر چیرې چې امریکا د جګړې لمبې بلې کړی دی، لوموند دیپلوماتیک هملته وررسیدلی او د ځایی خلکو دردونه، کړاونه او ربړې یې نورو ته ورپیژندلې دی.  

له ۱۹۹۱ نه راهیسې لوموند دیپلوماتیک د ایناسیو رمونې  په مشرۍ چاپیږی. د هغه تر څنګ نور وتلی، پوه او ژمن او کیڼ لاسی لیکوالان او شننونکی د دې خپرونې لپاره قلم وهی. همدا امر لامل ګرځیدلې چې خپرونې او لیکنې یې تل د ولسونو د هیښتیا، روشنګری او لارښوونې په ډګر کې بریالۍ او کارنده پاتې شی. لوموند دیپلوماتیک تروسه هڅه کړې خپله سیاسی خپلواکی له خپلی مالی خپلواکی له لارې خوندی وساتی.

د لوموند دیپلوماتیک یوه ځانګړنه دا ده چې د خپل فرانسوی ریښې سره سره بیا هم په لومړی سر کې د فرانسې دولت په وړاندې کلک انتقادی دریځ لری او د ګڼو لویدیځوالو خپرونو په خلاف هیڅ کله هم د خپل دولت پر ستمګرو کړو-وړو سترګې نه پټوی. د بیلګې په توګه، دوه کاله وړاندې کله چې د فرانسې په خټه افریقایی استوګنو او قومی لږکیو د خپل ژوند د ټیټې کچې او د کاری فرصتونو د نشتوالی له امله د پاریس او شا و خوا ګاونډ واټونو ته راووتل، لوموند دیپلوماتیک لومړنۍ خپرونه وه چې د قهروړو قومی لږکیو او کډوالو ملاتړ یې وکړ او د هغوی د ژوند او کړاوونو پړه یې د هیواد پر واکمن سیستم واچوله. هغه سیستم چې پر پانګوالی ولاړ دی او د فرانسوی پرګنو پر زبیښاک او د وروسته پاتې هیوادونو پر ښکیلاک یې ماڼۍ درولې دی.

 لو دیپلو په ژورو شننو او د اوسمهالی ټولنپیژندنې په رڼا کې، د فرانسې د قومی لږکیو او کډوالو له کړاو نه ډک ژوند په پرلپسې لیکنو کې وسپړه. تر څنډې یې دا ټکې هم ورپه ګوته کړ چې قومی لږکی او کډوال نه یوازې دا چې د فرانسې پر اقتصاد پیټی ندی او فرهنګی ودې ته یې نه خنډ کیږی، بلکې په پراخه پیمانه، د دوې ارزان کار ځواک او استعداد د فرانسې په اقتصاد او فرهنګی وده کې خپله ونډه درلودلې ده. د همدې کډوالو ګڼ شمیر اصطلاحاتو او ژبنی جوړښتونو، بډایه فرانسوی ژبه لاپسې بډایه کړې ده. 

که همدې یوې سترې ځانګړتیا ته پام وکړو او بیا یې خپل هیواد سره پرتله کړو، و به مومو چې لوموند دیپلوماتیک چیرې او زموږ د هیواد "رسنۍ" چیرې! دلته ډیری رسنۍ د جنایتکارانو په مالی ملاتړ چلیږی او موخه یې هم د جنایت کارانو او جنګ سالارانو له لمنې د تیرو څو لسیزو جنایتونو د رټې او داغ پاکول دی. د همدې ناوړه نیت سره سم، ټوله ورځ په قومی شخړو کې تر ستونی ډوب او د برتری غوښتنې په لټه کې دی. د دې رسنیو موخه په لږو بیلګو کې د خپلې ژبې ودې او نورو ژبو ته درناوی دی. خپله ژبه پر نورو بره او برلاسې ګڼل یې ځانګړتیا ده او د ودې پر ځای فخر خرڅوی -یوه ژبه که هر څومره بډایه او د اوسمهالی تکنالوژی او پرمختګونو بیان ته چمتو هم وی، بیا هم ودې ته اړتیا لری.

همدا دې چې زموږ د هیواد رسنۍ کولې شی ډیر څه له لوموند دیپلوماتیک څخه زده کړی؛ ډیر څه.

 

 

 

 

نړیوال بانک؛ دموکراسی که زورواکی؟!

 

        له دویمې نړیوالې جګړې نه وروسته د امریکا د متحدو ایالتونو په برټین ووډز ښار کې د نړیوال بانک او د پیسو نړیوال صندوق بنسټ کیښودل شو. د یو "دود" ( د پانګې د ونډې) له مخې دا دوه مالی ټولنې د امریکا او اروپا امپریالیستی هیوادونو تر منځ ویشل شوی دی. د نړیوال بانک مشری امریکا او د پیسو نړیوال صندوق مشری اروپا په غاړه لری.  نړیوال بانک او د پیسو نړیوال صندوق د امپریالیستی زبیښاک او ښکیلاک په موخه

پاتې هیوادونو د پرګنو زبیښاک دى. دا دوه مالی ټولنې چې په ټولیزه توګه د واشنګټن د سیاستونو تر اغیزې لاندى کار کوی، نږدې ۳۰ کاله یې د نیکاراګوا د دیکتاتور آناستازیو سوموزا څخه ننګه او ملاتړ وکړ  او  په  ګواتیمالا کې یې د ژاکوبو آربنز پرمختللی دولت سره پریکون وکړ او د هغې د دولت د ړنګولو په رامنځ ته شوی دی.  د دې دوو ټولنو له  رامنځ ته کیدو وروسته، په بیوزله هیوادونو کې د بیوزلۍ ټغر د ټولولو پر ځاى، بیوزلی پراختیا موندلې او بیوزله  هیوادونه یې له سیاسی او اقتصادی پلوه د امریکا او اروپا امپریالیستی هیوادونو په منګلو کې ورښکیل کړی دی.

         که په سویلی امریکا کې  د نړیوال بانک او د پیسو نړیوال صندوق کړنو ته پام وکړو،  دې پاپلې ته رسیږو چې د دې دوو مالی ټولنو اصلی دنده د وروسته موخه یې  د پوځی وزمه باندونو ننګه وکړه. په همدې ډول نړیوال بانک او د پیسو نړیوال صندوق د سویلی امریکا هغه دموکراتیک حکومتونه د خنډ سره مخ کړی دی چې د ټولنیزې نابرابرۍ د کموالی لپاره یې اقدامات تر سره کړی. په  ۱۹۵۸ کال کې د برازیل ولس مشر جوساینو کوبیتزیک سره، چې د پیسو نړیوال صندوق استعماری شرطونه یې و نه منل، مخالفت وکړ او د هغه د ځاى ناستی خوئوا ګولارت ددولت سره چې ارضی اصلاحات او د نفتو ملی کیدل یې اعلان کړل، پریکون وکړ.  په همدې توګه د ۱۹۷۳ کال په سپتامبر کې،  وروسته له هغې یې په چیلی کې په کار پیل وکړ چې  د سلوادور آلنده دموکراتیک دولت ړنګ او په خپله ووژل شو او د پینوشې دیکتاتور دولت رامنځ ته شو. په ۱۹۷۶ کال کې د پیسو نړیوال صندوق په ارژانتین کې د جنرال ژُرژ ویدلا څخه ملاتړ وکړ. او د ۲۰۰۲ کال په اپریل میاشت کې د هغه لنډمهاله دولت ننګه وکړه، چې د امریکا متحدو ایالتونو او اسپانیا په ملتیا یې  د هوګو چاویز په وړاندې  په کودتا لاس پورې کړ.

نړیوال بانک او د پیسو نړیوال صندوق هڅه کوی چې بیوزله هیوادونه پوروړی کړی. دې دوو ټولنو د ۱۹۷۰ او ۱۹۸۲ کلونو  تر منځ د لاتینې امریکا د بهرنیو پورونو کچه د ۱۶ څخه ۱۷۸ ملیارد ډالرو ته لوړه کړه. دې ټولنو د "پور وسلې" په کارولو سره وکړاى شول چې د واشنګټن سیاستونه (د حکومتونو بدلون، خصوصی کیدنه، د اقتصادی دروازو پرانیستل، پر ارزی مبادلاتو د څارنې لغو کیدنه، بهرنۍ پانګه اچونه، د ټولنیزو لګښتونو کمول، د سود د نرخ لوړوالى او ...) د دې وچې په ځینو هیوادونو کې پلی کړی.

همدا ښکیلاکی سیاستونه لامل شوی دی چې ارژانتین، برازیل، مکزیک، اروګوئې، ونزویلا او همدارنګه تایلند، اندونزیا او سویلی کوریا د خلکو د اعتراضونو له امله خپل پورونه د پیسو نړیوال صندوق سره سپین کړی. له بلې خوا سږکال د ارژانتین او ونزویلا په څیر د سویلی امریکا ځینې هیوادونو د امریکا د مالی ټولنو په وړاندى  د سویل بانک بنسټ کیښود، چې وروسته  بولیویا، اکوادور، برازیل او پاراګوئې هم په دې بانک کې د خپل غړیتوب اعلان وکړ. د دې بانک غړی هیوادونه وایی چې دا بانک باید د نړیوال بانک او د پیسو نړیوال صندوق په خلاف  چې  د رایې د څومره والی حق د پانګې له مخې ټاکل کیږی او یواځې  متحده ایالتونه په سلو کې ۱۵ رایی لری، باید پهدموکراتیکه توګه  ( هر هیواد یوه رایه) رهبری شی او د خصوصی پانګې اچونې  د پراختیا پر ځاى،  د خلکو د ټولنیزې هوساینې لپاره په دولتی پروژو کې پانګه اچونه وشی.  

د نړیوال بانک او د پیسو نړیوال صندوق کړنې په سویلی امریکا او په افریقا کې ښکاره کوی چې دا دوه مالی امپریالیستی ټولنې په افغانستان کې  د امپریالیستی موخو لپاره کار کوی او د آزاد بازار داقتصاد په دودولو سره زموږ  هیواد  له اقتصادی او سیاسی پلوه د سترو کمپینو په منګلو کې ښکیلوی

 

 

شعر پیشرو و بالنده، چنانکه از نامش پیداست، ابزاری در خدمت تبارز دادن احساس در برابر نابرابری ها، ستم ها و نارضایتی های همگانی است که راه را برای ترقی، بالندگی، مردم گرایی و عبور از خاره راه های خارائین هموار می سازد. در شعر بالنده، بر خنثی نویسی ها و خنثی گویی ها لگد حواله می گردد، با این که برای محتوا و شکل پیوند دیالکتیکی برقرار می دارد، هرگز از اینکه چه پیامی در بیان وجود دارد و در خدمت چه کسانی قرار دارد، طفره نرفته آن را در فغان و فریاد اصل قرار می دهد.

این شعرها اصالتمند بوده، بر زندگی خلق اثر گذارده، راه گشای تیره روزی های شان به حساب می آید.

 

امروز شعر

       حربۀ خلق است

زیرا که شاعران

خود شاخه یی ز جنگل خلق اند

نه یاسمین و سنبل گلخانه ای فلان

 

آنانی که شعر را صدای تفنن و داستان و طنز را دل مشغولی های شخصی می پندارند، یا از تعهد و توده ها بریده اند و یا اصالت را از دید کاملاً شخصی و جدا از روز و روزگار دانسته، خود و دیگران را به بازی می گیرند و با کثیف نامیدن چنین اشعاری، در برابر زورمداران روزگار دلقک شده، شعر بزرگ ترین شاعران تاریخ و قلم بدستان بارسالت را در برابر چکمه های شان حلال می کنند.

عموماً در نقدهای شعری فقط به واژه ها و دستورها چسبیده، از این که در درون چه دارد حرفی بر زبان رانده نمی شود. شاعران شوریده و از دنیا بی خبر که مصروف مشکلات فردی خود اند، و یا جرئت و شهامت بیان درد و داغ را ندارند به این اصل ها نه تنها خود را پایبند می بینند که دیگران را هم در چنین راهی ارشاد می نمایند. اما برای اینان فقط دار شعر شاملو لازمی است که چون حمیدی ها آنان را آونگ بسازند.

شعرهایی که با توده ها و تاریخ قدم بر می دارند، هرگز نمی میرند و در تاق های نسیان نمی پوسند. این شعرها گر چه به قول گلسرخی شعار هم باشند، جاودانه اند و در هر کنجی از جهان که "تبسم را بر لبان جراحی می کنند"، زمزمه می شوند و مرزها را می پیمایند. واقعیت چنین واژه های سربین و مصراع های استخوان سوزی است که نوشته های کم سوادانی را که اداهای استادان شعر و ادب را عرضه می دارند، و چنین اشعاری را کثیف و بی مصرف می دانند، چون تفی به قعر زمین می خشکانند. فریادهایی که از برشت، نرودا، شاملو، محمود درویش، طوغان، آزاد، رستاخیز و دیگران به ما مانده، چون فروزان ترین و درخشان ترین سرایش ها، سرتاسر تاریخ را فتح کرده، طنین آنها نه تنها توده های جهان استثمار شونده که خلق های دنیای سرمایه داری را نیز به تحرک درآورده، گاه گاه بر اوج موج و توفان می نشانند و چنین استادان بی مصرف و کم سوادی را در گود رسوایی بی آبرو می سازند. 

 

 

فاروق فارانی

نشانی

 

فقط جامی ز خون سرخ در رگهای خود دارم

بخواه از من کجا ریزم

                    من آن را از تو بگرفتم

                    برایت باز خواهم داد.

سراسر ریشه ام تا عمق

همچون ریشه ی یک کوه

                      در جسم تو پیچیده ست

ترا در شیر مادر جُستم

                           و در خویش پروردم

ترا از باد، از باران

                    بوییدم

ترا از قلب خود، نزدیکتر دیدم

تو ای پهناور زیبای دلبندم

تنت را جامه ای از زخم پوشیده ست

هزاران بار

         این خورشید بر روی تو تابیده ست

تویی همزاد با خورشید آزادی

                             تو با خورشید زاییدی

                             تو با خورشید خواهی مُرد

                  *         *         *

هجوم شب

        با خون فلق

 

                   در صبح می پاشد

و خورشید رهایی

              زخمهایت را

                   شفا - بوسه خواهد داد

هوا سرد است

              اما سینه از گرمای گلوله

                                       گرم می گردد

و از گرمای آن، صدها هزاران

                                    سینه می سوزد

                                    و قلب منجمد بیدار می گردد

افق غرق است

               در اشباح و سنگرها

درختان در تب خورشید

                 بادها را گرم می بوسند

                 و دست خویش می سایند بر اندام توفانها

هزاران باد سرگردان و خون آلوده می گریند

                        و خود را بر تن بیمارِ کوهستانِ دردآلود می کوبند

کوه می غرد

              و رود از جای می خیزد

برادر راه پر پیچ است

                       و فرصت نیست.

نشانی را بخاطر دار!

              باید بگذری از کوره راه صعب و طولانی

              دره ی پر پیچ بیداری

              بعد دریاهای خون

                    در هر قدم سنگر

 

                    می رسی در دشت قربانی

              می روی بالا بروی کوهسار صبر

بر سر اجساد بیگانه

              بر تلی از استخوان خصم

              وعده گاه تازه ی دیدار می باشد

              وعده گاه تازه ی دیدار،

                                       این نشانی را بخاطر دار!

 

                                                            29 دسامبر 1978

 

 

  

 

فرد یا سیستم؟

از دیر زمانی قلم بدستان بسیاری با برخوردهای فردی و علم نمودن افراد واشخاص به انتقاد از روزگار پرداخته، مخصوصاً بعد از یازده سپتامبر و تشکیل سیستم جدید با حضور نیروهای خارجی در افغانستان، بیشتر نامها را مورد حمله قرار داده، در حالیکه سطری در مورد کلیت و موقعیت نظام ننوشته، در باره حضور نیروهای ائتلاف، ناتو و آیساف صفحه ای سیاه نکرده، از ظهور دوباره طالبان، مداخلات پاکستان و ایران کوچکترین تحلیلی ارائه نکرده، این نارسایی ها را آگاهانه و یا ناآگاهانه در پشت کلمات ظاهراً چپ و تند پنهان نموده، هیچگاه تبر را به درز اصلی نگرفته و به این گونه طرفداران و خوانندگان شان را مصروف نگه داشته اند.

وقتی بسیاری این نوشته ها را می خوانند، فکر می کنند که مشکل به صورت مشخص میان دوطرف وجود دارد، زیرا هر آدم کم سوادی می داند که حضور فلان فرد در رأس فلان بخش قدرت لزوم دید بوده و با روابط و تأیید "همگانی" صورت می گیرد و جدا کردن فلان فرد به عنوان پیچ و مهره ای سیستم از "همگان" و مورد حمله قرار دادن آن و نادیده گرفتن سیستم به معنی دیدن یک درخت و ندیدن تمام جنگل است و اینکه چرا این قلم ها همیشه جنگل را نمی بینند و یا نمی خواهند ببینند، مسئله را سوال برانگیز می کند.

امروز مرجع قدرت در کشور ما به ترتیب ائتلاف، ناتو، آیساف، سه قوه داخلی که دولت را می سازند، رهبران جهادی و قوماندانان، یوناما، سران انجوها و دونرها می باشند که در زمینه های نظامی، اقتصادی، سیاسی، اداری و روابط خارجی کشور تصمیم می گیرند و مشترکاً این تصامیم را پیاده می سازند. بناً افرادی که درین نظام با این ترکیب کار می کنند، مهره هایی اند که در محدوده خود درین کلیت قرار دارند. افرادی که عموماً روی منافع شخصی، گروهی، سمتی، قومی و مذهبی با "شعار ملی" در جدل و کشمکش دایمی قرار دارند تا حدی که گاه یکی دیگری را نفی می کنند، ولی  تمام اینان در کل بخاطر تأمین منافع "همگانی" همسو عمل کرده، یکی به موقعیت دیگری احترام گذارده، اگر کشمکش میان شان بالا بگیرد حتی آن را با گوسفند هم حل می سازند. بدینگونه تمام این پیچ و مهره ها تلاش دارند تا از محور و یا حول و حوش این نظام به جاه و جلالی برسند. درینجا دیگر فرقی نمی کند که کی با کجا پیوند دارد، زیرا طی 30 سال گذشته اینان در کشورهای مختلف مهاجرت ها را گذرانده و در کنفرانس ها، سیمینار ها، حزب و تنظیم سازی ها، تضاد و هماهنگی ها، تحصیل و کمک ها با بسیاری در بیرون آشنا شده، هر یک از آنان دوست و رفیقی در مراجع قدرت این کشورها پیدا کرده، در روابط تنگاتنگی قرار دارند. به اینصورت اعمال و کارکردهای سیستم فعلی به تمام اینان مربوط می گردد. در چنین اوضاع و ساختاری کلیت را رها کرده و به اشخاص و افراد چسبیدن، بی شباهت با جدال های درونی خود اینان با تفاوت لحن، چیز دیگری نیست که در نهایت همان برخوردهای لیبرالی و بی ریشه را به نمایش می گذارد.

در ترکیب بالا، علاوه به خارجیانی که موضع و هدف شان از حضور در قدرتی که تذکر داده شد، معلوم است، طیف های گوناگونی از طالب، جنگسالار، مردمدار، بقایای دموکراتیکی ها، تکنوکراتهای وابسته به غرب، نظریه پردازان دموکراسی لیبرال و جامعه مدنی، انحصارطلبان، رهبران احزاب قانونی، بقایای دولتهای گذشته و واماندگان چپ غیر دموکراتیکی وجود دارند که تمام آنان در کلیت هم سیستم کنونی را می پذیرند و هم حضور خارجی ها را جهت تأمین منافع خودی و جلوگیری از قدرت یابی طالبان به سر و چشم قبول دارند، جز آنانی که وقت کمی از گردونه قدرت بدور می مانند، ضد خارجی شده، جهت امتیازگیری انتقادچی می گردند.

درین میان سه گرایش به صورت رادیکالی وجود دارد. بعضی ها ترکیب قدرت کنونی را مردود دانسته، خواهان براندازی آن و جاگزینی جریان نوینی شده که با قدرت، اداره کشور را به دست بگیرد، با همسایگان در روابط دوستانه، فعال و برابر قرار داشته باشد، نیروهای خارجی را رخصت کند و مردم را در تصمیم گیری بر سرنوشت شان آزاد بگذارد. بعضی ها فرصت طلبانه و ریفورمیستیک به قضایا برخورد کرده، کجدار و مریز می تازند. با کلیت سیستم برخورد نکرده، افراد را نشانه می گیرند و در سایه روشن به خارجیان اطمینان می دهند که حضورشان را اشغال ندانسته، طوری ابراز نظر می کنند که گویی با عوض کردن افراد و اشخاص مشکل حل می گردد. آنان مشکل خود را جانشین مشکل عمومی قرار داده بدینگونه به انتقاد و اعتراض می پردازند و عده ای دیگر که از شرایط کنونی سودهای کلانی می برند، در کل از وضعیت موجود راضی بوده، آنرا برای مردم غنیمت می شمارند و در بعض جاها با انتقادات سرسری مردم همزبانی کرده، بیشتر به نصیحت و ارشاد می پردازند.

افراد طیف میانه همیشه با مشکل روبرو بوده، در میان دو صندلی می نشینند و به اینصورت نه قادر اند مشی مدونی را ارائه کنند و نه دوستان و هواداران خود را سمت و سو داده می توانند. این ضعف توان اثرگذاری به وضعیت کلی را نداشته، یا سوراخ دعا را گم کرده، یا آن را گل زده تظاهر می نمایند. عوض اینکه در کلیت، راه را از چاه تمیز دهند، کاسه و کوزه را بر فرق افراد می شکنند.

 

وسله ایزه سیالی او د وسلو غوړیدلې سوداګرۍ

 

       امپریالیستی هیوادونه له مودې راهیسې د خپلو هیوادونو د کلنۍ بودجې ډیری برخه په وسلو لګوی او په نړۍ کې د وسلو د تولید سیالی او سوداګری ورځ تر بلې پراختیا مومی. متحده ایالتونه د امپریالیستی منځپانګې او محتوا له مخې او په افغانستان او عراق باندی د پوځی یرغل له امله د وسلو د سوداګرۍ ترټولو لوی هیواد شمیرل کیږی. د امریکا د وسلو سوداګرۍ آن لامل شوی ده چې کوچنی شرکتونه هم د وسلو په تولید لاس پورې کړی او د کابل او بغداد د بازارونو څخه د پام وړ سود یوسی. د ساری په توګه د ناروې د وسلې جوړونې "نامو" شرکت چې د سپتامبر یولسمې پیښې څخه مخکې یې ۱۰۰ تنه کارګران درلودل، وروسته له هغې چې د امریکا سفارشونه یې لاس ته راوړل، د خپلو کارګرانو شمیره یې ۲۰۰ کسانو ته ورسوله. دا شرکت ادعا کوی چې  له سرب پرته داسې  مردکی تولیدوی چې چاپیریال ته کوم ګواښ نه پیښوی!!

      ګارډین ورځپاڼې د فبروری په ۲۲ مه رپوټ ورکړ چې د بریتانیا د وسلې جوړونې سترې کارخانې BAE Systems   کلنې خالص سود په ۲۰۰۶ کال کې په سلو کې ۴۰ زیاتوالى موندلى دى. په ۲۰۰۶ کال کې  د دې کمپنۍ سود ۱،۰۵۴ ملیارد پونډو ته ورسید، دا سود د ۱۳،۸ ملیارد پونډ وسلې له پلورنې څخه لاس ته راغلی دی. ګارډین کاږی چې دا سود د افغانستان او عراق له جګړو وروسته د امریکا د وسله ایزې سوداګرۍ له غوړیدو څخه تر لاسه شوى دى. د دې شرکت چارواکی د امریکا د وسلو مارکیټ د تودوالی له امله ډیر خوشاله ښکاری او وایی چې ۲۰۰۷ کال به هم دې شرکت ته له بریاوو سره مل وی. هغوی په ویاړ وایی چې د کمپنۍ ارزښت یې د امریکا د سوداګرۍ له امله لوړ شوی دی!! بغداد او کابل هغه دوه نومونه دی چې په اوریدو سره یې د وسلې جوړونې د کمپنیو د مالکانو او د آزاد بازار د دلالانو پر شونډو مسکا غوړیږی. د Systems Bofors  وسلې جوړونې شرکت ویاند کریستر هنبک په خوښۍ وایی چې د عراق جګړه د وسلو د تولید لپاره یو رنسانس او بیازیږنده وه.

     همدا ډول  د ۲۰۰۷ کال د مارچ میاشتې  په نیمایی کې رسمی رپوټونه څرګندوی چې د سویډنی وسلو صادراتو یو بی ساری ریکارډ ټینګ کړی دی. په ۲۰۰۶ کال کې د سویډنی وسلو صادرات په سلو کې ۲۰ ډیر او ۲۰ ملیارده سویډنی کرون ته ورسیدل. په ټولیزه توګه د ۲۰۰۲ او ۲۰۰۷ تر منځ، د سویډن وسلو د  صادراتو کچې څه د باندې دوه برابره زیاتوالی موندلی دی. سویډن دا وخت د نړۍ ۵۰ هیوادونو ته وسله صادروی چې ۱۶  هیوادونه  ېې د عراق په نیواک کې ونډه لری.

د وسلی جوړونې شرکتونه د آزاد بازار د اقتصاد سره سم په دې سیالۍ کې کوم برید او پوله نه پیژنی. د سویډن د وسلې جوړونې شرکت  دا وخت د کابل، بغداد، کشمیر، فلسطین، پاکستان، هند، اسراییل او چچن بازارونو ته وسله برابروی.

پدې وسلو کې ګونګوری بمونه هم راځی چې یو آلمانی شرکت یې تولیدوی. دې ګونګوری بمونه چې هر یو یې  ۷۲ کوچنی بمونه لری، وروسته له هغې د نړیوالو پام  ځان ته راوګرځوه چې اسراییل  د لبنان په یرغل کې وکارول. د ملګرو ملتونو د رپوټ له مخې د لبنان په جګړه کې یو ملیون ګونګوری بمونه د ځمکې پر مخ ناچاودی پاتې دی.

په افغانستان کې هره میاشت ۱۰۰ کسان د ناچاودو توکیو او بمونو له امله ټپی یا  ژوند له لاسه ورکوی.  په داسې حال کې چې ۱ ملیون ګونګوری بمونه د لبنان په سویل کې کرل شوی دی او د لبنانیانو ژوند ګواښی، د سویډن دفاع وزیر وایی چې باید یواځې د ناانسانی وسلو  مخنیوی وشی، زموږ ګونګوری بمونه انسانی دی او انسانانو ته کوم تاوان نه رسوی!!

د دې شرکتونو مدیران وایې چې د وسلې جوړونې شرکتونه او دولتونه یو بل ته اړتیا لری. دولتونه اړ دی چې د خپلې اړتیا وسله  له دې شرکتونو څخه  لاس ته راوړی او شرکتونه هم  د دولت لپاره د کار  او  کورنی ناخالص تولید د ودې زمینه برابروی او پدې ډول د آزاد بازار د سیالۍ کړۍ بشپړیږی!!

 

افغانستان:نقطه ای در منافع قدرت ها

 

جمله ای بی تفسیر آقای کرزی که «اگر وضع بر این منوال پیش برود، ناکامی جامعه جهانی و پیروزی افغانستان را در پی خواهد داشت»، با تفاسیر گوناگونی همراه بود. این بیان در حقیقت اشکریزی های گذشته رئیس جمهور از کشتار افراد ملکی به وسیله ائتلاف و ناتو را بار دیگر بیان داشت که با نوعی یأس و ناامیدی بدرقه می شد.

آقای کرزی در زمانی به این جملات پناه می برد که نیروهای انگلیس گفته اند "حداقل تا 30 سال دیگر در افغانستان باقی خواهند ماند" و امریکایی ها قبلاً از پیمان استراتیژیک با افغانستان و حضور حداقل 50 سال دیگر در کشور ما اظهار نظرهایی نموده بودند. چیزیکه به نحوی رئیس جمهور ازین حضور حمایت کرده و حداقل باری بر کاغذی با امریکایی‌ها چنین تعهدی را مهر نموده است.

گرچه ظاهراً امریکایی ها و انگیس ها مدعی مبارزه بر ضد تروریزم و مخصوصاً القاعده در افغانستان می باشند، اما این بیان ها با چنین حضورهای درازمدتی در خاک ما، واضح می‌سازد که امریکایی ها و متحدان انگلیس شان چیزی فراتر ازین مبارزه در استراتیژی خود داشته و به این خاطر باید چنین جنگی سالها ادامه داشته باشد و آن را به عنوان تمسکی به کار گیرند. برای اینکه این دشمن بتواند حضور ملموس خود را حفظ کند، از یک طرف باید در میدان های نبرد حضور بیابد و از سوی دیگر در پشت این میدان ها تقویت گردد. ورنه هر آدم کم سوادی به آسانی این محاسبه را کرده می تواند که چطور ایالات متحده صرف با نیروی هوایی اش در بعد از 11 سپتامبر توانست طالبان را از چهار کنج افغانستان جاروب کند، ولی امروز با قوای خودی و قوای ناتو قادر به سرکوب شان صرف در هلمند، قندهار و ارزگان شده نتواند؟! امریکا از یکطرف می داند که پاکستان با تمام قوا از طالبان حمایت می کند و از سوی دیگر در شش سال گذشته ده میلیارد دالر برایش کمک می کند و طیارات اف 16 را هم برایش هدیه می دارد. بی 52 های امریکایی در ظرف سه روز قادر شدند که نیروهای القاعده را از توره بوره بیرون کنند، اما امروز پسر مولوی خالص با هزار جنگجو دوباره آنرا فعال می سازد و برای امریکایی ها چلنج رویارویی صادر می کند، ولی اینبار امریکایی ها به گونه ای اظهار عجز کرده، اقدامی درین جهت نمی نمایند. با چنین وضعیتی قرار است امریکایی ها برای افغانستان صلح و ثبات بیاورند، ایتالیوی ها که خود نسبت به تمام کشورهای غربی در لاقانونی و مافیاگرایی غرق اند، برای افغانستان قانون مداری بیاموزانند، برضد مواد مخدر انگلیس هایی ماموریت گرفته اند که اعلان می کنند به زرع و قاچاق مواد مخدر کاری ندارند، دفتر مرکزی شورای سنلس در لندن قرار دارد و با طالبان که حامی زرع و قاچاق مواد مخدر اند در خوش و بش دایمی قرار داشته به دنبال پاکستانی نمودن سیاست در هلمند می باشند. علاوتاً آلمانی ها و فرانسوی ها از دور دستی بر آتش دارند و قسم خورده اند که قدم به معرکه نخواهند گذاشت، فقط کانادایی ها و هالندی های زیر دست امریکا و انگلیس در قندهار و ارزگان در برابر طالبان صف آرایی دارند.

اگر ادعای سرباز فرانسوی حین اشغال توره بوره راست باشد که گفته بود، اسامه در تیررس کامل مسلسل او قرار گرفته ولی افسر امریکایی مانع ماشه چکاندنش شده بود، دیگر جای شکی باقی نمی ماند که امریکایی ها تا سال ها با کجدار و مریز جنگ کنونی را ادامه خواهند داد و بر تلفات افراد ملکی روز تا روز خواهند افزود و فقط "شکیبایی" آقای کرزی را در دوسال باقی مانده ریاست جمهوری اش خواهد طلبید و راهی غیر از این برای او وجود ندارد. آقای کرزی پرداخت 2 هزار دالر نرخ مرگ و هزار دالر نرخ معیوب افغانها را باید به صورت مستمر ادامه دهد. چون پذیرش نیروهای خارجی در وطن، خود با چنین بها هایی همراه می باشد. در حالیکه نرخ یک اروپایی هرگز کمتر از دو میلیون دالر نمی باشد و این را رهایی خبرنگار ایتالیوی در هلمند به اثبات رساند.

حضور سران القاعده که با شیر ایالات متحده در مقابله با اتحاد شوروی بزرگ شدند، دیگر درین منطقه قرین به صرفه نبوده، دهلیز هایی که این جریان با اکثر کشورهای ثروتمند عربی حاشیه خلیج باز کرده و از اکثر شیخ های این منطقه باج و مستمری می گیرند، بیشتر ازین نمی شوند به عنوان شمشیرهای دموکلس بر فراز سر شاهان و امیران این منطقه استعمال گردند. لذا ایالات متحده و یاران اروپایی او هرچند خواهان نابودی کامل آنها نیستند، ولی نمی خواهند که ازین بیشتر برو بازو بیابند و به این خاطر گاه ناگاه توسط نیروهای پاکستانی به دام می افتند و کشته می شوند. اما حکایت طالبان چیز دیگریست. در صورتیکه جنگ با طالبان به فرجام برسد و ایالت متحده، انگلیس و پاکستان به صورت واقعی آنها را بروبند، حضور 30 سال انگلیس و 50 سال امریکا در افغانستان بی تمسک باقی مانده، ممکن نیست سالی هم قادر به حضور در افغانستان گردند و به این خاطر صدای شریعت با موج اف ام تازه در جوار برمل پکتیکا فعال شده و ایران متهم می گردد که به طالبان کمک نظامی می کند.

ایران که تمام سرمایه گذاری هایش را بر جبهه ملی گذاشته بود، بعدها متوجه شد که سران این جبهه متعهد به "دموکراسی لیبرال" شده، تغییر سر و وضع و میزان نمودن شان با این دموکراسی، واقعی بوده، اکثر شان نسبت به شعارهای ضد امریکایی ایران، علاقمند با امریکا بودن را در ضمیر دارند و به این خاطر رخ به طالبان کرده، لایه های معینی از آنان را با دادن امکانات تسلیحاتی و غیر تسلیحاتی در کشتن امریکایی ها ترغیب می نمایند، چیزیکه در حد معینی با مذاق روسها، ازبکها و چینی ها سازگار می باشد. تجربه ای که ایرانی ها از کمک به عراقی ها در جنگ خونین کنونی به دست آورده اند  و در چند نشست امتیازات خاصی را از حریفان غربی خود گرفته اند، بیشتر به این کار تشویق شده، حتماً در آینده این رویارویی در افغانستان میان شان بیشتر خواهد شد و بدین ترتیب ایرانی ها بار دیگر می خواهند از غربی ها امتیاز بگیرند.

مداخلات ایران در افغانستان و عراق، مخصوصاً در افغانستان به طولانی شدن ناامنی ها می انجامد که با استراتیژی امریکایی ها چندان در تضاد قرار ندارد. امریکایی ها علاوتاً با پروژه تسلیحات اتومی ایران، کشورهای ثروتمند عرب را تهدید کرده، از حالا عربستان سعودی و مصر خواهان ریکتورهای هستوی از امریکا شده و در صورتی که این تهدید بیشتر گردد، مجبور اند با پول هنگفتی به خریداری دستگاه های دفاع موشکی (پتریوت) از امریکا دست بزنند. کاری که جاپان کرده و پروژه آن را با پرداخت یک میلیارد دالر به امریکا، آغاز نموده است.

بسیاری، از جمله آقای کرزی از امریکا و ناتو انتقاد دارند که چرا قادر به پیشرفت بازسازی، جلوگیری از فساد و مواد مخدر، تأمین امنیت و اعمال فشار بر پاکستان نمی شود و درین روزها به تبلیغات گسترده علیه مداخلات ایران می پردازد. در حالیکه با توجه به توضیحات بالا، امریکا قدم به قدم در جهت برآورده ساختن استراتیژی اش در افغانستان که فقط نقطه تلاقی چهارسمت آسیا می باشد، عمل می کند و درین تابلو افغانستان فقط نقطه مهمی به حساب می آید که حداقل باید طبقه ای که با این منافع هماهنگ و سازگار باشد، قبل از همه به وجود آید. کاری که اکنون بر عده ای جریان دارد و بی دلیل نیست که غربی ها در مجموع مخالف فساد، چپاول و مواد مخدر در افغانستان نیستند و می خواهند ازین طریق افرادی را درین طبقه جابجا بسازند تا در آینده به عنوان محل تأمین قدرت غرب عمل نمایند.

انگلیس ها که بعد از جنگ دوم جهانی با امریکا در یک اقتصاد مختلط به سرمایه گذاری در جهان پرداخت، بعد از فروپاشی اتحاد شوروی، اروپا با پول واحد، بازار مشترک واحد و پارلمان واحد در مقابل یکه تازی امریکا قرار گرفت و انگلیس ها را با چالش سختی روبرو ساخت. اکنون انگلیس ها در میان منافع متضاد امریکا و اروپا چون دانه ای میان دو سنگ قرار گرفته، به دنبال منافع مشخص خود در جهان سرگردان اند. سرمایه گذاری های مساوی انگلیس و امریکا در پاکستان و گراف رو به رشد نفوذ انگلیس در آن کشور، به نحوی رقابت میان امریکا و انگلیس را درین منطقه دامن می زند که در آینده رویارویی های روسیه، چین، هند، ایران، پاکستان، عربستان سعودی و کشورهای آسیای میانه با امریکا، انگلیس را به چالش دیگری خواهد کشاند تا جایش را درین صف آرایی ها پیدا کند و به این صورت بار این همه تضاد و رقابت بر دوش ملت ما گذاشته خواهد شد.

روی در رویی های منطقوی متحدانی چون پاکستان، عربستان سعودی  و امارات از یک طرف؛ ایران، هند و تاجکستان از سوی دیگر و هماهنگی قدرت مندانی چون چین و فدارتیف روسیه از جانب دیگر همه در افغانستان گره گاه خود را یافته، از سوی دیگر امریکا، اروپا، روسیه و چین در سطح جهانی بخاطر کنترول بر منابع بزرگ نفت و گاز آسیا به نحو دیگری در رویا رویی های در افغانستان قرار گرفته اند. همانطوریکه ایران طالبان را در زدن امریکا و ناتو یاری میرساند، پاکستان عربستان سعودی به طالبان کمک کرده، نمیخواهند با حمایت هند از آقای کرزی جای پای شان را در افغانستان سست کنند. روسیه نیز از فرورفتن ائتلاف و ناتو در باتلاق افغانستان ناخشنود نبوده، اینان کوشش میکنند جنگ را در افغانستان از کنترول پاکستان، در نهایت از کنترول امریکا خارج بسازند و پول کمپنی های نفتی امریکایی – اروپایی را در افغانستان با خون عساکر ائتلاف و ناتو بشویند. به این صورت دیده میشود که تمام این قدرت ها که چه در سطح منطقوی و چه در سطح جهانی مطرح اند، در کشور ما بدنبال منافع خود هستند و درین گیرودار خون مارا می ریزند و پروای هم به آن ندارد.

با این استراتیژی ها و سیاست های کلان جهانی و منطقوی، شکوه های آقای کرزی مؤثریت چندانی نخواهد داشت، زیرا رئیس جمهوران بعد از او هم  با فریادها و اشک هایی ازین قبیل مواجه خواهند بود و بدین صورت به روشنی دیده می شود که این رشته سر درازی دارد که هیچکس از جمله آقای کرزی نباید آن را به این زودی طی شده بپندارد.

 

 

گوسفندمداری

عجب سیستم و عجب نظامی! صحنه ای را تصور کنید که یکی از بالارتبه ترین مقامات پیش روی چشم مردم در روز روشن به وسیله یکی از منفک شدگان دولتی بر روی سرک عمومی خوابانده شده و مورد لت و کوب قرار میگیرد. دیدن همچو صحنه هایی در نظام کنونی افغانستان روز به روز عادی شده و عوض تطبیق قانون در نهایت آن جدال با گوسفندی حل ‌می گردد.

چندی قبل زمانی که بین لوی څارنوال و قوماندان دین محمد جرئت در منطقۀ شمالی زدوخورد مسلحانه رخ داد و در جریان آن آقای ثابت لوی څارنوال کشور توسط جنرال جرئت نقش زمین شد، آقای ثابت مانند گذشته و با الفاظ جدی از محاکمه کردن جرئت حرف زد و بدین منظور نیروهای وزارت داخله نیز برای خلع سلاح افراد وفادار به قوماندان جرئت که صاحب شرکت امنیتی خصوصی است، به حرکت درآمدند که بنابر گزارش هایی، نیروهای پولیس از سوی افراد مسلح قوماندان جرئت خلع سلاح شدند (این درحالی که جامعۀ جهانی ملیون ها دالر را بخاطر خلع سلاح و جمع آوری اسلحه از قوماندانان گذشته به مصرف رسانیده اند).

لوی څارنوال در گرفتاری قوماندان جرئت چنان مصمم و جدی به نظر می رسید که فکر می کردی همین فردا او را پشت میله های زندان خواهی دید و به خاطر بدمعاشی ایکه کرده است، به پای میز محاکمه کشانده خواهد شد، اما طوری که گذشتۀ تمام این افراد تنظیمی نشان داده (آقای ثابت مربوط به حزب اسلامی و قوماندان جرئت مربوط به جمعیت اسلامی است)، در همچو قضایا فقط برای چند روزی شکررنجی بین طرفین پیدا می شود و بعد با پادرمیانی بزرگان شان، مسئله حل و یکدیگر را می بخشند، تو گویی که اصلاً آب از آب تکان نخورده است (چیزی که عاملان ویرانی کابل با خود بخشی خود به نمایش گذاشتند). این بار نیز عین قضیه تکرار شد و از آنجاییکه این افراد به گوسفند مداری خو گرفته اند، قوماندان جرئت با فرستادن ریش سفیدان و گوسفندی نزد لوی خگارنوال از او عذر خواست و هر دو طرف مسئله را پایان یافته اعلام نمودند و به همین خاطر است که وقتی نظام سراپا دچار مشکلات  و در فساد غرق باشد، گوسفند مداری تا چه حد می تواند نقش ایفا کند. به جای اینکه قانون رعایت شود و قانون شکن به جزای اعمالش رسانده شود، قضایا را با گوسفند مداری حل می کنند. خوب، حالا تصور کنید که طرف مقابل لوی څارنوال کسی باشد که با افراد بلندرتبه در دولت ارتباطی نداشته و صاحب نیروی مسلحی هم نباشد، لوی څارنوال و نظام دولتی با او چه خواهد کرد؟ جواب آن بر همگان روشن است. برخورد فوق فقط گوشه ی کوچکی از وضعیت نظام کنونی افغانستان را به نمایش می گذارد که بر گوسفند مداری استوار است.

هموطنان ترا از بلند منزل ها به زیر می اندازند

 

نثار بهاوی: «وقتی در میدان مسابقه  مقابل «هادی ساعی» قهرمان جهانی تکواندو از ایران میرفتم، مربی کوریایی‌ام برایم گفت: «به یاد داشته باش که نیروهای امنیتی ایران هموطنان ترا از بلند منزل ها به زیر می اندازند.»

 

نثار بهاوی: «وقتی در میدان مسابقه  مقابل «هادی ساعی» قهرمان جهانی تکواندو از ایران میرفتم، مربی کوریایی‌ام برایم گفت: «به یاد داشته باش که نیروهای امنیتی ایران هموطنان ترا از بلند منزل ها به زیر می اندازند.»

 

بهاوی، در مسابقات جهانی تکواندو که در ماه می در بیجنگ پایتخت چین با حضور تیم هایی از  182 کشور جهان برگزار شد با غلبه بر پنچ حریفش، لقب نایب قهرمانی جهان را در این رشته ورزشی بدست آورد که با استقبال گرمی از سوی افغانها روبرو شد.

این که در اوضاع کنونی کشور ما با چه بحرانهایی امنیتی و اقتصادی روبرو است، و مردم دنیا افغانستان را به عنوان مملکتی با هزار مشکل دست به گریبان میدانند، و واقعیت آن هم چنین است، دستیابی یک افغان به چنین موقف ورزشی واقعاً قابل تمجید میباشد.

"پیشرو"، این پیروزی را به مردم افغانستان و خانواده بهاوی تبریک می گوید.

اسلام هم مرز داشت!!!

 

بیش از دو ملیون مهاجر ما در کشور ایران در بدترین شرایط،  سخت ترین کارها را با حداقل دستمزد انجام می دهند. کارهای شاقه یی که هیچ ایرانی نه توان و نه رغبتی به انجامش دارد. اخیراً دولت ایران اعلان نمود که یک ملیون افغان را که مدرک زندگی در ایران  ندارند، اخراج می کند و از همین رو آخوند های جمهوری اسلامی ایران  در  یکماه ده ها هزار افغان مهاجر را " جمعاوری" و با بیرحمانه ترین و غیرانسانی ترین شکلی از مرزهای شان برون انداختند!!

نزدیک به سه دهه است که ملیون ها افغان به مثابه آواره های جنگی سوسیال امپریالیزم، بنیادگرایان جهادی و طالبی و فقر روزافزون کنونی در ایران به سر می برند و از سوی کارفرمایان ایرانی به بدترین نوع استثمار می شوند.  این نیروی ارزان کار که نه بیمه می شناسند، نه قانون کار و نه هم دستمزدهای بالا، سالهاست که برای عمران و آبادی زیرساخت های ایران عرق می ریزند،  زحمت  می کشند و توهین و تحقیر می شوند و اکنون مدعیان "اسلام مرز نمی شناسد" آنان را از دو منزله ها پایین می اندازند و مشکلات و دشواری های درونی شان را بر شانه های این خیل ارزان کار بار می کنند.

با وجود درآمدهای باورنکردنی از رهگذر نفت در ایران،  اقتصاد ایران با بحران های بسیار جدی روبرو است و نرخ بیکاری در این کشور روز تا روز افزایش می یابد ( در حال حاضر بین سه تا شش ملیون نفر در ایران بیکار هستند) و دامنه ی فقر وسیعتر شده میرود. با آنکه درآمدهای دولت محمود احمدی نژاد نسبت به زمان فرمانروایی رفسنجانی و خاتمی به ترتیب هشت برابر و چهار برابر افزایش یافته است، اما  آخوند های فاشیست ایران به جای اینکه "نان بر سفره مردم ببرند"، درآمد های کشور را به جیب های شان می ریزند و یا هم برای نابودی اسراییل!! و کشتار مردم عراق آن را به کار می گیرند. ولی برای  نجات از اعتراضات مردمی تلاش می ورزند، بیکاری و جرم و جنایت کنونی در ایران را به شانه های مهاجران افغان بار کنند. این درحالیست که  چهار سال پیش فرماندار کرج به روزنامه های ایران گفته بود که نرخ جرایم در بین افغان های مقیم ایران نسبت به خود ایرانی ها هشت برابر کمتر است و حتی ریش سفیدان آنان کار می کنند اما دست به تکدی نمی زنند.

ایران با قیرریزی چند سرک ( کار ساختن خط آهن مشهد، هرات را نیز شروع کرده) تصمیم دارد بنجلهایش را که از صدور آن سالانه بیش از 500 ملیون دالر نفع می برد، با سهولت به بازارهای کشور ما عرضه کند. از سوی دیگر با ایجاد مسیر ترانزیتی در کشور ما  در تلاش است سطح تجارت اش را با  ازبیکستان افزایش دهد و با کنترول راه های ترانزیتی و آب های هلمند و هریرود به اهداف استراتیژیکش در افغانستان برسد.

اخراج  غیر انسانی افغان ها از ایران، بدست آمدن سلاح های تولید ایران در شماری از ولایات کشور، تربیه دلالان فرهنگی و اطلاعاتی ها در افغانستان، توهین و تحقیر ملت ما و مداخله ی آشکار رژیم آخوندی این کشور بوضوح نشان می دهد که  نقش رژیم ایران در بربادی کشور ما به هیچ صورت از نقش دولت پاکستان کم نیست

دو جبهه

 

رستاک

 

در جـبهـه شهیدان

آن دختر دلیر

چادر کشود و سینه سپر کرد و داد زد:

ناکس!- بزن منم،

من ایرانم

دو شیزه ای ز نسل دلیرانم.

آن یک برادرم

افتاده زیر خاک

و آن دیگری به زندان

زیر شکنجه مرد

مادر به سوگ فرزند

دق کرد و جان سپرد

اینک:

بازمانده یک خانواده ام

من ایستاده ام

با دست خالی

پیکار میکنم

تا ریشه تباهی و بیداد برکنم.

په نړیوال اقتصاد کې بې وسی او نابرابری

 

نن، پانګوالی نظام د نړۍ د اقتصاد د دالان یکه تاز دی او د خپلو سردمدارانو د پراخه تبلیغاتو په مرسته یې ځان د نړۍ یوازینی کاروړی او د منلو وړ نظام راپیژندلی دی؛ داسې چې ډیر لږ خلک زړه کولی شی د دې نظام د ناکارایی او جوړښتی پاتې راتلونو په هکله وغږیږی.

پانګوالی نظام د سلګونو کلو زړښت لری او اوس یې هم شاوخوا د نړۍ ټولې سیمې د خپل تسلط لاندې راوړی دی. د دې سردمداران مدعی دی چې دا نظام، تر ټولو پیاوړی تولیدی موتور دی چې نړۍ تر اوسه لیدلی. همدا شان وایی چې د نړۍ د ټولو انسانانو د ژوند ستندردونو د تامین لپاره، د دې نظام وس بې ساری دی. ځکه چې د برادفورد دلانګ په وینا، اوس موږ "د آرمان ښار په لور د خوځښت" په حال کې یو. چیرته چې د ټولو خلکو ژوند به د امریکا د متوسط ژوند له سطحې سره معادل وی. د پانګوالی د اوږدې سیطرې او د ده د پلویانو بې وقفې هیاهو په پام کې نیولو سره ښه به وی چې د "آرمان ښار په لور خوځښت" ادعا په سموالی کې تأمل وکړو. راځﺉ چې درې ټکیو ته پام وکړو: د بې وسۍ او نابرابرۍ کچه په بډایه پانګوالی هیوادونو له هغه جملې امریکا کې ؛ د نړۍ په بې وسه هیوادونو کې د بې وسۍ او بابرابرۍ کچه او د پانګوالی هرم د بر او لر هیوادونو تر منځ واټن.

ډیر ځله له امریکا څخه د داسې هیواد په توګه نوم اخیستل کیږی چې حاکمیت یې د منځنۍ طبقې سره دی او یو بې وسه کس کولې شی په لږې هڅې سره ځان د ټولنې منځنۍ اقتصادی کچې ته ورسوی. دې مطلب ته د پرمختګ د فرصتونو برابری وایی. د "منځنۍ طبقې" یا "د فرصت برابری" درک ستونزمن دی؛ خو کولی شو تصور وکړو چې پداسې یوې ټولنه کې باید پراخه بې وسی شتون ونلری او خلک باید له مناسبې اقتصادی سوکالی څخه برخمن وی. د بې وسۍ او د عاید او شتمنۍ دویش په شمیره کې نابرابری، هډو له داسې ادعاو سره اړخ نه لګوی. د امریکا مرکزی دولت، یوه کچه د "عاید د بې وسۍ کرښې" په نوم ټاکلې؛ کومې کورنۍ چې تر دې کچې لاندې راځی، بې وسه ګڼل کیږی. او دا هغه مقدار عاید دی چې تر دې ښکته عاید کورنۍ په سختۍ سره پرې ګوزاره کولی شی، او د مالی کړکیچونو لکه د ماشوم ناروغۍ یا د کار په بهیر کې د ژوبلیدو له جدی ستونزو سره مخامخ کیږی.

د بې وسۍ کرښې رسمی کچه، د هرې کورنۍ د خوراک د حداقل اندازې درې چنده معادل ده چې د کرهنې څانګې لخوا اټکل کیږی، چې دا کچه د هغه غیر واقعی وړاندفرضونو په خاطر چې د دې د سنجونې لپاره په پام کې نیول شوی، د رښتونې کچې نه ډیره ښکته ده. د بیلګې په توګه: فرض شوې چې یوه کورنۍ دې خوراکی توکی په پرټولو ټیټې موجوده بیې په بازار کې واخلی او پخپله کورنۍ باید پوه شی چې څنګه لدې توکیو څخه ترټولو مغذی خوراکی توکی لاس ته راوړی. په ۲۰۰۲ کې دا کچه د هر فرد لپاره د ورځې ۱۲،۶ ډالره وه. په ۲۰۰۲ کې، ۳۴،۶ ملیون خلک یا د امریکا ۱۲،۱ په سلو کې وګړی د بې وسۍ تر کرښې لاندې راتلل. (دا کچه د تور پوستکو په منځ کې په سلو کې ۲۴ وه). په ۲۰۰۱ کې، په سلو کې ۳۵،۲ تر شپږو کلو تورپوستکی امریکایی ماشومان په بې وسۍ کې ژوند کوه. دا شمیره د وخت په تیریدو سره ښکته او پورته کیږی او آن کله چې د پانګوالی د پلویانو له نظره، وضعیت ښه دی، بیا دا شمیرې پورته دی، او که چیرې له بې وسۍ څخه یو لاپسې واقع پلوه تعریف ارایه کړو، لکه د منځنی عاید پربنسټ د بې وسۍ کچه تر ۱۷ په سلو کې (په ۱۹۹۷ کال کې) او د ۴۵ ملیونو څخه ډیرو خلکو ته پورته خیژی. څومره چانس شتون لری چې داسې پراخه بې وسی له منځه یوسو؟ د دې ټکی په پام کې نیولو سره چې بې وسی او مخ په ودې نابرابری، عاید او شتمنی کې عجین ده او دا نابرابری د پانګوالی د لوبو په ټولو قوانینو کې، بنسټی ده، ډیر چانس نلری. په ۲۰۰۰ کال په امریکا کې د عاید نابرابری (د ۱۹۲۰ لسیزې نه تر اوس پورې) ترټولو ډیر مقدار درلودلی دی، او په سلو کې پنځه ترټولو بډایه کورنیو عاید شپږ چنده په سلو کې شل کورنیو په اندازه شوې دې.

پل کورګمن (هغه اقتصادپوه چې په نیویارک ټایمز کې پخپلو ستنو کې د بوش پر دولت کلک انتقادونه کوی) اټکل کوی چې په اتیایمې لسیزې کې د امریکا د عاید ودې په سلو کې اویا برخه د امریکا په سلو کې یو بډایه کورنیو جیب ته تللې ده. د شتمنۍ کچې له پلوه، ۱۹۹۵ کال په امریکا کې په سلو یو بډایه کورنیو، په سلو کې ۴۲،۲ ټول سهام، په سلو کې ۵۵،۷ د قرضې پاڼې، په سلو کې ۷۱،۴ غیرتعاونی مشاغل او ۳۶،۹ غیرکورنۍ شتمنۍ په اختیار کې درلودلې. د عایداتی نابرابریو په حساب کولو سره، دا نابرابری په تیرو شلو کلو کې مخ په ډیریدو ده. دا ستره او مخ په زیاتیدونکی نابرابری، د فرصتونو د تساوی په ادعا ملنډې وهی. دا بیلګه په پام کې ونیسی: په پنسلوانیا، پترزبورګ او ... کې د هیلمنانو بډایه کورنۍ د څو ملیارد ډالرو شتمنۍ سره ژوند کوی. د هغوی یو کور په پنځم سرک کې یوه ستره او پرتمینه ودانۍ ده. لدې څخه په دیرش میلی واټن کې، د ښار د بې وسانو ګاونډ دی. بې وسی او بدبختی د ښار پدې برخه کې نارې سورې وهی او دا برخه د ماشومانو د مړینې یو ترټولو جګ نرخ لری.

عایداتی نابرابری ګڼ شمیر عوارض رامنځ ته کوی. څیړنې ښیﺉ که د دوه هیوادونو یا ایالتونو د مساوی منځنی عاید سره لرو، هغه څه چې ورته "ټولنیز سلامت" وایی په هغه هیواد کې لږ موندل کیږی چې لاډیر عایداتی نابرابری ولری.

کارپوهانو پام دې ټکی ته اوښتې چې د هر ایالت د کورنیو د نیمه بې وسۍ ټول عاید، چې د عایداتی نابرابرۍ مقیاس دی، پدې ایالتونو کې د مړینې نرخ سره معکوس نسبت لری. همدا شان، دا مقیاس د نورو ټولنیزو خصایصو سره په آزمیښت کې نیولی. هغه ایالتونه چې پکې عایداتی نابرابری ډیره ده، د بیکارۍ نرخ او د زندانیانو لااوچته شمیره لری او د وګړو اوچته سلنۍ یې مالی او خوراکی مرستې لاس ته راوړی او لااوچته سلنۍ یې کولی شی د ټولنیزو خصایصو وړاندوینه وکړی. په زړه پورې ده هغه ایالتونه چې ډیر عایداتی نابرابری لری، د هر فرد د ښوونې او روزنې لپاره لالږې پیسې لګوی؛ د هر فرد لپاره په ښوونځی کې د کتابونو شمیره لاټیټه ده او دا ایالتونه ضعیف ښوونیز حالت لری او د خلکو ټیټه سلنۍ له لیسو څخه فارغیږی. په هغه ایالتونو کې چې عایداتی نابرابری پکې ډیره ده، ماشومان د سپک وزن سره زیږیږی او د انسان وژنې نرخ پکې اوچت دی. همدا شان خلک د معلولیت له امله له کار نه محروم دی او د مخدره توکیو کارونه هم پکې ډیره ده. پراخه او زیاتیدونکې نابرابری ورو – ورو د ټیټو طبقو سیاسی قدرت له منځه وړی او په پایله کې ټولیزې برنامې چې تر یو بریده د بې وسۍ څخه د ناشی آسیبونه لږوی، مخ په زوال ږدی او دې سره جوخت، هغه سیاستونه چې د بډایه قشر په ګټه دی، ځایناستی کیږی او بې وسه طبقه د ځان او بډایه طبقې تر منځ د واټن په لیدلو، ورځ تر بله نهیلی کیږی.

سره لدې چې بې وسی او نابرابری په بډایه پانګوالی هیوادونو کې هم زیاته ده، دا کچه له هغې بې وسۍ او نابرابرۍ سره په هغه غوڅ اکثریت هیوادونو کې د پرتلې وړ نده چې هم پانګوالی او هم بې وسه دی. نړیوال بانک سره لدې چې پخپله د پانګوالو هیوادونو انځور دی، هر څه موده وروسته، هغه شمیر کسان اټکلوی چې په ټولې نړۍ او بیا د هر هیواد په تفکیک سره، ورځې له یو یا دوه ډالرو څخه په ښکته عاید ګوزران کوی. د بیلګې به توګه، د ۱۹۹۰ لسیزې په لومړیو کې، د نایجریا په سلو کې ۹۰،۸ وګړو د ورځې په دوه یا لږو ډالرو ګوزران کوه. په ۱۹۹۷ کې دا کچه په هند کې په سلو کې ۶۸،۲ وه. په ټولې نړۍ کې د نړیوال بانک د اټکل پر بنسټ د نړۍ د ټولو وګړو څخه ۲،۸ ملیارد (شاوخوا په سلو کې ۴۵) په دوه یا لږو ډالرو او ۱،۲ ملیارد وګړو (شاوخوا شل په سلو کې) په یو یا لږ ډالر ژوند کوه. همدا شان، نړیوال بانک هغه شمیرې خپروی چې د امریکا د بې وسۍ له کرښې سره د پرتلې وړ دی. څنګه چې وویل شو په ۲۰۰۲ کې د امریکا د بې وسۍ کرښه ۱۲،۶ ډالره وه، پداسې حال کې چې د بې وسۍ کرښه په بې وسه هیوادونو کې، له یو ډالر څخه اندک لوړ دی.

د دې شمیرو نه په ګټې ادعا کیږی چې نړیواله بې وسی له نویمې لسیزې راهیسې، مخ په لږیدو ده. په هر حال، دا ادعا د خدشې وړ ده. که څه هم چې دا سمه ده چې د ورځې یو ډالر په بې وسه هیوادونو کې، د بیو د ټیټوالی له امله د امریکا په پرتله د پیرودلو ډیر ځواک فراهموی؛ داسې چې په دې سره نشو کولی په امریکا کې ژوند وکړو. که د بیو عمومی کچه په بې وسه هیوادونو کې راښکته شی او نور ټول عوامل ثابت پاتې شی، د هغه کسانو شمیره به راټیټه شی چې په بې وسۍ کې ژوند تیروی؛ ربړه دا ده کله چې نړیوال بانک په بې وسه هیوادونو کې له بیې څخه غږیږی، موخه یې د ټولو بیو شاخص دی، نه هغه کالی چې ډیر بې وسه هیوادونه یې پیری. په ټولیزه، کالی او هغه خدمات چې پرتلیزه بیه یې ټیټه یا په وروستیو کې راښکته شوې، هغه ندی چې بې وسه کورنۍ یې پیری.

ورځپاڼه لیکونکی، جرج مونبیوت وایی: "په بې وسه هیوادونو کې د پیرودنې ځواک په اړوند د نړیوال بانک سنجونې، د هغه وس پر بنسټ چې د ټول کالی او خدماتو د پیرودنې لپاره دی چې په یو اقتصاد کې عرضه کیږی. د خوراکی توکیو او اوبو او سرپناه ترڅنګ، د الوتکې ټکټ، لوړې زده کړې... هم پدې شاخصونو کې رادننه شوی دی. ربړه دا ده کله چې بنسټی کالی په بې وسه هیوادونو کې، له بډای هیوادونو څخه ګران بیه دی، په بې وسه هیوادونو کې د خدماتو بیه مخ په لږیدو ږدی چې پدې هیواد کې د کار ځواک د شدیدې عرضی څخه غږیږی، پداسې حال کې چې ډیری بې وسه کسان هیڅکله هم د روغتیایی او سینګاری خدماتو تقاضا نلری. د کلمبیا پوهنتون دوه څیړونکو سنجونه کړې که چیرې د نړیوال بانک په روش کې سموالی راشی د هغه خلکو شمیره به په سلو کې له دیرش نه تر څلویښت پورې زیاته شی چې بې وسۍ کرښې لاندې ژوند کوی او نور به څوک په نړۍ کې د بې وسۍ د لږیدو ادعا ونکړی."

 هغه ټکې چې باید د نړیوال بانک لخوا د بې وسۍ کرښې په هکله د مخامخ کیدو په وخت کې په پام کې ونیسو دا دی چې نړیوال بانک بې وسو هیوادونو ته د کرهنیز محصولاتو د لیږدولو په پراختیا کې اغیزمن پاتې شوی دی. ډیری خلک چې د نړیوال بانک د بې وسۍ کرښې لاندې دی، د پولی نظام څخه بهر، کلیوال ژوند لری او اقتصادی شرایط یې په ورځ کې له یو ډالر څخه ښه دی. که چیرې هغوی د نړیوال بانک د سیاستونو له کبله لدې وضعیت نه بې برخې او ښارونو ته کډه وکړی، کیدی شی پولی عاید یې ډیروالی ومومی؛ خو په حقیقت کې شرایط یې تر ډیره بریده له مخکنی حالت څخه لابدتر شوی. په نړیوال مقیاس، بې وسی د پراخې عایداتی نابرابرۍ له ودې سره یو ځای دی.

په چین او هند کې چې د نړۍ دوه ترټولو ډیر وګړی لری او اقتصادونه یې چټکه وده لری، نابرابری په چټکۍ مخ په ډیریدو ده. په چین کې نابرابری، په سختۍ سره په امریکا کې د نابرابرۍ له کچې څخه د تشخیص وړ ده، او دا پداسې حال کې چې شاید چین د تاریخ ترټولو ستر د عاید بیاویش تجربه کړی دی. په هند کې د چټکې اقتصادی ودې د ګټې ستره برخه د ټولنې په سلو کې شل بډایه جیبونو ته ځی. له ۳۵۰ ملیون څخه زیات خلک په بې وسۍ او فلاکت کې ژوند کوی. په کلکته کې په یوازې، ۲۵۰۰۰۰ ماشومان شپه د سړک غاړې ته سهاروی.

د نړیوال بانک اقتصادپوه، برانکو میلانویچ، د نړۍ په کچه د عایداتی نابرابرۍ د سنجونۍ پر یوې سترې طرحې نظارت کوی. د سراسر نړۍ د کورنیو یوې پراخې ارزونې له لارې، هغه دې پایلې ته رسیدلې: د نړۍ په سلو کې یو وګړی (ترټولو بډای)، عاید یې د سلو کې اوه پنځوس (ترټولو بې وسه) په اندازه دی. په نړۍ کې د بې وسۍ ډیریدنه، دننه په هیوادونو او د هیوادونو ترمنځ د نابرابرۍ زیاتیدو په خاطر ده. بډای هیواد، لا بډای، او بې وسه لا بې وسه کیږی.

د ملګرو ملتونو د انسانی پراختیا رپوټ چې بیا هم یو پانګوالی سازمان دی، ښکاره کوی چې د امریکا د ۲۵ ملیون بډایانو عاید، د نړۍ د دوه ملیارده بې وسه وګړو سره برابر دی.

دننه په هیوادونو کې هم د بې وسه او بډای ترمنځ واټن، مساوی دی. د امریکا، ناروې، جاپان، آلمان او فرانسې په څیر هیوادونو جی ډی پی، د اتیوپیا، مالاوی، افغانستان او بولیوی په شان هیوادونو جی ډی پی سل چنده دی. د جی ډی پی په رتبه بندۍ کې د لاتینې امریکا هیڅ یو هیواد هم په ۳۵ لومړیو هیوادونو او د افریقا هیڅ یو هیواد په ۵۵ لومړیو هیوادونو کې نه راځی. د نړۍ په پنځوس بې وسه هیوادونو کې له نیمایی څخه زیات یې افریقا کې دی او له پنځوس بډایه هیوادونو څخه په سلو کې شپیته یې اروپا او شمالی امریکا کې دی.

لانس پریچت، د نړیوال بانک یو اقتصادپوه، قانع کونکی دلایل وړاندې کوی چې له ۱۸۷۰ نه ۱۹۶۰ پورې د نړۍ هیوادونو په عاید کې شاتګ وجود درلودلی او توپیرونه ډیر شوی دی. د پریچت د کار پر روش حاکم منطق په زړه پورې دی. هغه یو ترټولو بډایه هیواد یعنې امریکا، له یو ترټولو بې وسه هیواد یعنې اتیوپیا سره پرتله کړی. هغه د امریکا او اتیوپیا د جی ډی پی نسبټ (د امریکا جی ډی پی پر اتیوپیا جی ډی پی) لاس ته راوړی او متذکر شوې چې یوازې هغه مهال د عایداتو ترمنځ د انډول ادعا کولی شو او د اختلاف لږیدل ومنو چې دا نسبت په ۱۸۷۰ کې له ۱۹۶۰ کال نه غټ وی. پریچت نتیجه اخیستې چې د عایداتو ترمنځ شاتګ وجود لری او د عایداتو اختلاف ډیر شوی دی. همدا شان موږ ښه شواهد لرو چې دا شاتګ له ۱۹۶۰ نه وروسته هم ادامه موندلې او له ۱۹۸۰ نه وروسته، کله چې د "آزاد بازار" سیاست په ټوله نړۍ کې په پراخه پیمانه تبلیغیده، دې شاتگ سرعت موندلی. د ۱۹۸۰ او ۲۰۰۰ کال ترمنځ، هغه هیوادونه چې ترټولو ډیر جی ډی پی یې درلود، د نورو هیوادونو په پرتله ډیره وده درلودلې ده چې دا د ملتونو ترمنځ د نابرابرۍ د زیاتیدو څخه خبرې کوی.

پریچت د هند په هکله د داسې هیواد په توګه چې له یوې مودې لپاره د امریکا په پرتله چټکه وده وکړه او همدا اوس چټکه وده کوی، وایی: "مخ په ودې هیوادونو په منځ کې یو څو یې واقعاً د انډول په حال کې دی؛ پدې معنا چې له امریکا څخه چټکه وده کوی. و به ګورﺉ چې دا طالعمند انډول شوی به کله ځانونه امریکا ته ورسولی شی. د بیلګې په توګه، ۱۹۸۰ نه تر ۱۹۳۳ کلو په منځ کې کلنۍ منځنۍ وده نرخ، په سلو کې درې ثبت کړی. که هند وکولی شی همدې تیزوالی سره مخې ته ولاړ شی، سل کاله وروسته د نړۍ بډایه هیوادونو ننۍ کچۍ ته ځان ورسوی. که هند وکولی شی د ودې په نرخ کې دا توپیر د ۳۷۷ کلونو لپاره وساتی، زما د لمسی د لمسی، د لمسی، لمسی، لمسی، لمسی، لمسی، لمسی، لمسی، لمسی، لمسی، لمسی، لمسی به وکولی شی د نړۍ بډایه هیوادونو سره د هند د عاید د کچې انډول ووینی."

دې ټولو ربړو ته په کتنې سره، ناګزیر شو دا نتیجه واخلو چې دا نابرابری، څه په دننه او څه د هیوادونو ترمنځ، باید د پانګوالی سیستم زیږنده وی. د پانګوالی اقتصاد په تعریف کې، د شتمنۍ ویش په نامساوی ډول دی. پانګوالی یو اقتصادی سیستم دی چې په هغه کې د تولید غیرانسانی سرچینې (چې د دې مکتب پلوی اقتصادی پوهان یې پانګه ګڼی) د یو کوچنی لږکی په تصاحب کې دی؛ او د بازار په اقتصاد کې د شتمنۍ نابرابری، پخپل وار د دې سیستم د پنځ او طبیعت په کبل د دې عایداتی نابرابری د رامنځ ته کیدو لامل ګرځی.

هغه څه چې د نابرابرۍ شاته پرته ده، د پانګوالی د ذات طبیعت دی. د پانګې لږکی څښتنان، د ناڅښتن ډلې په وړاندې هم د کار ځای کې د اقتصادی واک له پلوه او هم په ټولنه کې د سیاسی واک له پلوه، ذاتی مزیت لری؛ او د پانګې څښتنان تر شونی بریده دا مزیت د ټولنې د عاید د لازیاتې ونډې تصاحب لپاره کاروی.

د یادولو لپاره یې بیلګې پریمانه دی. هغه څه چې د هیوادونو ترمنځ او د هغوی دننه شته نابرابری ته لمن وهی، د پانګې څښتنانو زیاتیدونکی واک او د کارګرانو (او په بې وسه هیوادونو کې بزګرانو) د واک زوال دی. که په عینی توګه د نړۍ هیوادونو ته وګورو، و به ګورو چې هر څومره چې د کارګرانو او بزګرانو واک ډیروی، د عاید ویش ډیر تساوی لور ته متمایل کیږی. په هره اندازه چې د بې وسه هیوادونو کارګران او بزګران، بې واکه وی، هیواد به د بډای ملتونو  د لاډیرې سلطې او فشار لاندې راشی او د هیوادونو ترمنځ نابرابری به لاپسې ډیره شی.

کله چې د بې وسه قشر عاید تر هغه حداقل کچې پورې راټیټ شی چې ژوندی پاتې کیدو ته په کار ده، پدې هیوادونو کې نابرابری به هم زیاته شی. دا مساله آن کله چې جی ډی پی اوچت هم وی، صادق ده، ځکه چې جی ډی پی نشی کولی شته واقعیتونه، ښکاره کړی. همدا شان په بډایه هیوادونو کې چې څومره کارګری غورځنګ ضعیف وی، په هماغه پیمانه به نابرابری ډیره وی، او دا احتمال چې کارګران وکولی شی د خپلو ګټو د خوندی کولو لپاره خپلو ورونو او خویندو سره یووالی او پیوستون وکړی، لږوی. دا چې د بډای هیوادونو په منځ کې امریکا د ترټولو ضعیف کارګری غورځنګ او ترټول ډیر عایداتی نابرابری لرونکې ده، تصادفی خبره نده. پانګوالی اقتصاد کې هر څوک آزاد دی چې منګولې په پیسو کې ښخې کړی، خو باید ووینو چې دا مساله تر کومه بریده پیښیږی. پانګوالی اقتصادپوهان، د عدالت غوښتونکو ارزښتونو د ملاتړ ادعا لری، خو په عمل کې د هغوی کړه وړه، شدیداً غیرعادلانه دی. همدا تناقض د هیوادونو په اړیکو کې هم لیدل کیږی. هیوادونه په آزاد سوداګریزو اړیکو پیل کوی؛ خو د دې سوداګرۍ پایله د هیوادونو په جی ډی پی کې د شدید توپیر رامنځ ته کوی. داسې فاحش تناقض باید له منځه ولاړ شی. له یوې خوا کارګران او بزګران ګڼ سازمانونه ایجادوی چې کله – نا - کله د اوضاع د مدیریت له لارې یې له پانګوالو څخه امتیازات لاس ته راوړی او ندرتاً یې هم داسې فرصتونه موندلی چې انقلاب او د ټول سیتسم بدلون یې پایله وه. خو له بلې خوا پانګوال او ګوډاګیان یې هڅه کوی دا تناقضونه له هغه فعالیتونو او حرکتونو څخه وژغوری چې د دوی ګټې ګواښی.

څرګنده ده چې زور او تاوتریخوالی د واکمنې طبقې یوه تر ټولو مهمه وسله ده؛ په ځانګړی کله چې د یو انقلاب د پیښیدو ګواښ موجود وی. البته نورې وسلې هم شته، لکه: د کارګران او بزګرانو د مشرانو تطمیع، په مصلحتی توګه د امتیاز او پراخ ایدیولوژیک هڅو سپارنه، تر څو خلک متقاعد کړی چې اساساً داسې تناقض وجود نلری. د دې وروستی مورد په هکله باید ووایو د پانګوالی تبلیغات او ډنډورې یو مکمل خوراک د ورځې موږ ته راکول کیږی چې د اطلاعاتو د تکمیل د وړلو سره یا تحریف سره بشپړیږی هغه دا چې کارګران واقعاً په سود کې شریک دی؛ دا چې ویل کیږی دې سیستم کې د بډایانو سود د زیان له لارې لاس ته راځی، یوه عیب جویی ده چې د "کرکې سیاست" پر بنسټ رامنځ ته کیږی، او داسې نور شیان.

په امریکا کې کارګران، د دولت د هغه سیاستونو لکه پر شتمنۍ او عاید باندې د مالیې لغو، څخه ملاتړ کوی، چې دا مساله په شدت سره د بډایانو په ګټه ده. لدې سره، داسې شواهد وجود لری چې د قدرت او شتمنۍ څښتنانو په وړاندې ستونزو په رامنځ ته کیدو دی. یو ډول "ټولنیزه جګړه" د نړۍ په بې وس میشته سیمو کې رامنځ ته کیږی چې ډیر ځله د طبقاتو ترمنځ تاوتریخوالی هم سره یو ځای کیږی. دې مسالې د پانګوالی نخبګان اندیښمن کړی. داسې بریښی چې سیاسی منازعې به په راتلونکو لسیزو کې د شدیدې نابرابرۍ سره چې د معاصرې بانګوالی نظام له مشخصاتو څڅه ده، نژدې تړاو ولری. لدې اوصافو سره، داسې نه ښکاری چې دا سیستم دې وکولی شی د هیرو لاندې د نارضایتی، پاڅون او په پاې کې د کارګرانو د انقلاب د لمبو له بلیدو څخه مخنیوی وکړی.

مشت نمونه ی خروار

 

سگ و سنگ:

 گویند مردی از شهری می گذشت، سگی به سوی او دوید، مرد سرخم کرد تا سنگ بردارد، اما سنگ چنان به زمین محکم بود که هر چه تلاش کرد نتوانست آنرا بردارد، در حالیکه سگ به او حمله ور شد، فریاد کشید: « این چه شهریست که سنگ را می بندند و سگ را رها می دارند » در شهر ما هم اکنون قصه بدین منوال است. در پارلمان، جنایتکارانی که دست شان به خون صد ها هموطن ما آلوده است و صرف در کابل 65 هزار کابلی را در آتش سوزاندند، مورد عفو قرار می گیرند، اما ملالی جویا که بر این جنایتکاری ها اعتراض می کند به محاکمه کشانده می شود و به تعلیق می افتد. اینکه چه درکی در پارلمان از تعلیق وجود دارد خود سوال انگیز است. تعلیق عموماً در زمان معینی اعمال می گردد تا اگر فرد در شیوه کارش تغییر بیاورد، دوباره جذب کار و یا ارگانی که دارد، گردد نه اینکه تا ختم کارهمان ارگان به تعلیق محکوم گردد ، این تصمیم از نظر شکلی هم بسیار مضحک و مسخره می باشد.

 

یک معاش مساوی به 225 معاش:

اخیراً معاش 187 تن از سران حکومت و قضا، طی مکتوبی به تایید رئیس جمهور رسید که شامل 2 معاون رییس جمهور، 26 وزیر کابینه، 9 نفر شورای ستره محکمه، 13 رییس مستقل، لوی خگارنوال، 34 والی، 62 معین، 40 وزیر مشاور که جمله 187 نفر می باشد، جمع معاش این 187 نفر 152367000 افغانی می شود که اگر به 3500 تقسیم گردد هر یک ازین 187 نفر برابر 225 نفر مامور یا معلم معاش می گیرند. این مقدار،  معاش رسمی است، اینکه بسیاری اینان از بیرون چقدر می گیرند و " در آمد " های دیگر شان چقدر است آنرا خدا می داند زیرا این همه موتر، با دیگارد، مهمانخانه، حرمسرا، شیرپور سازی، تحصیل فرزندان در پر مصرفترین مراکز تحصیلی خارجی وغیره را با این مقدار پول نمی توان سامان داد و لابد باید مدارک دیگری هم نزد ایشان وجود داشته باشد.

 

کشته 2000 دالر، معیوب 1000 دالر:

قیمت کشته و زخمی در هیچ نقطه جهان به اندازه افغانستان ارزان و یا حتی رایگان نمی باشد. وقتی در جایی انفجاری رخ می دهد و یا نیرو های امریکایی با بمباران یا فیر مستقیم افغان ها را می کشند، در بدل هر کشته 2000 دالر و در بدل هر زخمی 1000 دالر از طرف دولت افغانستان برای خانواده های شان پرداخته می شود، این در حالیکه برای رهایی یک نفر ایتالوی 2 ملیون دالر پرداخته شد و دیده می شود که ارزش یک اروپایی با ارزش هزار نفر افغان برابرمیباشد. وقتی این افغان ها به این پیمانه ارزان باشند، چرا امریکایی ها و اروپایی ها دست به کشتار نزنند و چرا طالبان و القاعده در بازار های عام عملیات انتحاری نکنند، آیا در هیچ جای جهان، انسان ها را اینقدر مفت و ارزان دیده اید؟

 

چاپ اژدهای خودی:

اخیراً کلید گروپ به حمایت سفارت فرانسه دست به چاپ کتاب "اژد های خودی" اثر سید بهاءالدین مجروح زد و روزیکه پخش آن آغاز گردید، جلسه ای در مرکز فرهنگی فرانسه در لیسه استقلال دایر شد. درین جلسه که افراد زیادی از نویسندگان و دوستان مجروح شرکت  داشتند. پیام کرزی به وسیله وحیداله سباوون از سرگروپان حزب اسلامی و وزیر دفاع آن  در زمان درگیری های تنظیمی که حال وزیر مشاور کرزی است خوانده شد و پیام وزیر اطلاعات و فرهنگ به وسیله حلیم تنویر که او هم یکی از کادر های حزب اسلامی در اروپا بود، قرائت  گردید. چون همه از جمله خانواده آقای مجروح معتقد بودند که سید بهاءالدین مجروح به وسیله عمال گلبدین به قتل رسیده و درین مورد دهها نوشته صورت گرفته است، قرائت این پیام ها از سوی این افراد در حقیقت به تحقیر گرفته شدن این جلسه و این افراد بود که متاسفانه کسی صدای خود را بالا نکرد.

د دلت (نجس) کاست طغیانی ادبیات

 

دلت کاست د هندوستان د وګړو  په سلو کې ۲۴ جوړوی. دا کاست،  چې په استعماری ژبه ورته "وروسته پاتې طبقې" ویل کیږی،  د ډیر پخوا څخه له ټولنیز پلوه د هندوستان تر ټولو کښته او بیوزله کاست شمیرل کیږی او د "نجسانو" په نوم یادیږی. دا وخت د هند په بنګلور ایالت کې ۱۵۰۰۰ میرمنې چې په دلت کاست پورې تړاو لری، د  کنارآب پاکولو په "سکټور"  کې کار کوی. دلت میرمنې  ۱۵۰۰ کاله کیږی چې د بنګلور ایالت د کنارآب پاکونې "دنده" پر مخ بیایی. دا میرمنې د سهار په ۶  بجو په کار پیل کوی او د شپې تر یولسو بجو پورې په کنارآب پاکولو بوختې وی. د آزاد بازار  دلالان لدې " دود" څخه ګټه پورته کوی او دې میرمنو ته په ورځ کې د ۳۰ تر ۴۰ کلدارې د مزد په توګه  ورکوی. همدا ډول د ممببی په سلو کې ۹۰ بدلمنې میرمنې په دلت کاست پورې تړلی لری.

د دلت کاست سره د هندی فیوډالانو او پانګوالو دا ناوړه چلند، د بنګلور د کوڅو د قهریدلی ولس  د کرکې سره یوځای  د دې کاست د شاعرانو او لیکوالانو په کلېمو کې د مقاومت بڼه غوره کړې ده. د دلت شعر چې د رنځونو او د دې کاست د مبارزو هنداره شمیرل کیږی، د لومړی ځل لپاره په ۱۹۶۰ کال کې د مهراشترا په ایالت کې  د خپلواکۍ غورځنګ رامنځ ته کړ. دا شعرونه د هغه رنځونو او کړاونو څخه غږیږی چې واکمنو طبقو د دود او سنت تر نامه لاندې د دې کاست پر وګړو تپلی دی.

دلت لیکوالان، لیکنه او شعر د ښکلاپیژندنې یو ژانر نه ګڼی، بلکې  خپل شعر او لیکنه یوه سیاسی مبارزه ګڼی او د خپل قلم څخه د هغه طبقاتی ناورینو د بربنډولو لپاره کار اخلی،  چې  د فیوډالانو او پانګوالو لخوا د کاستی دودیز سیستم تر نوم لاندې پر خلکو پلی کیږی. دې ولسی لیکوالانو له تورپوټکو امریکایی شاعرانو څخه په الهام اخیستنې سره د خپلو شعرونو او لیکنو د کلیمو ځواک  د پانتردلت غورځنګ په بڼه رامنځ ته کړ،  چې د دې غورځنګ  موخه  د راډیکالې سیاسی مبارزې سره د شاعرانه غبرګون ګډول وو. د دې غورځنګ پیل  په ښه توګه وکړای شو په هند کې  د دودنو ناانسانی اړخونه برملا کړی او په دې ډول د دلت شعر او ادبیات  په هند کې د آزادی د رښتونی ادبیاتو بڼه غوره کړی ده.

 د دلت کاست  نامتو شاعر نامدئو دهاسال هغه ناتار او ‌ظلم چې پر  دې کاست تیریږی، داسې کاږی:   

ما هغه مهال  نړۍ ته سترګې پرانیستې چې لمر په ډوبیدو و

او لمر  ورو  ورو پریوت

زه، د شپې په تروږمو کې، په کړکیچونو         کې زیږیدلی یم

په زړې ټوټې کې تړل شوی وم

لکه د یو چا په شان چې په تن کې د مردکی سره لوی شی

ما مدفوع وخوړه او لوی شوم

پنځه قرانه راته راکړﺉ

پنځه قرانه راته راکړﺉ

او په بدل کې یې، پنځه ښکنځلې وپېرﺉ

 

درگیری دوستم با یاران پیشین

 

دامن زدن به مسایل قومی، زبانی و سمتی و ایجاد غندهای قومی در دوران حکومت نجیب برای افراد فرصت طلب و جنایتکار جهت انجام جنایات و غارت و چپاول اموال مردم بود. در زمره این افراد، یکی هم دوستم است که در قطار دیگران درج لیست جنایتکاران جنگی دیده بان حقوق بشر نیز می باشد.

بریدن دوستم از حکومت نجیب، وضع رژیم پوشالی را دگرگون نمود. پیوستن او به جمعیت اسلامی و شورای نظار و بعد رفتن در کنار گلبدین همه و همه سبب خرابی بی شمار و ریخته شدن خون هزاران هموطن ما گردید.

حمایت بعضی از کشورهای همسایه با کمک های مالی بیدریغ شان در پهلوی غارت و چپاول منابع زیرزمینی چند ولایت در شمال با عواید سرشار گمرکی و تجارتی سبب شد تا دوستم تعدادی از قوماندانان جمعیت، حزب اسلامی و سایر تنظیم ها را به سوی خود بکشاند و تمویل نماید. ولی زمانی که روزنه های دیگری با امکانات بهتر به روی این قوماندانان باز شد، آهسته آهسته از دوستم فاصله گرفتند. در عکس العمل به این، دوستم تا حد ممکن این افراد را به گونه های مختلف تهدید و توبیخ کرد. این سلسله از قتل پهلوان رسول که به او نسبت میدهند، شروع شد که تا حال ادامه دارد. زدوبند های پارلمانی باعث تشدید بیشتر اختلافات گردید. اظهارات اکبر بای دوست قبلی دوستم در مخالفت با وی، لت و کوب فیض اله ذکی در سال گذشته توسط دوستم ، توطئه بمب گذاری علیه جمعه خان همدرد والی جوزجان که زمانی دوست و متحد دوستم بود و سوء قصد ناکام به جان احمدخان سمنگانی (بنابه ادعای خودش) که تا چندی قبل معاون دوستم بود، اوج این اختلافات را نشان می دهد. حادثه اخیر سبب شد که در ولایت سمنگان تظاهراتی برعلیه دوستم صورت گرفته و تصاویر وی به آتش کشیده شود. در عکس العمل متقابل، دوستم هم تظاهراتی به راه انداخت و خواهان برکناری جمعه خان همدرد دوست دیرینه اش شد و در ضمن تهدید نمود که به جای بیرق ملی کشور، بیرق جنبش ملی را برخواهد افراشت. در نتیجه برخورد افراد دوستم با جمعه خان، هشت نفر کشته و 40 تن دیگر زخمی گردیدند. مردم رنجدیده ما که خودسری ها و جنگ های تنظیمی را فراموش نکرده اند، چشم به راه روزی اند که بساط این جنگ سالاران برچیده شده و به پای میز محاکمه مردمی کشانده شوند.